آیت‌الله هاشمی و ویرانه ای که از نو بنا کرد

او مشاور معاون اول رییس‌جمهوری در امور آب، کشاورزی و محیط‌زیست است و دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه. وزیر کشاورزی هر دو دولت‌ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بوده و به همین واسطه با اندیشه‌های اقتصادی ایشان از نزدیک آشناست. کلانتری همان زمان به دلیل ادغام دو وزارتخانه کشاورزی و جهاد سازندگی کار وزارت را رها کرد و از سال ۱۳۸۱ با تشکیل خانه کشاورز به‌عنوان یک تشکل صنفی بخش کشاورزی، دبیر کل آن شده و تاکنون در این سمت فعالیت می‌کند.

 هاشمی و ویرانه ای که از نو بنا کرد
او می‌گوید: «آیت‌الله هاشمی وارث ویرانه‌های جنگ بود و توسعه‌نیافتگی ایران، ارثیه‌ای که در جنگ همه زیربناهایش را از دست داده بود. او توانست با وام‌های خارجی، درآمدهای نفتی و درایت این ویرانه‌ها را از نو بنا کند. دولت آقای خاتمی مشکلات دولت آقای هاشمی را نداشت. در حقیقت میوه دولت سازندگی را چیدند و خودشان هم با درایت و عقلانیت دولت را اداره کردند.‌»

از نقش پررنگ آقای هاشمی رفسنجانی در سیاست ایران که گذر کنیم، یکی از پررنگ‌ترین دلایل ویژه بودن دوران سازندگی، شجاعتی است که آیت‌الله در برقراری سیاست‌های متفاوت اقتصادی اتخاذ کرد. شما یکی از وزرای اقتصادی کابینه او بودید؛ به نظرتان چه چیز این جسارت را به او می‌داد؟

شاید مهم‌ترین عامل وجود توانایی جسارت در آقای هاشمی این بود که ایشان پیش از ریاست‌جمهوری همه کشورهای غرب را دیده بودند. نگاه او به مسائل توسعه‌ای کشور و مسائل مربوط به پیشرفت بسیار مترقی و جدید بود. او نگرش متفاوتی نسبت به پیشرفت اقتصادی داشت؛ از همین‌رو منافع ملی برایش بسیار مهم بود. با توجه به‌ اینکه ایشان اعتقاد داشت ایران اسلامی باید الگوی اقتصادی کشورهای دیگر شود و یک کشور عقب‌مانده هرچقدر هم نگرش انقلابی قوی داشته باشد، نمی‌تواند الگوی دیگران شود، سعی کردند در آن راستا گام بردارند. نگاه او به اقتصاد، نگاهی توسعه‌گرایانه بود، پس اعتقاد داشت کشور به‌حتم باید به سوی سیاست‌هایی برود که کشور را ثروتمندتر و توسعه‌یافته‌تر کند.

آقای هاشمی دریافته بود که سیاست‌هایی که به شکلی اجتناب‌ناپذیر در دوره جنگ تحمیلی برای اقتصاد اتخاذ شده بود، نمی‌توانست در دوره پس از جنگ ادامه پیدا کند. به‌هر روی آن سیاست‌ها برای زمانی در نظر گرفته شده بود که جنگ منابع کشور را می‌بلعید. به‌همین دلیل آقای هاشمی تصمیم گرفت تجدیدنظری جدی در سیاست‌های اقتصادی کند.

او باور داشت که باید به دنبال سیاست‌های خاصی برود و به باورهای خودش ایمان داشت. برای نمونه او دیگر سیاست‌های کوپنی را به صلاح نمی‌دید یا سیاست‌های تثبیت نرخ ارز را به نفع منافع ملی کشور نمی‌دانست. او همچنین درون‌گرایی را دیگر به صلاح نمی‌دید؛ چراکه معتقد بود ما در یک جامعه جهانی زندگی می‌کنیم، نمی‌توان دور کشور را خط‌کشی کرد و اگر می‌خواهیم به توسعه دست پیدا کنیم، باید یک تعامل بین‌المللی وجود داشته باشد. او این مسائل را باور داشت و تا آن زمان کمتر فردی از مدیران کشور در این راستا فکر می‌کرد. خط مشی او به‌راستی متفاوت بود. این‌چنین بود که ناچار شد شجاعت بسیاری برای اهدافش به خرج دهد.

