برد ظریف، باخت عربستان

روزنامه بهارمخالفت ایران با اعزام زائران به حج، تنها یک نشانه از اختلافات عمیق ایران و عربستان در سال‌های اخیر است. هشت سال پیش وقتی باراک اوباما به کاخ سفید پا گذاشت در دکترین خود درباره خاورمیانه چند محور کلیدی‌ترسیم کرده بود. یکی از آنها کاهش تنش با ایران در مسئله هسته‌ای بود که در نهایت زیر سایه توافق اتمی مهیا شد. یکی دیگر از سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا خلاص شدن از دوستان کلاسیکی بود که روابط عمیقی با آمریکا داشتند، اما دولت‌های آنان نامشروع و دیکتاتور بود و عمدتاً به صورت موروثی انتخاب می‌شدند. کشورهایی که به واسطه دلارهای نفتی جایگاه مهمی در سرمایه‌گذاری و بورس و صنایع نفت و گاز غرب داشتند، اما حتی اساسی‌ترین موارد مربوط به حقوق بشر در آنها رعایت نمی‌شد.  مهم‌تر اینکه بعضی در بدنه اقتصادی و سیاسی بعضی از این دولت‌های دوست خلاء‌هایی برای پشتیبانی از گروه‌های‌تروریستی ایجاد شده بود که منافع آمریکا و متحدان آن را تهدید می‌کرد. در دکترین اوباما خاورمیانه به باتلاق سوسمارها تشبیه شده بود که برای از بین بردن سوسمارها نباید آنها را کشت بلکه باید باتلاق را خشک کرد. در پیشانی این دولت‌های موروثی، عربستان سعودی قرار داشت که تقریباً تمامی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را زیر چتر خود داشت. عربستان بهترین بازار برای فروش سلاح آمریکا بود و بزرگترین سرمایه‌گذار غرب آسیا در ایالات متحده محسوب می‌شد. در مقابل اصلی‌ترین رقیب منطقه‌ای ایران بود که همزمان آمریکا تلاش زیادی داشت تا حداقل اگر روابط سیاسی دوستانه‌ای با ایران ندارد، ولی وضع موجود یعنی دیپلماسی برسر حل و فصل پرونده اتمی روال طبیعی داشته باشد و به سرانجام برسد. از آنجا که به طور سنتی روابط میان تهران و ریاض بر مبنای «موازنه قدرت» استوار بود، هر موفقیت و امتیازی که ایران در فضای بین‌المللی کسب می‌کرد یک امتیاز منفی برای عربستان محسوب می‎شد و برای حفظ وضع موجود و عقب نماندن از این تعادل نه چندان دوستانه درصدد جبران آن برمی‌آمد. در دولت محمود احمدی‌نژاد به واسطه سیاست‌هایی که پیش گرفته شد، نه تنها خواست جامعه بین‌الملل محقق نمی‌شد بلکه منافع منطقه‌ای ایران هم به خطر افتاده بود. سایه شوم جنگ از یک سو، شاخ و شانه کشیدن‌های غیرلازم از سوی دیگر و همین طور نگرانی از اتمی شدن ایران، طناب تحریم‌ها را دور گردن اقتصاد ایران انداخت و هر روز فشرده‌تر می‌شد و سودش را عربستانی می‌برد که منافع‎اش در تضاد با ایران قرار داشت. با روی کار آمدن دولت روحانی و چرخش ایران به سمت مذاکرات در جهت حل و فصل مسئله اتمی که در بالاترین سطوح حکومتی تصمیم‌گیری شد، هر آنچه عربستان در دوران احمدی‌نژاد رشته بود، پنبه شد. در همین دوران دستگاه‌های اطلاعاتی انگلیس و آلمان و آمریکا گزارش‌های موازی از حمایت‌های پشت پرده عربستان از‌تروریست‌های منطقه‌ای دادند. درست در زمانی که منافع ایران و آمریکا در عراق و سپس سوریه در مقابله با داعش به طور طبیعی ایران را در کنار نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا قرار داد. در واقع همان‌قدر که ایران در میز گفت‌وگوهای سیاسی بیشتر انعطاف نشان می‌داد، به همان میزان وزن خود در میدان جنگ با‌تروریسم در عراق و سوریه را بیشتر و بیشتر می‌کرد. بنابراین سبد ایران از امتیازهای بین‌المللی پُر می‌شد و در مقابل عربستان بیشتر احساس خطر می‌کرد. بدشانسی سعودی‌ها آنجا دو چندان شد که هوش و ذکاوت و نفوذ محمد جواد ظریف در نظام بین‌الملل به پول‌ها و رفتار و بیان ناپخته عادل‌الجبیر وزیر خارجه عربستان چربید. آنقدر که حتی وقتی عربستان تلاش می‌کرد از خطای تندروهای ایران پس از اشغال و تخریب سفارت عربستان پس از اعدام شخ‌النمر استفاده کند، باز هم زور دیپلماسی و لابی ایران در آمریکا و اروپا چربید و بازهم احساس خطر عربستان بیشتر شد. البته به این صحنه‌پردازی باید چند فاکتور اساسی دیگر هم اضافه کرد. ایران دامنه ارتباطات خود را (همان چیزی که اعراب به آن نفوذ می‌گویند) به شمال و مرکز آفریقا و دوردست‌ها رسانده‌بود و سوریه و عراق را هم در بر گرفت. به این شکل که در سوریه با روس‌ها کنار آمده بود و در عراق هم با آمریکا تعارضی نداشت. ولی از همه این‌ها مهمتر وقتی بود که عربستان نتوانست جنگ یمن را با آن ساز و برگ نظامی که داشت فیصله دهد. حتی به وسط کشیدن دو جین مدرک و عکس و کشتی حامل سلاح که همه آنها را مرتبط با ایران و ارسالی برای حوثی‌ها می‌دانست هم نتوانست ضعف نظامی عربستان را بپوشاند. یعنی سعودی‌ها هم بازنده میدان دیپلماسی بودند، هم برنده کارزار نظامی نبودند. به همین دلایل به طور طبیعی در شرایطی که «موازنه قدرت» به نفع ایران سنگین شده عربستان با دست و پایی بسته وارد این تقابل منطقه‌ای شد.  شاید به زبان ساده بتوان گفت تجلی این باخت، در رفتار فدراسیون فوتبال این کشور نهفته بود وقتی حتی دست و دلش به بازی در خاک ایران نرفت و یا در آخرین اجلاس اوپک با اشاره غربی‌ها مجبور به عقب‌نشینی و کاهش تولید شد در شرایطی که ایران تولید نفت خود را افزایش داد. واقعیت این است که دیپلماسی ایران در سال‌هایی که ظریف وزیر خارجه بود نقطه عطف روابط خارجی جمهوری اسلامی در سال‌های پس از انقلاب بود. به ویژه آنکه ظریف تنها بر سر یک میز با طرف‌های خارجی درگیر نبود. شاید نبرد سخت‌تر او بیش از آنکه با ۱+۵ و رقبای منطقه‌ای با دلارهای نفتی‎شان باشد، محافظه‌کاران داخلی بود که از درون چوب لای چرخ موتور وزارت خارجه آن‌هم در اوج مشکلات بین‌المللی می‌گذاشتند.


منبع: baharnews.ir