پاییز گردی در پارک های تهران
باغچههای بنفشه، آبرنگی شدهاند؛ یک دامن زرد، یک دامن بنفش، سفید… سفید پنبهای. هوا با پاییز نمیخواند و بیشتر، ساز روزهای بهار را میزند. برای همین نیمکتهای بوستانها خالی نمیمانند. حتی زیراندازها هنوز بهکار میآیند روی چمنی که بوی سبزی میدهد و برگهای زرد، آن را فرش کردهاند. این روزها کسی دلش نمیآید دیواره آلاچیق پارک را پرده کوب کند.
زغال منقل بین آلاچیقها دور از سوز پاییز گلی میشود. هستههای پرتقال در آتش منقل، ترق ترق میترکند و بوی پوست پرتقال آلاچیق بوستان را برمیدارد. اینها تنها یادگارهای پاییزند بین درختان منتظر خزان در نزدیکی «آذر».کتری چای هم رو به راه است برای دورهمی یک عصر پاییزی زیر سقف آلاچیقی که بفهمی نفهمی دلتنگ بوی پاییز است.
بازی باد پاییز با دل سبز پارک ملت
پیادهروی و دوی نرم

ایستاده در میان آواز درختها
قدم آدمها روی مسیر خزیده وسط پارک، بیصداست، اما درختها دارند « س… س س» صدا میکنند. چنار و افرا و صنوبر. برگها از ساقه کج و معوج میشوند و رو به نور نرم خورشید گاهی برق میزنند. باید یک لحظه ایستاد، چشمها را بست و گذاشت باد، آوازش را با ساز برگها بنوازد. هیچ عجیب نیست اگر این وقت، روح از پاهای آدم راه بیفتد و بعد از گذر از درازای بدن، از سر پر بکشد و یک حفره عمیق پاک در سینه آدم باقی بگذارد که از بوی درختان پاییزی پر و خالی میشود. خیلیها روی نیمکتهای ورودی پارک نشستهاند و به صدای هوهوی باد در برگها گوش میدهند. برگها روی شاخه هم، آوای خزان دارند. انگار برای رسیدن این ساعتهای پاییز هلهله کنند یا به تازه واردهای محو تماشایشان خوشامد بگویند.

کشف نرمای تپههای برگ پوش
آرامش کنار آوای دریاچه
قلمرو پرندگان آبی
آخر دریاچه پوشیده از برگهای چندپر نارنجی و ریزبرگهای نارون است. چند وجب آن طرفتر جزیره اردکها آغاز میشود. پرندهها روی آب لیز میخورند و مدام به سطح دریاچه نوک میزنند. از نزدیکتر صدای شان در هم گم میشود. با دیدن آدمها مسیر شنا را سمت آنها کج میکنند. روی آب و پشت سر پا زدن هایشان یک موج مثلثی پیش میآید. نزدیکتر که میرسند روی کلههای سبز سیرشان، حبابهای ریز نشسته. یک بری بهصورت آدمها نگاه میکنند و منتظر میمانند تا برایشان خرده نان بپاشند. خردههای نان که روی آب پخش شدند، برای نوک زدن با هم مسابقه میدهند و صدایشان گوشه کنار دریاچه را برمیدارد.
از آواز گنجشک تا بغبغوی کبوترها
بیرون از قفسهای غرب دریاچه، گنجشکها غوغا کردهاند، اما صدای پرندههای پشت شیشه به این راحتیها به بیرون درز نمیکند. فضای داخلی قفسها تا حد ممکن طبیعیسازی شده است؛ زمین خاکی یا پوشالی، تنههای کوتاه و بلند درخت و لانههایی برای آرام گرفتن.

