رابطه عاشقانه موفق با رعایت ادبِ عاشقی
۱٫ اشتغال بیش از حد عاشق به خود
گاهی حواس عاشق بیش از حد متوجه خودش است؛ اشتغال به خود یک نقض اخلاقی نیست بلکه یک عیب روان شناختی است. گاهی عاشق آنقدر گرفتار خودش هست و آن قدر ذره بین روی خودش نهاده و آن قدر حواسش به محیط اطرافش نیست که متوجه دگرگونی هایی که در معشوق صورت گرفته نمی شود. معشوق از آن جهت که معشوق است دوست دارد دگرگونی هایی که در او صورت می گیرد، چه دگرگونی های ظاهری و چه دگرگونی های ذهنی، مورد توجه عاشق قرار بگیرد؛ و وقتی این دگرگونی ها مورد توجه عاشق قرار نمی گیرد، برای معشوق نشانه ای است از بی اعتنایی عاشق.

۲٫ خودپسندی عاشق
در عاشق باید آمادگی ای برای دگرگونی وجود داشته باشد. اگر عاشق آن قدر خودپسند باشد که حاضر به هیچ گونه دگرگون سازی خود نباشد، رابطه عاشقانه آسیب خواهددید. عاشق خودپسند که خود را به کمال و بدون نقص می بیند، مستقیم یا غیرمستقیم به معشوق خود می گوید همینم که هستم و کوچک ترین دگرگونی را نمی پذیرم، و در ارتباط عاشقانه اش به جهت خودپسندی کوچک ترین انعطافی نشان نمی دهد.
از جمله انتظارات معشوق از عاشق این است که او هزینه عاشقی خود را بپردازد. و از جمله هزینه های عاشقی همین است که عاشق برای خوشنودی معشوق دگرگونی هایی را در خود روا بدارد. اگر این تلقی به ذهن معشوق متبادر شود که او عاشقی بدون هزینه می خواهد، ارتباط عاشقانه آهسته آهسته سردتر می شود. البته عاشق نمی تواند هرگونه دگرگونی را در خود بپذیرد و این آمادگی برای دگرگونی دو قید دارد.
عاشق دو نوع دگرگونی در برابر معشوق را نباید بپذیرد. اول دگرگونی هایی که با ضوابط اخلاقی «خود عاشق» ناسازگار است و دوم دگرگونی هایی که به رگه های هویتی عاشق مربوط می شود. اگر معشوق از عاشق طلب نوعی بی انصافی یا بی عدالتی و ظلم یا بی صداقتی یا خیانت در امانت کند، معشوق باید در برابر این مطالبات منفات کند چون با اخلاق او منافات دارد. به این دلیل که اخلاقی زیستن از موفقیت در عاشقی مهم تر است.
رگه های هویتی نیز بر همین سیاق اند. چیزها و ویژگی هایی در زندگی هر فردی هست که آن فرد خودش را با آن چیزها و ویژگی ها تعریف می کند. این رگه های هویتی لزوما هم جنبه اخلاقی ندارند، مثل عادت به مطالعه کتاب، اما اگر من از مطالعه کتاب دست بردارم در این لحظه می میرم و یک موجود دیگری درست می شود که فقط شناسنامه اش و ظاهر و فیزیک بدنش با شخصیت قبلی یکی است.
۳٫ تنبلی: تنبلی عاشق ارتباط عاشقانه را ناموفق می کند. آدمی در ارتباط عاشقانه یک سلسله وظایفی نسبت به معشوق خود انجام می دهد و یک سلسله لذاتی از معشوق خودش دریافت می کند. گویی که در هر ارتباط عاشقانه ای یک داد و ستد وجود دارد. عاشق خوبی هایی را به معشوق بدهکار است و خوشی هایی را هم از او طلبکار است.

