چرا کارمندان خوب، کارهای بد میکنند؟
برای افرادی که از بیرون به یک رسوایی در یک شرکت یا سازمان نگاه میکنند، این موقعیت اغلب به نظر غیرقابلقبول و غیرقابلدرک میرسد. چگونه رهبران سازمان اجازه وقوع چنین اتفاقی را دادهاند؟ چرا بسیاری از افراد موافق انجام کارهای اشتباه بودهاند؟
برای افرادی که از بیرون به یک رسوایی در یک شرکت یا سازمان نگاه میکنند، این موقعیت اغلب به نظر غیرقابلقبول و غیرقابلدرک میرسد. چگونه رهبران سازمان اجازه وقوع چنین اتفاقی را دادهاند؟ چرا بسیاری از افراد موافق انجام کارهای اشتباه بودهاند؟
مریم کوچکی استاد مشاور در دانشکده مدیریت کلاگ در دانشگاه نورثوسترن، درک علل این پدیده را به عنوان یک کار برجسته در دوره تحصیلی خود انتخاب کرده است.
پس از اخذ لیسانس در رشته فیزیک در دانشگاه تهران و به همراه آن کسب مدرک MBA، در سال ۲۰۰۷ کوچکی به آمریکا رفت تا مدرک دکترای خود را در رشته رفتار سازمانی در دانشکده کسبوکار دیوید اکلس در دانشگاه اوتا دریافت کند. سپس پیش از اینکه در سال ۲۰۱۴ به دانشکده کلاگ بپیوندد، دو سال را به عنوان دانشجوی پست دکترا در «مرکز اخلاقیات ادموند جی.سفرا» در دانشگاه هاروارد گذراند. کوچکی روی عوامل رفتار غیراخلاقی مطالعه میکند.
به عنوان مثال او دریافته است که موسیقیهایی که اضطراب را القا میکنند، بیشتر موجب تشویق افراد به فریب دادن میشوند و احتمال زیادی وجود دارد که افراد فریبدهنده خاطرات مبهمی از سوءرفتار خود داشته باشند. کوچکی به دنبال مداخلههایی است که میتواند به افراد کمک کند تا اخلاقی رفتار کنند و زمانی که شاهد انجام کار اشتباه هستند، جرات و جسارت صحبت در مورد آن را داشته باشند. کوچکی همچنین در مورد تاثیرگذاری شکستهای اخلاقی بر کارمندان و سازمانها تحقیق کرده است.
S+B: چه چیزی میتواند افراد را مستعد لغزشهای اخلاقی کند؟
وقتی به رسواییهای گذشته نگاه میکنیم، همیشه میتوانیم شماری از عوامل دخیل را شناسایی کنیم. ممکن است آنها زیرکانه و حتی گاهی به نظر بیربط بیایند؛ اما میتوانند اثرات ژرفی بر تصمیمات و رفتار اخلاقی افراد داشته باشند. همه ما مستعد خیانت هستیم؛ این اتفاق میتواند برای هر کدام از ما در هر سطحی و در هر نوع سازمانی بیفتد. به عنوان مثال، من اغلب از کارمندان میشنوم که احساس خستگی یا استرس میکنند.
اما زمانی که احساس فشار میکنند، این امر میتواند منابعی را که آنها برای اخلاقی عمل کردن و مقاومت در وسوسهها نیاز دارند کاهش و آنها را در موقعیت تهدید قرار دهد. زمانی که افراد در این موقعیت هستند، احتمال بیشتری وجود دارد که در رفتارهایی مشارکت کنند که نفع شخصی دارد؛ رفتارهایی که در غیر این صورت از آن اجتناب میکردند. چون در این لحظه، مغز در حالت دفاعی قرار میگیرد؛ افراد در کوتاهمدت تنها در مورد منفعت شخصی خود فکر میکنند.
در تحقیقی که من و همکارم انجام دادیم، شرکتکنندگانی داشتیم که به نوعی از موسیقی گوش میدادند که موجب القای اضطراب به آنها میشد و گروهی دیگر به موسیقی آرامتر گوش میدادند. دریافتیم که کسانی که به موسیقی مضطربکننده گوش میدهند، تمایل بیشتری به فریب دادن دارند.
S+B: رسواییهای شرکتی اغلب یک الگوی رفتار غیراخلاقی را آشکار میکنند. چه چیزی افراد را مکررا به تقلب و عدم صداقت تحریک میکند؟
این حوزهای از تحقیق است که ما چیز زیادی در مورد آن نمیدانیم؛ مخصوصا وقتی صحبت از سازمانها به میان میآید، این مساله بغرنجتر میشود. یک فرض میتواند این باشد که افراد بدی وجود دارند و این افراد بد، (مهم نیست چه کاری) کارهای بدی میکنند. اما این تصور که تنها انسانهای بد دست به رفتار غیراخلاقی میزنند، تصور اشتباهی است.
میدانیم که وقتی افراد دست به رفتار بد میزنند، احساس پشیمانی و دیگر احساسات منفی به سراغ آنها میآید و ممکن است فرض کنیم که این احساسات منجر به این میشود که افراد مکررا از انجام کارهای متقلبانه اجتناب کنند. اما باز هم این مساله ضرورتا درست نیست. تحقیقاتی در مورد فرهنگهای سازمانی غیراخلاقی وجود داشته است و بهطور واضح چنین فرهنگهایی رفتارهای بد پیدرپی را تقویت میکنند.
طی زمان، خاطره افراد از فعالیتهای غیراخلاقی گذشته خود در مقایسه با دیگر انواع فعالیتها (که مثبت و خنثیتر هستند)، از جزئیات کمتر و وضوح پایینتر برخوردار است. ما به افراد فرصت فریب دادن در یک بازی را دادیم؛ اگر آنها عملکرد خود را اشتباه گزارش میدادند، میتوانستند پول بیشتری بهدست آورند. چند روز بعدتر، از آنها خواستیم جزئیات این بازی را یادآوری کنند. دریافتیم که خاطرات شرکتکنندگانی که فریب داده بودند نسبت به کسانی که این کار را نکرده بودند، وضوح کمتری داشت. این فراموشی به افراد کمک میکند تا احساس تهدید و در راستای آن، اضطراب را حذف کنند یا کاهش دهند.
S+B: افراد چگونه میتوانند قابلاعتماد باقی بمانند؟
حتی برای خودمان قبول اینکه کار بدی را انجام میدهیم دشوار است. برای اینکه یادگیری واقعی رخ دهد، رهبران سازمانی باید کاری کنند که افراد از نظر روانی احساس امنیت کنند. کارمندان باید به این باور برسند که سازمانشان، جایی است که آنها میتوانند از اشتباهات و حتی از شکستهای اخلاقی خود بیاموزند. من به دانشجویانم میگویم که آنها تا چه اندازه قدرتمند هستند: آنها باید به این نکات فکر کنند؛ چرا که آنها مدیران بعدی خواهند بود و در نتیجه، مسوولیت بهتر کردن کار و زندگی دیگر افراد را بر عهده دارند.
منبع: strategy-business
منبع: فرادید