کبوترهای قفس کناری حسابی سر و صدا راه انداختهاند. گردن میگیرند. تند میجنبند. دور یکدیگر چرخ میزنند و لای پرهایشان را پاک میکنند. این اهالی پارک ملت جزو آنهایی هستند که صدای بغبغو و بال زدن هایشان تا بیرون از شیشه قفس هم میرسد.
یادگاریهایی از طبیعت
پله پله تا رسیدن به موجهای دریاچه
باغچههای گل از پلههای سنگی پارک بالا رفتهاند. کنار پلهها پایه سردیس نامدارهای ایرانی هست و آن بالا بر فراز تمام پلهها تندیس امیرکبیر ایستاده است. بساط عکاس ثابت پارک پایین پلهها برپا ست. عینک آفتابی زده رو به نور بیحال خورشید نشسته و عصرانه میخورد. منتظر، تا مشتری پشت به پلههای بلندبالای پارک بایستد و از او عکس بگیرد. حوضچههای میان پلهها آرام گرفتهاند. عکاس دائمی پارک، میگوید ساعت که از پانزده بگذرد فوارهها شروع میکنند. از دهانه باریکشان آب، غلیان میکند و روی پلههای گرانیتی سیاه فرو میریزد.

قالی پاییزی برگ در سایه نارون
رقص برگهای زرد بر موجهای ریز
رهگذرها دوربین بهدست از آرامش دریاچه فیلم میگیرند و برگهای زرد و چنار و نارون روی آب تاب میخورند.
رنگین کمان پرنده
از نوع نشستنشان روی تنههای پیچ خورده قفس، معلوم است با کسی شوخی ندارند. کمی نزدیک به نیمرخشان بدخلقی آن چشمهای تیز پیدا میشود. قفس پادشاه آسمانها آرام آرام است.
با آنکه سه عقاب درون قفس استراحت میکنند، اما هیچ صدا یا تحرکی در آنها دیده نمیشود. تنها یکی از آنها روی دیواره قفس ایستاده و جمع کبوترها را نظاره میکند.
شاید در خیالش دنبال راهی میگردد که از شیشه بین قفس بگذرد و پرندههای قفس کناری را شکار کند. عقابهای دیگر به هم پشت کردهاند.
انگار باهم قهر باشند. کبکهای همسایه اجتماعیتر بهنظر میرسند.
تعداد مرغ عشقها از بقیه پرندگان اینجا بیشتر است. هیچکدام از آنها روی شاخهها آرام نمیگیرند و مدام میپرند.
پرجنب و جوشترینها
آرام و قرار ندارند؛ مدام روی تنه درختانی میپرند که به سقف قفس، زنجیر شده. جیغ میکشند. بعد که آدمها را میبینند روی لبه قفس مینشینند. انگشت به دهان میگیرند و با چشمهای نافذ به حرکات آنها توجه میکنند. میمونهای اینجا جذابترین گونه جاندارانی هستند که بازدیدکنندگان حیات وحش به سراغ آنها میآیند. آنها بلدند با نگاه غمگینشان دل جمعیت را بهدست بیاورند. چشمهای گرد و قرمزشان را به آدم بدوزند و در یک چشم به هم زدن دیواره قفس را تا خود سقف بالا بروند.
وقتی زیبایی مسیر مسحورتان میکند
روبهروی بخش حیات وحش، زمین گسترده چمن پوشی است که باد مدام روی آن، برگ خشک میپاشد. تپهها چمنی و برگ پوش، باید محل مناسبی برای توقف باشد؛ چون تعدادی زیرانداز روی پستی و بلندیهای آن پهن شده و جمعیت زیر ریزش متناوب برگها نشستهاند.
بعدتر زمین بازی کودکان سر راه هست و یک سینمای سه بُعدی که ساعت کارش تا ساعت ۲۴هر شب است. حرکت به سمت بازی کودکان و بوفه از طریق تابلوهای آبی رنگی که مسیر را نشان میدهند میسر میشود. آنهایی که علاقهمند به پیادهروی دسته جمعی هستند همراه با موسیقی آرامی در همین مسیر قدم میزنند. مسیر عریض و برگ پوش پیش رو، از کنار لوکوموتیو و زمین بازی کودکان رد میشود. تابها لق میخورند و قلعههای بازی زیر پاهای کوچک بچهها کشف میشوند. در تمام این مسیر، درختهای نارون غوغای پاییزیشان را ادامه دادهاند.

