دربارهی ایرج افشار که مرگش لطمهای بزرگ بود
لطمه عظیمی که درگذشت ایرج افشار بر فرهنگ ایران و ایرانشناسی وارد ساخته کمتر نظیری در تاریخ ایران برای آن میتوان یافت. همکاری جدی ما وقتی آغاز شد که من درصدد تاسیس مجله راهنمای کتاب و انجمن کتاب برآمدم. زندهیاد پرویز خانلری چندان از تاسیس این مجله خشنود نبود و میخواست که من، در عوض، نقد کتب را در مجله سخن توسعه بدهم، اما من وجود مجله خاصی را به منظور نقد کتاب و تشویق کتاب خواندن لازم میشمردم. چند نفر از فضلای جوان را که سنشان پر از سنِ خود من دور نبود، یعنی ایرج افشار، عبدالحسین زرینکوب و مصطفی مقربی را به یاری طلبیدم.

من تابستانها که از تدریس فارغ بودم و به ایران میرفتم به امور کلی مجله و مسایل مالی آن رسیدگی میکردم، اما امور علمی و فنی همچنان به عهده افشار بود. انجمن از جمله کتابخانهای بنیان گذاشت تا کتاب را بدون وثیقه و بدون تشریفات اداری دست و پاگیر به خواستاران قرض بدهد. محل آن در خیابان انقلاب (شاهرضا) در بنبستی روبهروی هتل پالاس بود. در کار کتابخانه گذشته از ایرج افشار، دکتر مهری آهی و دکتر حافظ فرمانفرماییان نیز شرکت داشتند و عبدالله سیار و اسماعیل آشتیانی از همکاران من در بنگاه ترجمه و نشر کتاب به آن کمک میکردند، اما نظارت بر همه امور انجمن کتاب در عهده افشار بود. همه کسانی که نام بردم کوچکترین نظر مالی نداشتند و فقط به شوق خدمت وقت و بصیرت خود را در اختیار انجمن و مجله قرار میدادند.
اما اینها همه جزیی از کارهایی بود که افشار انجام میداد. اقدام به انتشار مجلدات فهرست مقالات فارسی که تاکنون هفت جلد آن به طبع رسیده و کمک بسیار مهمی برای تحقیقات تاریخی و ادبی و علمی و فرهنگی ایران است از اقدامات و ابتکارات اساسی افشار بود. با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ بنگاه ترجمه و نشر کتاب و انجمن کتاب و مجله راهنمای کتاب تعطیل شد و کتابهای آنها به شرکت انتشارات علمی و فرهنگی منتقل شد. اما افشار از کوششی که در مجله راهنمای کتاب بهکار میبرد دست نکشید، بلکه مجله آینده را که دههها قبل پدر فاضل و با کفایت و ایراندوست او منتشر میکرد احیا نمود و مجله به سبک و روشی که افشار در مجله راهنمای کتاب معمول ساخته بود شروع به انتشار کرد، تا آنکه در نتیجه تراکم کارها و مشکلات طبع مجله و تهیه کاغذ برای آن، مجله را در سال ۱۳۷۲ تعطیل کرد.

از اقدامات اساسی دیگر افشار تاسیس نشریه فرهنگ ایرانزمین با همکاری زندهیاد محمدتقی دانشپژوه، منوچهر ستوده، عباس زریابخویی و مصطفی مقربی بود که در آن عده زیادی از رسالات تاریخی و ادبی و غیر اینها که حجم آنها به حجم مرسوم کتاب نمیرسید انتشار یافت. افشار بر اثر ممارست در مطالعه نسخ خطی به خصوص پس از درگذشت دوست و همکارش، زندهیاد محمدتقی دانشپژوه، به عنوان نسخهشناس طراز اول ایران شناخته شد. مجله بسیار سودمند «نامه بهارستان» که به نسخ خطی میپردازد از تشویق و همکاری منظم او بهرهمند بود، همان طور که موسسه سودمند میراث مکتوب نیز از همکاری او برخوردار بود. در سالهای اخیر محمود امیدسالار و نادر مطلبی کاشانی و ایرج افشار، نشر مجموعهای به نام گنجینه نسخه برگردان متون فارسی به صورت چاپ عکسی آغاز کردند و با کمک مالی دکتر همایون شیدنیا و دوستان وی در این مجموعه الابنیه موفق هروی و تاریخ و صاف و نسخه معروف شاهنامه لندن و هزار حکایه صوفیان را تاکنون به طبع رساندهاند. در سال ۱۳۳۰ افشار که فقط ۲۶ سال داشت کتاب فردوس المرشدیه فیاسرار الصّمدیه تالیف محمود بن عثمان را منتشر کرد.