‌منظور از شجاعت، چیست؟ نوع سیاست‌هایی که برگزید؟ یا مبارزه با مخالفان؟

در واقع می‌خواهم بگویم او با واقعیت‌های اقتصادی زمان خودش مواجه و متوجه شد ایران منابع لازم را برای بازسازی و البته توسعه کشور ندارد و باید آنها را از خارج تامین کند؛ به همین دلیل هم از وزیر وقت اقتصاد- مرحوم نوربخش- خواست برای قدم‌گذاشتن در مسیر توسعه دنبال تامین منابع از خارج ایران برود. نه برای هزینه‌های جاری، بلکه برای هزینه‌های زیربنایی، سرمایه‌گذاری و صنعتی. مرحوم نوربخش هم در آن مدت کوتاه بیش از ٣٠ میلیارد دلار منابع خارجی تامین و وارد کشور کرد. با آن منابع همه تاسیسات زیربنایی کشور از بخش انرژی گرفته تا صنعت و کشاورزی و حمل‌ونقل ساخته و بازسازی شد. از سوی دیگر آقای هاشمی اعتقاد نداشت که با تثبیت نرخ دلار بر یک عدد مشخص می‌تواند نیاز کشور را برآورده کند؛ به همین دلیل سیاست‌های آزادسازی نرخ ارز را دنبال کرد. با شناور بودن نرخ ارز و تمرکز بر تعیین قیمت از سوی عرضه و تقاضا سیاست‌هایش را دنبال کرد.

شما به پیوند سیاست‌های آقای هاشمی و درک و دریافت ایشان از انقلاب اشاره کردید، اما بین شعارهای اوایل انقلاب و سیاست‌های دولت سازندگی تفاوت‌ها بسیار است؟ در واقع شعارهایی که رنگ و بوی چپ و حمایت از توده مردم داشت و سیاست‌های راست و لیبرال دولت آقای هاشمی، این تناقض را چطور توضیح می‌دهید؟

ببینید واقعیت این است که دوره جنگ و انقلاب بسیار به‌هم نزدیک شد. از همین‌رو سیاست‌هایی که زمان جنگ به‌شکلی اجتناب‌ناپذیر بر کشور تحمیل شد، به‌نوعی آرمان‌های انقلاب هم در نظر گرفته می‌شود. آن زمان باید کشور اداره می‌شد، اولویت کشور هم جنگ تحمیلی بود؛ یعنی دولت وقت باید هم جنگ را اداره می‌کرد و هم نیازهای مردم را برطرف. هزینه‌های جنگ هم آن‌قدر بالا بود که نمی‌شد با سیاست‌های لیبرالیستی کشور را اداره کرد، به‌ویژه آنکه آمریکا و جامعه بین‌المللی هم ایران را تحریم کرده بودند. بخش بزرگی از منابع ایران در غرب کشور از بین رفته بود، یعنی تولید و ثروت کشور آن‌قدر بالا نبود که بشود با اتخاذ سیاست‌های لیبرالیستی کشور را اداره کرد. اشاره من به‌شکل دقیق‌تر محدودیت منابع در دوران جنگ است.

