یک هفته و چند چهره؛ ایمان، آرامش و دعا برای «ایران»
برترین ها – ایمان عبدلی: به ناچار فعلا در حد اشاره ای کوتاه از اتفاق چهارشنبه ی تهران می نویسیم تا هفته ی بعد. مورد اول این که «امنیت» از آن مقولاتی است که در غیبت بیشتر خودش را نشان می دهد، مثل «مادر» ها که نبودشان تعادل هستی را بر هم می زند. از دیروز تا حالا بهتر در می یابیم که هر کنشی در فضای نا امن چقدر بی اهمیت و پوچ است. خواه کری های سیاسی باشد، خواه اختلاف نظر بر سر کیفیت کار یک خواننده و…
مورد دوم این که آن جماعتی که با تجمع بیجا در مقابل مجلس یادآور خاطراتی مثل پلاسکو بودند، کار بسیار غیر حرفه ای و خطرناکی انجام دادند، بدتر این که در عملیات دفع ترور، اخلال ایجاد کردند. با این تفاوت که این بار جلوه ی چنین اقدام غیر حرفه ای خیلی هم زشت نخواهد بود! تروریست ها از هر گروه و فرقه ای که باشند شاید با تماشای این حجم از بی خیالی و تماشاگری مردم ایران، بهتر در بیابند که ایرانی ها پس از گذر از سال های جنگ و انقلاب به این راحتی ها ترس زده نمی شوند و اصلا به طور کلی مردمی غیر قابل پیش بینی هستند.
تماشاچیان دیروز انگار از اقدام تروریست ها یک «نمایش» ساخته بودند که ساعتی بعد تمام خواهد شد، کما این که جدی نگرفته شدن امر «ترور» و عدم انتقال «ترس» بدترین خبر برای هر عامل تروریستی است. پیام اول اقدامات چریکی و ماهیت تروریسم انتقال ترس است که در «تهران» این گونه نشد و نخواهد شد.

رامبد جوان یا (خسته نباشید هفته)
نزدیک به پنج سال از عمر «خندوانه» می گذرد، با انواع حواشی و محدودیت ها، تا جایی که در مقطعی برخی از روحانیون هم نسبت به حضور متفاوت خانم ها در این برنامه واکنش نشان دادند. تصورش هم سخت است، این که فردی هر شب برای یک برنامه تلویزیونی در حال پرورش ایده و تنوع اجرا باشد! کاری که رامبد جوان انجام داده و به رغم بحران هایی نظیر: غیبت ناگهانی ستاره ی برنامه «جناب خان» افت فاحشی نداشته.
«خندوانه» چیزی خلاف موج رایج برنامه سازی در ایران است. برنامه ای که زیر سایه ی اتهامات زیادی ادامه داد. غرولندهایی مثل این که مردم بدبختی دارند و او به فکر «خندوانه» است و این گونه حرف های همیشگی… اما رامبد خندید و خنداند، به او انگ مسخرگی و لودگی هم زدند، اما راه را ادامه داده. کلیشه شکنی و ایجاد راه های جدید در ذهن ما و مردمی که با گریه و آه و ناله، انس و الفت بیشتری دارند، کاری جسورانه و شجاعانه است.

این روزها که بعد از کلی بالا و پائین، رامبد جوان و خندوانه اش باز هم یک برگ برنده رو کرده باید از خلاقیت او، از تیم فکری قوی و خستگی ناپذیرش نوشت. «خنداننده شو» از تمام برنامه های مشابه مثل: «زمانی برای خندیدن» یک سرو گردن بالاتر است. رامبد می داند چگونه برنامه اش را از رخوت نجات دهد؛ گاه اندازه ی یک مسابقه دارت، گاه با یک گفت و گوی جذاب، گاه با استندآپ کمدی هایش و گاه لبآهنگ و…حتی تکیه به نیما شعبان نژاد هم به اندازه و در جای درستش انجام شده. اگر از کار بزرگ رامبد جوان و تیم خندوانه ننویسیم، عین بی عدالتی است. همان طور که باید از مدل تخت و یکنواخت «دورهمی» بنویسیم، حتی اگر به مذاق خیلی ها خوش نیاید. مساله تقابل مهران مدیری و رامبد جوان نیست، مساله کیفیت این دو برنامه ی خاص است که خواسته و ناخواسته با هم مقایسه می شوند. اگر «دورهمی» صرفا متکی به لحن با مزه مدیری است اما در طراحی «خندوانه» کلی ایده و طرح چیده شده. ننوشتن از تلاش وقفه ناپذیر تیم «خندوانه» عین کم لطفی بود، همان طور که ننوشتن از معایب «دورهمی»! بررسی و نقد و نظر درهر دو مورد، می تواند در جایگاهی به اندازه وسع این ستون و خوانندگانش به من و شما قدرت تمیز و تشخیص بدهد.
