تاریخچه مختصر زندان
سلب آزادی مخالفان سیاسی، پیشینه ای به قدمت قدرت های دولتی دارد و یکی از ابزارهایی بوده که دائما برای اِعمال خشونت سیاسی استفاده می شده است. استفاده از این ابزار در دوره های باستانی، به دلایل سیاسی، نسبتا محدود بود؛ زیرا مخالفت با قدرت حاکم، عموما پاسخی بسیار شدیدتر از سلب موقت آزادی در پی داشت. این پاسخ می توانست مرگ یا سلب دائمی آزادی و قرار گرفتن در موقعیت بردگی باشد.
برای مثال در دوران هانری هشتم (۱۵۰۹-۱۵۴۷) برای سرکوب بیکاران، یعنی روستاییانی که آواره شده بودند و در میان شهرها و روستاها سرگردان بودند، ابتدا مجازات شلاق در نظر گرفته شد و سپس در سال ۱۵۴۷ در نخستین دستگیری هر روستایی، در خارج از محل تولدش، وی به یک سال سرواژ یا رعیتی و وابستگی به زمین ارباب به عنوان برده، در بار دوم به سرواژ مادام العمر و در بار سوم به اعدام محکوم می شد.

زندان و قرن بیستم
تا قرن بیستم رقم زندانیان سیاسی اندک بود؛ اما با آغاز این قرن به ویژه با به وجود آمدن نظام های اردوگاهی که در دولت های توتالیتر گسترش زیادی یافتند، تعداد زندانیان نیز افزایش یافت. این اردوگاه ها تا پیش از قرن بیستم کمتر دیده شده بودند و بیشتر در طول جنگ ها به وجود می آمدند. برای نمونه اردوگاهی که اسپانیایی ها در جنگ خود با امریکا در ۱۸۹۸ در کوبا برپا کردند، یا اردوگاهی که انگلیسی ها در جنگ خود با بوئرها، اواخر قرن نوزدهم در آفریقای جنوبی به وجود آوردند.
در سال های دهه سی در اروپا، اردوگاه ها شروع به افزایش کردند. فرانسه در سال ۱۹۳۸ اردوگاه هایی برپا کرد تا جمهوری خواهان اسپانیایی را که پس از شکست از فاشیسم فرانکو به فرانسه پناه آورده بودند، در آن جا نگهداری کند. در سال های بعد نیز یهودیان دستگیر شده به وسیله دولت ویشی در همین اردوگاه ها جای داده شوند.
فاشیست ها با زندان چه می کردند؟
فاشیست ها در آلمان به محض رسیدن به قدرت با تغییر قانون اساسی و به ویژه پس از آتش سوزی مجلس (رایشتاگ) که احتمالا خود آن را برانگیخته بودند و گناهش را بر گردن کمونیست ها و یهودیان انداختند، به پلیس سیاسی اجازه دادند که بتواند هر کسی را که در هر رده و هر زمانی دستگیر کند و برای هر مدتی که لازم باشد، در اردوگاه ها نگه دارد.