خوشبختانه فرزندان برومند او بهرام و کوشیار و آرش در کتابی با ۱۶۱ صفحه فقط به فهرست کتابها و مقالات پدر گرانقدر خود پرداختهاند و کار پژوهندگان آثار او را آسان کردهاند. افشار یکی از اعضای موثر هیات علمی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و همچنین مشاور دانشنامه ایرانیکا در رشته کتابشناسی بود و در بسیاری مباحث دیگر نیز راهنمایی موثر بود. هر چند بنای من در این سطور بر ایجاز و اختصار است، ولی چگونه میتوان از موسسه انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار که عدهای از متون و آثار تحقیقی درباره ایران را به طبع رسانیده و هم تجلیل از دانشمندان طراز اول ایرانشناسی را بر عهده گرفته – نظیر احمد، استاد دانشگاه اسلامی الیگر در هند، ریچارد فرای، استاد دانشگاه هاروارد، ج. ت. پ. دو بروین، استاد دانشگاه لیدن در هلند و همچنین منوچهر ستوده، مولف سلسله کتب از آستارا تا استرآباد در شرح ایالات ساحلی بحر خزر یا از مجلدات متعدد نامواره دکتر محمود افشار- ذکری نکرد. در سال ۱۳۸۴ که انجمن بینالمللی ایرانشناسی جایزهای برای مجموع خدمات فرهنگی و توفیقهای علمی به بهترین دانشمند ایرانشناس یکی در ایران و دیگری در خارج از ایران در نظر گرفت، نخستین کسی را که در ایران انتخاب کرد به حق ایرج افشار بود و به یاد دارم که برای اعضای انتخابکننده کوچکترین تاملی در گزیدن او پیش نیامد.

افشار با همه مجامع ایرانشناسی خارج از کشور و اکثریت دانشمندان این رشته مربوط بود. دانشگاه ادینبورگ در اسکاتلند و از دانشگاههای معتبر بریتانیا، قصد داشت درجه دکترای افتخاری به او اعطا کند، ولی متاسفانه بیماری و سپس درگذشت او مانع از سفر برای دریافت درجه شد. چگونه افشار توانست یک تنه کار چند دانشمند و مدیر فعال را انجام دهد سوالی است که پاسخ آن برای من به درستی معلوم نیست، جز آنکه پشتکار معروف مردم موطنش، یزد و ایراندوستی عمیق او و شوقش به آموختن و آموزاندن و هوش و کیاستی سرشار نباید بیتاثیر بوده باشند.
هر چند در این نوشته ایجاز پیشه کردهام، ولی نمیتوانم به ایرانگردی او اشاره نکنم. افشار اکثر نقاط ایران، خاصه نقاط دورافتاده را با پای پیاده، بیشتر همراه با منوچهر ستوده و گاه با دیگران مانند زریابخویی و پازوکی و شفیعی کدکنی و حتی با پورداوود طی کرده بود و هر جا کتیبهای بر دیواری یا بر سنگ قبری دیده بود که فواید تاریخی داشت آنها را یادداشت کرده و منتشر میکرد. تفصیل این سفرها را در کتابی به نام «سفرنامچه: گلگشت در وطن» باز گفته است. از آنجا که ما هنوز کتاب جامعی در جغرافی ایران پس از جغرافی مسعود کیهان که ۸۰ سال پیش (۱۳۱۰) انتشار یافته نداریم، این سفرنامچه برای تحقیق جغرافی ایران سودمند است. کاش کسی یا کسانی یافت میشدند که کاری را که منوچهر ستوده در باب ایالات ساحلی بحر خزر از آستارا تا استرآباد انجام داده درباره سایر ولایات ایران انجام میدادند. افشار شوربختانه دیگر با ما نیست. برای من آسان نیست باور کنم که آن همه دانش و آگاهی و معرفت و غمخواری ایران و آن همه کوشش و پویایی و آن همه شوق به خدمت در خاک رفته باشد. باید به این دلخوش کرد که آثارش باقی است و سالیان بسیار راهنمای پژوهندگان خواهد بود. امید است دولت ایران خیابان وسیعی را در تهران و میدان معتبری را در یزد به نام نامی ایرج افشار نامگذاری کند.
منبع: برترینها