آتش دعواهای سیاسی؛ سوزاننده تر از حریق پلاسکو
بیش از یک هفته گذشت تا تنوره ی آتش پلاسکو اندکی آرام گیرد و ققنوس های وطن را آرام آرام بازگرداند.
در روزهایی که عملیات امداد رسانی و آواربرداری در محل حادثه ی آتش سوزی ساختمان پلاسکو در جریان بود، هربار که عزم نوشتن می کردم و درصدد آن بودم که حال هوای بارانی چشم و دل را به احترام این محترمان دست به سینه به صف کنم، دستم بر سینه لرزید و قامت قلم خم می شد و به حالی در می آمدم که مناسب خبردار ایستادن و کلاه از سر برداشتن در پیشگاه این عزیزان نبود.
این ها نه فقط حال من که احتمالاً حال و روز برخی از هموطنان هم هست؛ آنانکه ۹ روز با امید به سراغ اخبار آمدند اما بغضی نفسگیر بدرقه ی راهشان شد.
این بار امیدواری بیش از آنکه از جنس امید به حیات باشد؛ همچون امید به پیدا شدن نشانی از این عزیزان بود، همانند استخوان و پلاکی که گروه های تفحص از دل خاک به خون غلتیده ی دوران دفاع مقدس هر از گاهی می آورند تا آن سرا سرمه ی چشمانمان کنیم.
واقعه ی پلاسکو از وصف و شرح خارج بود و همچنان هست؛ احتمالاً تا ابد آتش پلاسکو ما را بسوزاند، اشکهایمان را جاری سازد. آتش پلاسکو تنها سوختن افراد و اجسام نبود، این آتشبهجان یک جامعه افتاده است و زبانههایش تا سالها آسمان این شهر را چنگ خواهد زد.
از همان ساعات اولیهی وقوع حادثه اتفاق دیگری رخ داد و آتش دیگری شعلهور شد. شعلههای این آتش سرخ نه سیاه بود. این آتش داغ سوختن اجسام و انسانها را در نوردید و بهسوی انسانیت زبانه کشید. وقوع دعواهای سیاسی، حزبی و سو استفادههای انتخاباتی شعلههای مورد بحث هستند؛ شعلههای آتشی که بیمروتترین نامردان و ددمنشترین ظالمان هستند. این آتش تنها در میانپوست و گوشت و استخوان تنوره نمیکشد؛ بلکه خاکستر آنها را به تنورِ بحث، جدل و سیاسی بازی ها میبرد و آن را گرم نگاه می دارد.
بیش از یک هفته شاهد رفتار متفاوت و متضادی بودیم که کام بسیاری را تلخ کرد و حتی در برخی مقاطع مجال شکستن بغض خفته در گلوی جامعه را نداد. تضاد و تناقض آنجا رخ داد که از سویی چنگ زدن آتشنشانان بر خاک برای یافتن رفیق و همکار را نظاره گر بودیم و از طرفی چنگ انداختن برخی مقامات و مسئولان بر صورت و جایگاه یکدیگر را مشاهده میکردیم.
دستی آتش را مهار میکرد، کنار میزد و آوار بر میداشت و دستانی آتش افروختند و به یکدیگر تاختند و آوار و تقصیر را بر سر و گردن یکدیگر خراب نمودند.
در این لحظه غربت و تنهایی آتشنشانان دو چندان به چشم میآمد و …این احساس چقدر آشناست. اینکه ما هستیم و غصه و دردهایمان و برخی هستند و میزشان. برخی میسوزند اما به کمک سوختگان می روند و عدهای بقایشان میشود در گرو سوخت!
برخی زیر آوار می مانند، برخی آوار بر میدارند؛ اما عدهای تخریب دیگران کسب و کارشان است.
به نظر من باوجود آنکه حادثه پلاسکو به طور خاص شبیه و نظیری ندارد، اما ما همهروزه شاهد رخ دادن حوادث متعدد هستیم و هر کدام از آنها مقصرین خود را دارند و موثرانی در رخ دادن آن دخیل هستند. اما آنچه اینچنین وقایع را تلخ تر و غیرقابلتحمل تر میکند، حواشی آن و موجسواری و ماهی گیری های سیاسی، حزبی و شخصی است. رخ دادن این مسایل مثال همان مردهخواری است؛ اگرچه ما در همین لحظه هم زنده زنده خورده شدن اخلاق و انسانیت را شاهد هستیم.
ای کاش مردارخواران و آتشافروزان سیاسی لا اقل مجالی میدادند تامردم ما به درد همان سوختن تن عزیزانمان بسوزند و دلهایشان تنها برای غم نبودن و سخت از دست دادن آنها کباب باشد؛ نه آنکه وقتی هنوز حرارت این پیکرها سرد نشده و عرق تن رنجور شهدای آتشنشان که در تار و پود کفنهایشان تنیده خشک نشده؛ شاهد دعوا بر سر خرما و حلوای این غم باشیم.
منبع: alef.ir