بدنی ترتیب، دستگیری ها به صورت گسترده ای آغاز شدند. خلاف تصور عمومی، صرفا شامل یهودیان نمی شدند بلکه اکثریت بزرگ مخالفان سیاسی آلمانی هیتلر را در بر می گرفتند. اعضای احزاب چپ و دموکرات های مخالف او، نمایندگان مجلس و فعالان سیاسی و هنرمندان و نویسندگان و فعالان کارگری به صورت گسترده ای دستگیر و در اردوگاه ها به قتل رسیدند.
بعدها این دستگیری ها به یهودیان، کولی ها، اسلاوها و کشتار افراد ناتوان جسمانی و روانی و همجنسگرایان نیز تعمیم یافت. به زودی شش اردوگاه بزرگ یعنی بوخن والد، داخائو، راونسبروک، زاخن هاوزن، فلوسنبرگ و ماوتهاوزن آکنده از مخالفان سیاسی رژیم و اقوام «غیرآریایی»، «منحرفین اجتماعی» و غیره شدند.
تعداد زندانیان این اردوگاه ها در سال ۱۹۳۹ به ۲۵ هزار نفر و اواخر جنگ به بیش از ۷۰۰ هزار نفر رسیده بود که البته با کشتارهای گسترده افراد در آن ها جایگزین می شدند. تعداد زیادی از این اردوگاه ها از سال ۱۹۴۳ تحت سرپرستی «دفتر مرکزی اقتصاد و مدیریت اس اس» قرار گرفتند. در این اردوگاه ها، زندانیان در کارخانجات صنعتی به خصوص کارخانجات شیمیایی و نظامی تا سرحد مرگ به کار کشیده می شدند و سپس به قتل می رسیدند.
درباره زندان های شوروی
در شوروی نخستین اردوگاه های پس از انقلاب در مناطق سردسیر شمال کشور در جزایر سولوتسکیه در دریای سفید ایجاد شدند. سپس در کل خاک شوروی در پنج نقطه متمرکز شدند: یاگری در نزدیکی آرخانگلسک، پشورا، کارگاندا در قزاقستان، تی شیت کمسومولسک ناآمور در منطقه بایکال- آمور و دالستروی در منطقه ماگادان کولیما.
از ابتدای انقلاب تا اواخر دهه پنجاه، میلیون ها نفر در این اردوگاه ها در سخت ترین شرایط به کار کشیده شدند و بنا بر برآوردهای انجام شده میزان تلفات در آن ها به نزدیکی بیست میلیون نفر می رسید. در این اردوگاه ها «دشمنان طبقاتی»، «ضد انقلابیون»، دهقانان نافرمان، تصفیه شدگان سیاسی، قومیت های مورد سوءظن، نظیر آلمانی های ولگا و پاره ای از گروه های قومی مناطق تحت اشغال شوروی در لهستان و بالکان زندانی می شدند.

زندانیان اردوگاهی در چندین پروژه بزرگ نظیر ساخت کانال دریای سفید- بالتیک و کانال مسکو- ولگا شرکت داشتند و هزاران قربانی دادند. نظام اردوگاهی در سال های دهه چهل میلادی و عملا تا سقوط شوروی با شدت کمتری ادامه یافت و بیشتر از این که مخالفان سیاسی واقعی را دربر بگیرد، افراد عادی را که با توطئه مقامات محلی و بنا بر خواست کارخانجات اردوگاهی برای نیروی کار تعیین می شدند، به زندان می کشید.
زندان ها و زندانی های دیگر
قرن بیستم شاهد نظام های گسترده زندان های اردوگاهی دیگری هم بود؛ مثلا اوایل دهه هفتاد میلادی در چین در فرایند موسوم به «انقلاب فرهنگی» که ابعاد آن هنوز مشخص نیست، یا در همین زمان در حکومت هولناک خمرهای سرخ در کامبوج که یک سوم جمعیت شش میلیونی این کشور را در نظام های اردوگاهی کار اجباری به هلاکت رساندند.
در کنار این نظام ها، در قرن بیستم شاهد افزایش شمار زندانیان سیاسی در کشورهای در حال توسعه نیز بودیم. این کشورها که تا ابتدای سال های دهه هشتاد میلادی اکثرا با مدیریت های سیاسی غیردموکراتیک اداره می شدند، مخالفان سیاسی بی شماری داشتند.
با وجود این، از میان بردن فیزیکی یعنی قتل این مخالفان به چندین دلیل عمده (به صورت سیستماتیک و نه موردی) ممکن نبود. دلیل اول آن که تعداد مخالفان و پراکندگی جغرافیایی آن ها زیاد بود و به قتل رساندن غیرقانونی شان سبب ایجاد تنش در جامعه می شد و برای اعدام قانونی آن ها نیز جرایمی خیالین چون جاسوسی و خیانت، اسناد و مدارکی لازم بود که روشن است وجود خارجی نداشتند.
از طرفی، در این دولت ها همواره از این که فردی را به جرم استفاده از حق آزادی بیان و عقیده محکوم کنند و اعدام و زندانی، اجتناب می شد زیرا تقریبا تمام این دولت ها ادعای «مردمی بودن» داشتند و بسیاری از آن ها نیز پس از مبارزه با استعمار و در فرایند این مبارزات بر سر کار آمده بودند.