خواهران منصوریان یا (عدم تعادل هفته)
هفته گذشته از اتفاقی (خود افشاگری علیخانی در مورد زندگی خصوصی اش) نوشتیم که می توانست رنسانس «ماه عسل» باشد، گمانمان غلط و بیراه بود. «ماه عسل» در برنامه «خواهران منصوریان» با ادامه روند سالیان پیش نشان داد که آن اتفاق فقط یک حادثه بوده. این حجم از غم افزایی با موزیک زیر متن حزن انگیز و چهره ی منقلب جناب مجری و…در شرایط عدم تعادل عرضه می شود و روا نیست.

روا نیست چون غم «ماه عسل» زیادی لوس و سانتی مانتال است و بدتر این که هیچ نشست ذهنی ندارد چون بدون تمرکز و با استفاده از افکت های مختلف پرداخت می شود و در واقع پس از پایان برنامه و با آغاز تیتراژ، آن غم پایان یافته. برانگیختن احساسات به خودی خود، امتیاز ویژه ای نیست. گاه با یک کلیپ ملی و چند تصویر از حماسه ی دفاع مقدس و بازی های ورزشی خاطره انگیز و… صدایی حماسی، مو به تنمان سیخ می شود و حس وطن دوستی مان گل می کند، اما آیا آن کلیپ کار هنری ارزشمندی است؟ چون ما را برانگیخته و تحریک کرده؟ پاسخ مشخص است: نه! صرف تحریک، دلیلی بر قوت محتوا نیست. گاه تحریک مخاطب بر اساس زمینه های قبلی و شرایط محیطی انجام می شود، این همان تکنیکی است که در «ماه عسل» استفاده می شود. مردم مستعد همراهی با غم آدم هایی چون «خواهران منصوریان» هستند، پس این اشک و بغض، وجاهتی برای سازندگان «ماه عسل» ندارد. در خاتمه این که شادی را می شود به هوای یک فرصت تنفس ذهنی با کیفیتی نازل تر پذیرفت، اما غم اگر هست باید وزین باشد، چون برای روح و تن هزینه می سازد. والا که احسان علیخانی دوست داشتنی است و عنادی هم در این میان نیست، منتهی این برنامه اش به شدت سطحی است، همین!
قطری ها یا (جنگ و صلح هفته)
مقدمه: خلاف عادت از حوزه ی بین الملل نوشتیم. اختلاف اعراب خلیج فارس و قطری ها را به زبانی ساده در اینجا مرور کرده ایم، کاستی ها را ببخشید.

شکل دوم ماجرا و قضیه «اخوان المسلمین»
نگاهی عمیق تر به چند و چون آن چه بر سر روابط قطر و عربستان در این چند وقت اخیر آمده، ذهن را به سمت اخوان المسلمین سوق می دهد. مساله این است که مصر در جهان عرب جایگاه خاصی دارد به دلیل موقعیت سوق الجیشی و در همین سرزمین حدود هفتاد سال پیش جنبشی به وجود می آید که از کنار تحولات دنیای غرب و درجا زدن جهان عرب، حرکتی اصلاحی پیشنهاد می کند برای رفع عقب ماندگی ها. آن حرکت اصلاحی اسمش شد؛ «اخوان المسلمین»، نامی که بعدها خیلی در تحولات دنیای اعراب تاثیر گذار بود. روند سینوسی این حزب فراگیر که گاه خشونت آمیز بود و گاه اصلاحی را نمی شود در اینجا تشریح کرد، اما نسبت اخوان با عربستان و قطر در تحلیل شرایط امروز مهم است.