۴٫ حرص و ولع و آزمندی در ارتباط عاشقانه
در یک ارتباط عاشقانه عاشق خواستار چیزهایی در معشوق خود است و به جهت این که تصورش بر این است که آن چیزها، آن خوشی های زندگی، از ناحیه معشوق در اختیار او قرار می گیرد، ممکن است در این خوش باشی به اسراف و حرص و طمع بیفتد. همان طور که آدمی می تواند در خوردن غذا شکمباره شود و پرخوری کند، ممکن است در خواسته هایی که از معشوقش دارد هم به نوعی بارگی و افراط دچار شود.
آن که در غذا خوردن افراط دارد فقط به خودش لطمه می زند اما وقتی که عاشق در خوشی هایی که از ناحیه معشوق می خواهد دریافت کند افراط کند به معشوق هم لطمه می زند و این آزار و لطمه آهسته آهسته رابطه عاشقانه را از بین می برد.
۵٫ بزدلی و ترسو بودن عاشق
زندگی معشوق را، جسم یا ذهن و روان یا مناسبات اجتماعی یا مطلوب های اجتماعی او را، همواره خطراتی تهدید می کند و اگر عاشق ترسو باشد و نتواند از معشوق در مواجهه با خطرات پشتیبانی کند، شعله عشق به مرور خاموش می شود. ارتباط عاشقانه وقتی قوت می گیرد که معشوق، عاشق را پشتیبان خود ببیند.
۶٫ عشق یگانه نیاز نیست
عاشق باید بداند که عشق یکی از ارتباطاتی است که معشوق در زندگی اش دارد. اگر معشوق وفادار به عاشق باشد، ارتباط عاشقانه اش منحصر به او خواهدبود اما ارتباطاتی که معشوق در زندگی اجتماعی دارد فقط ارتباط عاشقانه اش نیست. معشوق ارتباطات خویشاوندانه، ارتباطات همکارانه و ارتباطات دوستانه دارد و ارتباطاتی هم در حریم خصوصی اش دارد و گاهی می خواهد با خودش باشد.
ما در مقام عشق گاهی چنان رفتار می کنیم که گویا معشوق ما فقط یک ارتباط در زندگی اش دارد و فقط از طریق یک ارتباط به لحاظ معنوی و روحی تغذیه می شود و آن هم ارتباط عاشقانه اش با ماست. اگر عاشق در ارتباط عاشقانه اش همه ارتباط های دیگر معشوق را امحا بکند، آهسته آهسته این ارتباط عاشقانه آسیب می بیند. به زبان ساده باید بپذیریم که عشق در عین حال که یکی از نیازهای آدمی است، یگانه نیاز آدم نیست.

۷٫ عدم توجه به بی ثباتی جهان
یگانه واقعیت ثابت عالم طبیعیت بی ثباتی است. هر چیزی در زندگی معروض دگرگونی و تغییر و سیلان و تحول و تطور است. هیچ چیزی نیست که از تغییر و دگرگونی مصون باشد. روز اولی که ارتباط عاشقانه میان دو نفر برقرار می شود، عاشق معشوق را در وضعیت خاصی دیده است. اما عاشق نباید معشوق را در همین کادر قرار دهد و تغییر در ویژگی های معشوقش را برنتابد.
معشوق هم به لحاظ جسمانی و هم به لحاظ ویژگی های ذهنی و روانی و هم به لحاظ مناسبات اجتماعی معروض دگرگونی است. اگر عشق من به معشوقم بر عاملی خاص در او متوقف باشد، وقتی این عامل در معرض دگرگونی قرار گرفت، عشق من نیز از بین خواهدرفت.
عاشق باید عشقش به معشوق را بر ویژگی ای منوط کنند که لااقل تا زمانی که ادامه زندگی متصور است به ثبات آن ویژگی کم و بیش اعتماد داشته باشد.
هرچه عشق من بر ویژگی های متغیرتر و سریع الزوال تری بنا شده باشد احتمال این که این عشق از بین برود بیش تر است. ما آدم ها این را می فهمیم که در جهان بی ثباتی به سر می بریم اما درباره معشوق خودمان یک نوع استثنا قائلیم. انگار معشوق ما باید از دایره شمول قوانین حاکم بر انسان ها بیرون باشد. ما سختی دگرگونی های معشوق مان را می پذیریم و این به موفقیت عشق ضربه می زند.
از مهم ترین شاخص های توجه به بی ثباتی، یکی هم این است که توجه کنیم که استمرار عشق تا حد فراوانی با وصال منافات دارد. عشق معمولا تا وقتی که به وصال نینجامیده ضمانت بقا دارد اما وقتی به وصال انجامید- البته کم و بیش و به درجات متفاوت- ضمانت بقایش را از دست می دهد. عشق اروتیک به فیزیک بستگی دارد و از همین رو وصال تا حدی قتلگاه عشق است.
پس از وصال، برای این که عشق عاشق به معشوق ادامه پیدا کند خوب است که عاشق پس از وصال با تبدل نحوه عاشقی یا استعلای نحوه عاشقی، عشقش را از اروس به فیلیا تبدیل کند. یعین عشقش را به ویژگی هایی معطوف کند که در معشوق وجود دارد و همیشه جزو آرمان های عاشق بوده است. مثلا اگر صداقت یا وفاداری در معشوق او زیاد است، عشقش را معطوف به آن ویژگی ها کند.
منبع: برترینها