پس با این محدودیت‌ها و توسعه‌یافته ‌نبودن کشور نمی‌شد هم نیازهای جنگ را تامین کرد و هم نیازهایی که سیاست‌های لیبرالی دارد. آن دوران سیاست‌های خاص خودش را می‌طلبید. تنها منابع ارزی ایران هم از فروش نفت یا نهایت صادرات فرش و پسته بود. جمع صادرات غیرنفتی ما هم در سال به بیش از دو تا سه میلیارد دلار نمی‌رسید. کشوری که قرار است با شش تا هفت میلیارد دلار در سال اداره شود که۵٠ درصد همین رقم هم در سال خرج جنگ می‌شود، چاره‌ای جز در پیش‌گرفتن سیاست‌های کوپنی ندارد. پس از جنگ آقای هاشمی با دیدی متفاوت به میدان آمد؛ سیاست‌های جدید را جایگزین سیاست‌های قبلی کرد. ‌در واقع سیاست‌های تعدیل ساختاری اصولا در کشورهایی که تازه از جنگ رها شده‌اند، دیده می‌شود.

به نظر شما سیاست‌هایی که پس از جنگ و در دوران آقای هاشمی اتخاذ شده بود، خود به‌تنهایی یک برنامه توسعه‌ای به حساب می‌آمد یا نه؟ اشاره مشخص‌ام به سیاست‌های تعدیل ساختاری است؟

در واقع بخشی از برنامه بود، برای نمونه به قیمت ارز اشاره می‌کنم. قرار نبود قیمت دلار در برنامه اول تثبیت شود. در برنامه توسعه‌ای ایران به‌ویژه برنامه دوم در نظر گرفته شده بود که نرخ ارز قیمت واقعی خودش را پیدا کند اما ناگهان با محدودیت منابع ارزی کشور قیمت ارز تا حدود ٧٠٠ تومان بالا رفت و مسائل خاصی هم به‌وجود آورد. آقای هاشمی اعتقاد داشت که ارز هم یک کالا است و عرضه و تقاضا باید نرخ ارز را تعیین تکلیف کند. بر این اساس ما نباید زندگی خودمان را با نرخ دلار تطبیق دهیم. نرخ ارز باید هرچه هست، سر جای خودش باشد و ایران سیاست‌هایی را که در برنامه توسعه طراحی کرده، پیش ببرد. نرخ ارز یک‌ روز ارزان است و روز دیگر گران و بانک مرکزی باید همه تلاشش را بکند تا اوضاع کنترل شود. آن برنامه کمی با دیدگاه مقام معظم رهبری تفاوت داشت.

اکنون مدت‌هاست که از آن روزها فاصله گرفته‌ایم. شما کماکان معتقدید فضای جامعه آن روزهای ایران آمادگی پذیرش آن سیاست‌ها را داشت یا نه؟

به گمان من اگر آن سیاست‌ها به‌درستی انجام می‌شد، به ثمر می‌رسید، ولی سازمان برنامه کوتاهی کرد.

یعنی آن همه مشکلی که رخ داد به‌دلیل کوتاهی‌های سازمان برنامه بود؟

آنها قول‌هایی دادند که قرار بود همزمان با برنامه رخ دهد که سازمان برنامه و بودجه وقت از آنها طفره رفت و به تعهداتش درباره سیاست‌های یکسان‌سازی نرخ ارز وفا نکرد. احتمال می‌دهم آنها بخش بیشتری از منابع بودجه‌ها را صرف توسعه کشور کردند؛ درحالی‌که نسبت به مسائل اجتماعی کشور بی‌تفاوت بودند. آنجا نقطه ضعفی در برنامه دوم توسعه دیده می‌شود که منجر به عقب‌نشینی دولت از مواضع خودش می‌شود. کار به جایی رسید که اختلاف نظر بین مقام معظم رهبری و آقای هاشمی درباره نرخ ارز ایجاد شد، این هم به این دلیل بود که فشار اجتماعی بر مردم افزایش یافت؛ قیمت کالاها افزایش چشمگیر داشت؛ نرخ تورم به بالای ۴۵ درصد رسید و…؛ البته بعدتر با تغییراتی که در دولت اعمال شد، این وضع سامان گرفت.