اخوانی ها پس از سال ها با آمدن محمد مرسی به حکومت رسیدند، اما در هر صورت موفق نبودند. در آن ایام قطر موافق بود و از طریق الجزیره خیلی پشتیبانی «مُرسی» را می کرد و عربستان در نقطه مقابل قرار داشت. آن ها با ارتش مصر همسو بودند و بنا به دلایل تاریخی خیلی با اخوان المسلمین احساس نزدیکی نداشتند. مثلا موضع اخوان در زمان جولان صدام در خاورمیانه خیلی باب طبع سعودی ها نبود، همچنین نگاه بازتر اخوان به تشیع را عربستانی ها خیلی نمی پسندند. از دیگر زاویه ها رفع نشدنی عربستان و اخوان شاید مساله فلسطین باشد که اخوانی ها کلا از سردمداران بحث مقاومت در مقابل اسرائیل بوده اند و سعودی ها خیلی در این زمینه مقاومت نداشتند و بیشتر سازش را ترجیح می دهند.
خیلی خلاصه که بخواهیم مرور کنیم پناه دادن قطری ها به سران اخوان و مواضع رسانه های قطری در مورد این گروه عربستان و قطر را مقابل هم قرار داده و ایضا مصر بعد از «مُرسی» را هم به همچنین. یکی از ریشه های اختلاف در نوع نگاه عربستانی ها و موافقان اخوان به اسلام است. هر دو ادعای سلفی گری (به معنای پیشین و بازگشت که اشاره به بازگشت به سنت پیامبر دارد) اما نتیجه این دو نگاه و عملکرد متفاوت است. سعودی ها را که می دانید تقریبا چگونه به سنت و اسلام نگاه می کنند اخوانی ها هم با درجاتی وسیع تر و یواش تر بیشتر بر جنبه های اصلاحی تاکید دارند، نگاه سعودی در تظاهر شریعت بنا شده مثل: روبنده و ممنوعیت هایی برای زنان، نگاه اخوانی بیشتر کاربردی تر و پیش برنده تر است، خیلی بر ظواهر تاکید ندارند، هر چند که اخوانی ها هم در مجموع عملکرد متناقضی داشته اند. حالا این دو نگاه در قطر و عربستان به تقابل رسیده اند!
شکل اول ماجرا و یک «نزاع سطحی»
درسطحی رویی تر ماجرا، با کلی نگاه و تحلیل مواجهیم که شاید هیچ کدام قلب ماجرا را بیان نکند. اختلاف قطر و عربستان ماحصل تصادم منافع این کشورها در سوریه، عراق، یمن و مصر و…حتی بخش های دیگری از خاورمیانه است. به عنوان مثال نوع کنش قطری ها و شکل سرمایه گذاری هایشان در عراق در مجموع به نفع اهل تشیع و نیروهای نزدیک به ایران شده، این گونه تضاد منافع که حاصل تاثیرات غیر مستقیم قطری ها و سعودی ها است از جمله عوامل شکل گیری این خصم مشترک است. در شرایط فعلی هر دو کشور همدیگر را متهم به تروریسم می کنند، هر دو دیگری را در ظهور و بسط داعش مقصر قلمداد می کنند و هر دو از تحدید منافعشان به دست دیگری در جایی مثل یمن شاکی هستد این وسط نزدیکی و دوری به ایران و یا اسرائیل و… رویی ترین سطح ماجرا است، پس نمی شود که بر اساس سطحی ترین بعد ماجرا، استراتژی چید.
واقعیت مساله این که هر چند ترامپ با سعودی ها رقصید و به نظر موقعیت عربستان مستحکم تر از قبل است، اما نباید فراموش کنیم آن طرف ماجرا هم قطر وجود دارد. قطر ثروتمند ترین کشور دنیا است و سه پایگاه نظامی مهم آمریکا در این کشور قرار دارد. کنترل پاکستان، افغانستان و عراق از خاک قطر انجام می شود، پس با همان استدلالی که ثروت حاصل فروش از سلاح را توجیه رفتارهای ترامپ در اختلاف افکنی میان اعراب قلمداد می کند و می توانیم توجیه کنیم که ترامپ به این راحتی ها پشت قطر را خالی نمی کند.
