دوری از مردم پاشنه آشیل اصلاحطلبان
دکتر علی میرزامحمدی (کارشناس مسائل اجتماعی ایران)
روزنامه بهار
سالهاست با افراد مختلفی که ادعای گرایش سیاسی اصلاح طلبی را دارند نشست و بر خاست داریم. کمپینهای مختلفی که طرفداران جریان اصلاحطلبی در فضای مجازی به راه انداختهاند نیز فرصتی مناسب است تا با چهرههای این دسته از افراد و ادبیاتی که در نوشتههای خود به کار میگیرند بیشتر آشنا بشویم. سوال مهمی که میتوان مطرح نمود این است مشکل اصلاحطلبان در رقابت برای جذب مخاطب به ویژه در میان اقشار طبقات پایین جامعه ایران چیست؟ تبارشناسی انزوای گفتمان اصلاح طلبی با اتمام مجلس ششم میتواند فرصت مغتنمی برای تامل و خودانتقادی اصلاحطلبان باشد. درباره انزوای اصلاح طلبان در این دوره، دو تحلیل متفاوت وجود دارد. در تحلیلهای نوع اول این مساله به عدم اقبال اصلاح طلبان از سوی مردم منتسب شده و در تحلیلهای نوع دوم، ریشه این مساله در حذف برنامهریزی شده اصلاح طلبان از ناحیه رقبا دنبال شده است. در زیر این دو روایت مختلف به صورت خلاصه تشریح میشود.
الف- تحلیلهای نوع اول (عدم اقبال اصلاح طلبان از سوی مردم): این نوع تحلیلها مدعیاند گفتمان اصلاحات پس از پیروزی در دوم خرداد ۱۳۷۶ نتوانست جامعیت خود را حفظ کند و به نیازها و تقاضاهای متعدد زمانه پاسخ دهد و به اینترتیب انشقاق و ریزش در آن آغاز شد. از سوی دیگر گفتمان اصولگرا برای ساختارشکنی گفتمان اصلاحطلبی تلاش زیادی به خرج داد. از سالهای ۷۶ تا ۸۴ گفتمان اصلاح طلب دچار تصلب و انسداد و انجماد معنایی گردید و درنهایت به ناکارآمدی مفاهیم و دالهای این گفتمان و به حاشیه رفتن آن منجر شد. این گفتمان نتوانست دالهای شناوری مانند فقرزدایی، عدالت و خدمترسانی را که در حوزه گفتمانگونگی قرار داشتند جذب کند.
تحلیلهای بر پایه عدم اقبال اصلاح طلبان از سوی مردم مدعی اند، غفلت از اقتصاد، معیشت و خواستههای ملموس طبقات پایین و پرداختن به شعارهایی چون آزادی، مردم سالاری و جامعه مدنی که هیچ توافقی بر سر آنها نبود و مباحثی که به تدریج جذابیت خود را به علت عدم ارتباط مستقیم با مشکلات اصلی و اساسی مردم از دست میدادند از جمله عوامل اصلی روی آوردن مردم به اصولگرایان بوده است. بخش از اقشار و نیروهای متنوع اجتماعی که خود را محذوفان اجتماعی گفتمان دوم خرداد میدیدند، برگزاری انتخابات را به مثابه فرصتی سرنوشت ساز برای ابراز و احراز هویت خود در جغرافیای اجتماعی ایران شمردند. جرقههای اولیه این ابراز وجود در انتخابات شوراهای شهر ۱۳۸۱ نمود داشت. با توجه به اینکه بر اساس کیفیت رابطه میان تدوین کنندگان و مخاطبان یک گفتمان، توانایی یک گفتمان متفاوت خواهد بود، میتوان اقدامات سوال برانگیز برخی اصلاحطلبان را در طرد مخاطبان و روی آوردن آنها به گفتمان اصول گرا موثر دانست. نمود اصلی ریزش مخاطبان گفتمان اصلاح طلبی به انتخابات هفتمین دوره مجلس در ۱ اسفند ۱۳۸۲ مربوط میشود؛ مجلسی که اولین جلسه آن در تاریخ ۷ خرداد ۱۳۸۳، برگزار شد. اصول گرایان در این انتخابات روند قبلی را ادامه داده و با انتخاب شعارها و چهرههای جدید و ارائه یک گفتمان تازه، با انسجام بسیار پای به صحنه رقابت گذاشتند. هرچند اتفاقاتی همچون رد صلاحیت نمایندگان مجلس ششم و تحصن آنها از جمله حوادث مهم این انتخابات بود، اما در این انتخابات، هژمونی نظام معنایی اصلاحطلبان بر افکار عمومی در مقابل اعمال سختافزاری و نرمافزاری اصولگرایان، فروپاشیده بود. در مقابل، گفتمان اصولگرایی با مفصلبندی جدیدی از دالهای شناوری مانند فقرزدایی، عدالت، و خدمترسانی که در گفتمان اصلاح طلبی به فراموشی سپرده شده بودند، نظام معنایی جدیدی ارائه داد.