 هاشمی و ویرانه ای که از نو بنا کرد

اما به‌هرحال آن سیاست‌ها در عمل ناکام ماند و دولت ناگزیر عقب نشست…

همان‌طور که گفتم سازمان برنامه در اجرای آن سیاست‌ها کوتاهی کرد. در واقع می‌خواهم بگویم سیاست‌ها مشکلی نداشت؛ بلکه مشکل در اجرای آن سیاست‌ها بود. برای اینکه بنا بود به موازات تعدیل نرخ ارز، بسته‌های حمایتی هم اجرایی شود که هرگز این اتفاق رخ نداد. برای نمونه کوپن مرغ حذف شد و قیمت آن به‌شدت بالا رفت. درحالی‌که قرار بود در موضوع گوشت و مرغ، اقشار نیازمند تحت فشار قرار نگیرند اما این اتفاق رخ نداد. آن مقطع سازمان برنامه حاضر نبود با سیاست‌های برنامه دوم توسعه همسو شود. در نتیجه دولت ناچار شد از سیاست‌های خودش عقب‌گرد کند. اینها در اجرا با مشکل مواجه شد.

آن زمان تا چه حد بین نگرش مردان اقتصادی کابینه هم‌راستایی وجود داشت؟ برخی‌ از چند صدایی و مشکلات حاد می‌گویند.

خب؛ زمانی که بین سازمان برنامه و دولت اختلاف نظر پیدا شد، یعنی نگرش همه یکسان نبود. بین سازمان برنامه و دولت و وزارت اقتصاد و بانک مرکزی اختلاف دیدگاه وجود داشت. بعدها اینها با حضور آقای محمدخان به‌عنوان وزیر اقتصاد و دارایی، بازگشت آقای نوربخش و انتصاب رییس جدید سازمان برنامه اصلاح شد. ناهماهنگی‌هایی درون ستاد اقتصادی دولت وجود داشت که سال ١٣٧۴ اصلاح شد.

خب؛ اگر بپذیریم که دولت آقای هاشمی متفاوت از دیگر دولت‌ها عمل کرد، به نظر شما کدام دولت، پس از دولت سازندگی بیشترین تاثیر را از سیاست‌های آقای هاشمی گرفت؟

به گمان من یکی از موفق‌ترین دولت‌ها در بخش اقتصادی، دولت آقای خاتمی بود. آنها تقریبا همان سیاست‌های دوره سازندگی را با درایت و انسجام بیشتری ادامه دادند. من دولت آقای خاتمی را موفق‌ترین دولت سال‌های پس از انقلاب می‌بینم.

در واقع کدام دولت بیشترین تاثیر اقتصادی را گرفت؟ از این منظر این پرسش را مطرح می‌کنم که برخی از کارشناسان معتقدند که دولت آقای احمدی‌نژاد بیشترین نزدیکی را به آقای هاشمی از منظر اقتصادی داشت؟

به هیچ روی دولت آقای احمدی‌نژاد هیچ نزدیکی با دولت آقای هاشمی نداشت. دولت آقای خاتمی زمانی سر کار آمد که زیربناها ساخته شده بود. آقای هاشمی وارث ویرانه‌های جنگ بود و توسعه‌نیافتگی ایران. ارثیه‌ای که در جنگ همه زیربناهایش را از دست داده بود. او توانست با وام‌های خارجی، درآمدهای نفتی و درایت این ویرانه‌ها را از نو بنا کند. دولت آقای خاتمی مشکلات دولت آقای هاشمی را نداشت. در حقیقت میوه دولت سازندگی را چیدند و خودشان هم با درایت و عقلانیت دولت را اداره کردند. آقای احمدی‌نژاد اما اقتصاد کشور را به‌هم ریخت. سازمان برنامه را منحل کرد؛ خزانه را مانند کیسه‌ای کرد که می‌تواند هرلحظه از آن برداشت کند؛ در نهایت معلوم نشد با آن همه درآمد نفتی چه کرد و… . آقای احمدی‌نژاد اقتصاد کشور را به سوی ویرانی برد؛ اما آقای خاتمی در راستای سیاست‌های آقای هاشمی حرکت کرد، با این تفاوت که زیربناها ویرانه نبود. دولت اصلاحات استفاده درستی از منابع کشور کرد.


منبع: برترینها