به هر حال برای آمریکا، قطر نه یمن است که فاقد موقعیت خاصی باشد و نه ترکیه که صرفا در سودای گذشته شیرین، جاه طلبی داشته باشد و یک اقتصاد نیم بند ده ساله، قطر داستانی جدا دارد و هم وزن عربستان برای آمریکایی ها اهمیت دارد. پس نمی شود خیلی به ادامه این اختلاف حداقل در این سطح غلیظ دل خوش کرد. کما این که رفتار روسیه که همیشه ظریف ترین مواضع را دارد نشان می دهد که هیچ اعتمادی به این اختلاف نیست (روسیه طی این چند روز بارها تاکید کرده که با همه ی طرف های درگیر ارتباطاتش را حفظ می کند و تبادل اقتصادی خواهد داشت)
سپرده گذاران کاسپین یا (حرص و طمع هفته)
جایی در کتاب حاجی بابای اصفهانی، «حاجی بابا» کاراکتر اصلی داستان از تنگدستی به ستوه آمده با پیشنهاد رفیقی تصمیم به سرکیسه کردن دسته ای از مردم می گیرد. به گمانم شرح «جیمز موریه» در مورد حال و هوای مردمی که سرکیسه شده اند، بی نهایت به حال و هوای سپرده گذاران کاسپین نزدیک است: «این مردم ساده لوح تر و صاف و صادق تر از آنند که تو می پنداری. با چنین مردمی چکار نمی توان کرد؟ بآسانی می توان همه را فریفت و جیبشان را خالی کرد، عقلشان در چشمشان است و چشمشان را پرده نافهمی پوشیده است» واژه های این عبارت آن قدر دقیق بودند که حیف آمد در این جا ذکر نشود.
داستان همین است؛ مردمی که طمع می کنند و طمع همیشه همسایه خوشبینی است! یک نوع از خوشبینی مضر که محاسبه و آینده نگری را دچار اخلال می کنند و در نظام سرمایه داری که نظام های تبلیغاتی تاکید بر تصرف سرمایه دارند، مردم طمع کار، راحت تر به بازی تن می دهند. ما همه در محاصره آگهی هایی هستیم که سمت و سویی خوشبینانه و افراطی دارند. وسوسه پول های یهویی که می توانند با یک قرعه زندگی ما را از این رو به آن رو کنند، این همه میل به یهویی ارتقا یافتن، البته ریشه در فرهنگ تن پرور و کاهل ما هم دارد. میل مشترک خاورمیانه ای به دریافت پول هایی شبیه به یارانه، هم از همین جا نشات می گیرد.

حکایت مردمی که می دانند نرخ سود موسسات بیشتر از ظرفیت اقتصاد امروز ایران است و باز هم طمع می کنند و به هوای سودی بیشتر، سرمایه خود را به تاراج می گذارند از همین امیال نشات می گیرد. به هر حال امکان وقوع وضعیت حبابی درتمام اقتصادهای جهان هست، در این میان اندازه عقلانیت مردم مهم است. وقتی که بازارهای اقتصادی از حالت پویا خارج می شوند، و سرمایه سمت یک بازار خاص می رود، در چنین وضعیتی صاحبان تجارت با انواع تبلیغات، سرمایه گذاران را ترغیب می کنند که سرمایه گذاری را امتداد دهند و امتداد سرمایه گذاری وضعیت را غیر واقعی و حبابی می کند، تا جایی که از نقطه ای به بعد، آن شکل از مشارکت، حالتی زیان ده پیدا می کند. دقیقا همان قصه ای که در موسسات رنگارنگ مالی و اعتباری افتاد و حالا مردمی را علاف کوچه و خیابان کرده. غافل از این که در چنین موقعیت هایی حرص غلبه می کند، مگر چیزی غیر از حرص و آزمندی، فرشته ی مقرب الهی را شیطان کرد؟
پی نوشت: خلاهای نظارتی البته که بسیار قابل نقد است و البته اوضاع نابسامان اقتصادی هم مردم را به سمت چنین اشتباهاتی هل می دهد، اما خلاف تمام کلیشه هایی که ما را به سمت فرافکنی سوق می دهد، گاهی بد نیست توپ را در زمین خودمان بیاندازیم.
منبع: برترینها