ب- تحلیلهای نوع دوم (حذف برنامه ریزی شده اصلاح طلبان از ناحیه رقبا): بر اساس تحلیلهای نوع دوم ادعای عدم اقبال اصلاح طلبان از سوی مردم مورد انتقاد قرار میگیرد. این تحلیل مبتنی است بر اینکه شرایط انتخابات مجلس هفتم با اعمال نظارت استصوابی از سوی شورای نگهبان و رد صلاحیت گسترده نامزدهای اصلاح طلب که نزدیک به صد نفر آنها نماینده مجلس ششم بودند، باعث شد بیشتر نمایندگان مجلس ششم از نامزدی نمایندگی مجلس هفتم باز بمانند تا خود و دیگران نتوانند دریابند که چقدر عملکردشان مورد رضایت مردم بوده و آیا دوباره میتوانستند با رای آنان بر این مسند و مسئولیت بنشینندیا نه. در زیر استراتژیهای مقابله با انزوای سیاسی اصلاح طلبان در هر دو بعد تحلیلی مورد بحث قرار میگیرد:
الف- استراتژی “حمایت پس از تایید صلاحیت”: جریان اصلاح طلبی در دوران رجعت دوباره خود و برگشت به صحنه تصمیم گیریهای رسمی کشور برای مقابله با حذف برنامه ریزی شده اصلاح طلبان از ناحیه رقبا از استراتژی “حمایت پس از تایید صلاحیت” بهره گرفت. اصلاحطلبان بر اساس این استراتژی از میان نیروهای تایید صلاحیت شده که بیشتر آنها نیروهای سیاسی کم تجربه و حتی کمتر شناخته شده بودند بهره گرفتند و با حمایت از آنها به شرط ورود رسمی آنها به جرگه اصلاحطلبان توانستند دوباره به صحنه رسمی تصمیم گیری و تصمیمسازی کشور برگردند. محاسن این استراتژی برای اصلاح طلبان شامل موارد زیر میشود:
الف- اصلاحطلبان هرچند نتوانستند راهی را برای غلبه بر اعمال نظارت استصوابی از سوی شورای نگهبان و ردصلاحیت گسترده نامزدهای اصلاح طلب پیدا بکنند اما با کاربست استراتژی حمایت پس از تایید، توانستند به نیروسازی گسترده دست بزنند. این فرصت شبیه بازی فوتبال است که بازیکنان مطرح و قدیمی تیم به علت دو اخطاره یا مصدوم بودن از بازی محروم شدهاند در نتیجه مربی مجبور به استفاده از بازیکنان ذخیره و کم تجربه است. ممکن است در بازیهای نخست نتایج خوبی حاصل نشود ولی با گذشت زمان، نیروهای جدید و تازه نفس از فرصت پیش آمده به خوبی بهره خواهند گرفت!؟
ب- از دلایل عدم موفقیت اصلاح طلبان در دورههای گذشته این بوده است که فعالان مسن و سابقه دار گفتمان اصلاح طلبی، خود زمانی از فعالان گفتمانی محسوب میشدند که آن را به نقد میکشیده و در تقابل با آن قرار گرفته بودند. آنها هم از ناحیه جوانان حامی جریان اصلاح طلبی و هم جریان اصول گرایی آماج انتقادهای جدی بودند. پایه این انتقادها آن بوده است که قهرمانان ارزشهای قبلی، نمیتوانند کماکان پیشگامان ارزشهای کاملا” متفاوت و حتی متضاد نیز باشند. اما گفتمان اصلاح طلبی با کاربست “حمایت پس از تایید صلاحیت” توانست تا حد زیادی خود را از این انتقادات برهاند! اما این استراتژی در عین حال خالی از معایب برای جریان اصلاح طلبی نخواهد بود. کاربست این استراتژی میتواند در آینده به افزایش احتمال انشعاب در جریان اصلاح طلبی و ظهور جریانهای جدید منتهی شود. همچنین استفاده از نیروهای سیاسی که چندان تجربه کار سیاسی در سطح بالای تصمیم گیری کشور را ندارند میتواند به گافهای کنترل نشده سیاسی منجر بشود که برای جریان اصلاح طلبی هزینه به همراه داشته باشد.
