«پرستاران»؛ سریالی که بد شروع شد و بد تمام
بی ارتباط بودن به بیمارستان
سریال «پرستاران» بالاخره تمام شد و آخر سر هم نفهمیدیم چرا باید اسم چنین پروژه ای با این قصه ها و شخصیت ها «پرستاران» باشد. به نظر می رسد داوود هاشمی، تهیه کننده سریال خودش هم روز اولی که وارد کار شده چنین تصوری از سریال نداشته. او گفته برای مجهز کردن لوکیشن اورژانس بیمارستان با تمام استانداردها، سه ماه وقت گذاشته اند و بیشتر از دو میلیارد و نیم برایش خرج کرده اند اما اورژانس بیمارستان با تمام وسایلش، چه اهمیتی در کل سریال داشت؟

کلیشه ای بودن قصه ها و موقعیت ها
درست است که سریال از یک جایی به بعد از هدف اصلی خودش خارج شد اما اگر در همین مسیر بیراهه درست حرکت می کرد و دست روی قصه های جذاب و درجه یک می گذاشت، تا این حد توی ذوق مخاطبان نمی خورد. ما در این سریال با قصه هایی کاملا کلیشه ای رو به رو بودیم؛ همان قصه هایی که نمونه اش را در «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» زیاد دیده ایم.
پسر جوانی که به خاطر ثروت یک دختر با او ازدواج می کند و تا پای مرگ پدرش پیش می رود اما نهایتا با به میان آمدن پای یک دوربین به صورت کاملا اتفاقی، به سزای اعمالش می رسد. یا مردی که زن و فرزندش را رها می کند و با بدجنسی تمام بر می گردد و به بهانه گفتن واقعیت به بچه، گروکشی می کند و نهایتا به سزای اعمالش می رسد و می میرد.
دیالوگ های ابتدایی
غیر از قصه های سریال که به لحاظ ساده انگاری، شباهت زیادی به اپیزودهای «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» داشتند، دیالوگ ها هم مثل همان سریال، ابتدایی و گل درشت بودند. در فصل اول، دیالوگ های پرستاران در مواجهه با بیماران آنقدر اغراق شده بود که صدای همه را درآورد. در فصل دوم انگار تصمیم گرفته بودند یک سری پیام اخلاقی شعاری را بدون این که با فضای سریال ربط داشته باشد به آن تزریق کنند. مثلا همسایه بالایی خانه نامزد سمیه به مادر نامزدش میگفت آنهای یکه بدون داشتن سابقه سیاسی برای ریاست جمهوری ثبت نام می کند نمی دانند چقدر از هزینه و قوت کشور را به باد می دهند.

عشق های سست
در پرستاران حتی عشق ها هم بیش از اندازه غلو شده به نظر می رسد. آقای وکیل با وجود شغلی که دارد از مادرش می خواهد برایش دختر مناسبی پیدا کند و حاضر می شود با یک دسته گل همراه مادرش راه بیفتد و برود بیمارستان خواستگاری خانم پرستار.
بعد از آن هم، چنان عاشق او می شود که حاضر است تمام موانع را از سر راه بردارد تا به او برسد. او طرف دیگر کاراکتر دکتر که در بیمارستان جایگاه قابل قبولی دارد، حاضر می شود به خاطر علاقه به خانم پرستار تمام بی توجهی های او را تحمل کند و نهایتا بپذیرد که از تخصص اش دست بکشد و برود در کارخانه و به جای پدرش آنجا را بچرخاند.
پایان بندی سطحی
در آخرین قسمت پرستاران، همه چیز همان طور که باید اتفاق افتاد. همه آدم های خوب رستگار شدند و بدها به سزای اعمال بدشان رسیدند. درواقع سریال به ساده ترین و دم دستی ترین حالت ممکن به پایان رسید. شوهر بدجنس سمیه بعد از دریافت پول گروکشی به قتل رسید و سمیه خیلی راحت از اینکه پسرش هیچ وقت متوجه نمی شود پدری داشته با آقای وکیل ازدواج کرد. محبوبه بعد از زندانی شدن شوهر خواهرش به آقای دکتر جواب مثبت داد و زندگی شیرینی را شروع کرد. سمیرا به نوری جواب مثبت داد و آنها هم قرار شد با هم ازدواج کنند.

کار دست شاه حسینی
شهرام شاه حسینی چهار سال پیش «همه چیز آنجاست» را با فیلمنامه علیرضا افخمی و تهیه کنندگی داوود هاشمی ساخت؛ سریالی که به لحاظ سوژه و ساختار شباهت زیادی به سریال های شبکه ماهواره ای داشت و آن زمان مخاطبان زیادی جلب کرد. همان موقع وقتی که در انتقاد به شعاری و سطحی بودن این سریال با او وارد گفت و گو شدیم توضیح داد که مخاطبان تلویزیون دیالوگ های شعاری را می پسندند و اتفاقا وقتی میزان شعارها بالا می رود بیشتر دوست دارند.
این کارگردان سال گذشته سریال «هشت و نیم دقیقه» را بر همین مبنا ساخت. البته آنجا به خاطر فیلمنامه بابک کایدان، فضا تا حدی متفاوت بود اما نهایتا پایان بندی آن به سطحی ترین شکل ممکن انجام شد. مسئله اصلی اینجاست که شاه حسینی در سینما روی دیگری از خودش را داده. «خانه دختر» به کارگردانی شاه حسینی که در توقیف است به لحاظ ساختار، هیچ شباهتی با سریال ها ندارد. این کارگردانی اگر بخواهد می تواند اثر قابل قبولی بسازد اما گویا در تلویزیون چنین تلاشی نمی کند.
منبع: برترینها