دومین دلیل آن بود که این دولت ها به علل مختلف پایبند به تصویر خارجی کشورشان در جهان بودند و قتل مخالفان این تصویر را به شدت مخدوش می کرد. سومین دلیل آن بود که با قتل مخالفان، به دلیل وجود همبستگی سنتی خانوادگی، دشمنی ها و خصومت هایی سخت به وجود می آمد که خطر آن ها در درجه اول متوجه دولت می شد.
سرانجام چهارمین دلیل آن بود که تامین معاش خانواده های مقتولان مخالف، بار مالی داشت و این بار، دیر یا زود، مستقیم یا غیرمستقیم، بر گردن دولت می افتاد. به تمام این دلایل و به این دلیل ساده دیگر که این دولت ها قادر به آزادگذاشتن مخالفان خود نیز نبودند، تعداد بازداشت ها و نگه داشتن افراد در زندان به دلایل واهی و به ظاهر غیرسیاسی به شدت در طول سال های پس از جنگ جهانی دوم افزایش یافت.
بیشترین تعداد زندانیان سیاسی در رژیم های نظامی ای دیده می شد که با کودتا بر سر کار آمده بودند. این نوع رژیم ها معمولا رهبران و فعالان اصلی مخالفان را به قتل می رساندند و سایر آن ها را به صورت های مختلف و برای کاهش هزینه به شکل محکومیت های ناپیوسته و فرسایش آور، در زندان نگه می داشتند.
افزایش رقم زندانیان سیاسی در این کشورها در یک روند پیوسته از پایان جنگ جهانی دوم تا دهه هشتاد که به تدریج شاهد گذار به دولت های نسبتا با آمریت کمتری در آن ها هستیم، قابل مشاهده است. در این میان زندان در بعضی از موارد نظیر کشورهای شمال آفریقا (به خصوص مراکش و الجزایر) و بسیاری از کشورهای آفریقای سیاه به نوعی شکنجه ای تدریجی بود که به نابودی مخالفان به دلیل شرایط بسیار نامساعد نگهداری آن ها می انجامید.
امریکا، زندان، خاورمیانه
حملات تروریستی به امریکا خود بهانه ای بود برای ورود گسترده نظامیان این کشور به منطقه خاورمیانه و جنگ افروزی آن که به نابودی چندین کشور منجر شد و هنوز ادامه دارد. پس از این حملات، جهان وارد موج جدیدی از خشونت شد و اشکال جدید اردوگاهی (برای مثال اردوگاه گوانتانامو) ظاهر شدند. همچنین امریکا زندان هایی مخفی در سراسر جهان در کشورهای زیر فرمان خود ایجاد کرد تا به سهولت بتواند خارج از تعهدات بین المللی حقوق بشر، بدون پاسخگو بودن به هیچ کسی، افراد را زندانی و به مدت نامعلوم نگهداری و شکنجه کند.

جورج دبلیو بوش پس از حملات یازدهم سپتامبر قانون «وطن دوستی» را به تصویب رساند. این قانون عاملی شد برای افزایش سرکوب سیاسی و افزایش کشتار وز ندانیان سیاسی در سراسر جهان که هنوز هم ادامه دارد. در همین حال، پیوند خوردن مفهوم زندان و زندانیان غیرسیاسی با زندان و زندانیان سیاسی، به صورت تاکتیکی و استراتژیک از جانب قدرت های بزرگ و کوچک ادامه داشت و دارد که مقوله ای گسترده برای بحثی جداگانه است.
در انتها نکته ای را نباید ناگفته گذاشت و آن این که دولت های غیردموکراتیک، امروز به دلیل فشارهای بیرونی و درونی به جای زندانی کردن مخالفان، با ایجاد مزاحمت های حقوقی و قضایی، محرومیت های کوتاه یا درازمدت مخالفان سیاسی از کارکردن، از داشتن حتی یک زندگی عادی و حقوق مدنی، بیشتر استراتژی تحت فشار قرار دادن شهروندان مخالف و بدین ترتیب واداشتن همه به اطاعت محض را دنبال می کند.
پی نوشت:
نمونه نخست این مقاله در کتاب «خشونت سیاسی» ناصر فکوهی، نشر قطره، تهران: ۱۳۸۷ منتشر شده است. مراجع اصلی در آن متن قابل دسترسند.
منبع: برترینها