ب- استراتژیترمیم تعامل با رهبری و اقشار مختلف مردم: جریان اصلاح طلبی اگر میخواهد به عنوانی تاثیرگذار تبدیل بشود لازم است هر دو روایت مطرح شده برای انزوای نخبههای خود را در تصمیمسازی و تصمیم گیریهای رسمی کشور را مد نظر قرار بدهد. تاکید بر تحلیلهای بر پایه حذف برنامه ریزی شده اصلاح طلبان از ناحیه رقبا و در نظر نگرفتن تحلیلهای بر پایه ضعفهای درونی گفتمان اصلاح طلبی و عدم موفقیت در جذب مخاطبان به ویژه اقشار پایین جامعه موجب خواهد شد که گروههای رقیب از این شکاف بهره بگیرند و موقعیت خود را در میان مردم تقویت نمایند. تیپ شناسی و حتی قیافه شناسی سخنگویان گفتمان اصلاح طلبی نشان میدهد که این نیروها از ادبیاتی در نوشتهها و مطالب منتشر شده خود در فضای مجازی بهره میگیرند که بیشتر آنها برای مخاطبان عادی اگر نگوییم “غیر قابل فهم” باید اعتراف کنیم که جذاب نیستند!
قیافههای خاص با ریش و سبیل پروفسوری با کت و شلوار اتو شده و ژستهای به اصطلاح روشنفکرانه که انگار همین حالا از گالریهای هنری و نمایشگاههای نقاشی فلان هنرمند سبک نوین خارج شدهاند و به احتمال زیاد پشت میز در حال صرف قهوه عصرانه هستند نمیتواند برای مردم کوچه بازاری که در نیازهای پلههای پایین مازلو گرفتار شدهاند فضای تعاملی دوستانهای فراهم نماید. لازم است برخی جوانان مدعی اصلاحطلبی از پشت میز نظریهپردازی صرف خود را رها کنند و واقعیتهای روز جامعه را به جای کتابهای ترجمه شده “نشر نی” در کوچه و بازار شهر و آن هم جنوب شهر مطالعه نمایند. این کتابها را نمیشود سانسور نمود!؟
لازم است به معناهایی که مردم اقشار پایین جامعه از جریان اصلاح طلبی دارند توجه بشود. درک این معانی میتواند در جذب مخاطبان این قشر بسیار مفید باشد. همچنین نظریه پردازان این جریان میتوانند زمینههای نفوذ جریان رقیب را در میان اقشار پایین جامعه رصد نمایند و با تحلیل آنها در قالب گفتمان و آموزههای اصلاح طلبی عرصههای جدیدی را برای جذب مخاطب پیدا کنند. بر این اساس گفتمان اصلاح طلبی نوین میتواند متولد شود. علاوه برترمیم تعامل با اقشار مختلف مردم همانگونه که برخی نخبههای جریان اصلاحطلبی نیز اهمیت آن را درک نمودهاند لازم است این جریان به سرعت رابطه خود را با رهبریترمیم نماید. آیت الله هاشمی رفسنجانی حلقه وصل بین مجموعه حاکمیت، روشنفکران و تحول خواهان بود. با درگذشت ایشان خلاء بزرگی در این میان وجود دارد که باید بهترمیم آن همت گمارد.
منبع: بهارنیوز