باریکه راه خاطرهها
ادامه مسیر پیادهروی به آلاچیقهایی میرسد که پر از خنده نوجوانان است. آنها زیر سقف ارغوانی آلاچیقها نشستهاند و مشغول بازیهای جمعی هستند. ردیف آلاچیقها تمام میشوند و میدانی دور حجم فلزی یک پرنده مدام میگردد. میتوان از پایین پای همین پرنده راه را گرفت و پهلو به پهلوی نهالها راه خروج از پارک را به سمت خیابان ولیعصر یافت.اما مسیر پیاده روی همچنان از حاشیه پارک و خیابان ولیعصر رو به جنوب ادامه مییابد. درختهای چنار در دو سوی مسیر استوار ماندهاند و جوانهایی را تماشا میکنند که توپ کوچک فوتبال دستی را با پای بازیکنان پلاستیکی در جعبه شوت میکنند. بعدتر وسایل بدنسازی دو رنگی هست که روی هر کدام نام و نحوه استفاده از دستگاه درج شده است.
بین درختهای قطور چنار، بوتههای شمشاد و رز نشستهاند و آخرین گل هایشان را به نمایش گذاشتهاند. در همین پهنه سالمندانی پیدا میشوند که نیمکتهای پارک را برای مرور خاطرات قدیمیشان در کنار هم انتخاب کردهاند. اتوبوس هر چند دقیقه یکبار در ایستگاه مقابل رویشان میایستد و آدمها را با خاطرات به جای مانده از میانه پاییز خیابان ولیعصر به نقطه نقطه این شهر منتقل میکند.
پارک طالقانی؛ سایه روشن خزان و بوی جنگل
نگرانی برای توقف خودروی شخصی وجود ندارد؛ همینطور برای رسیدن به یک بوستان جنگلی با استفاده از وسایل حملونقل عمومی. پایین پای بوستان یک ایستگاه مترو هست و در مقابل ورودی شرقی آن هم یک ایستگاه مترو دیگر. اولی ایستگاه مترو شهید همت و دیگری ایستگاه مترو حقانی. بنابراین راه رسیدن به پارک طالقانی از هرکجای شهر مهیاست. البته اگر برای قدم زدن در سایه روشن پاییزی درختان برنامهریزی کرده باشید. مسیر قدم زدن میتواند هموار باشد و پیمودناش بر

ای تمام اعضای خانواده، آسان. اگر هم جمع کوهپیمایان برای گشتزنی در پارک طالقانی پیشقدم شده باشند مسیرهای شیبدار و سنگ پوشی وجود دارد که قدرت عضلات را به چالش میکشد؛ یک جنگل پیمایی ایمن وسط هیاهوی شهر.
در بینظمی درختان غرق شوید
اگر ردیف آلاچیقهای شرقی پارک طالقانی را کنار بگذاریم چینش داراییهای دیگر پارک، از نظم خاصی پیروی نمیکند. هرچه هست و نیست بر رویه بینظمی استوار شده و همین است که زیبایی پارک را در این روزها دوچندان میکند.

بعد از گذشتن از آلاچیقها و دود کبابی که لای شاخه نیمه عریان درختها محو میشود مسیرهایی هست که جمعیت با توجه به نوع پیمایش انتخابیشان وارد آن میشوند. ورودی شیبدار و ماسه پوش حاشیه شرقی پارک طالقانی، نبض را آرام آرام بالا میبرد. مسیر، نرم اوج میگیرد و قدمها لای سنگریزه فرو میرود. آنقدر که نفس عمیق شود و اکسیژن ارتفاعات پارک طالقانی ریه آدم را تا مرز سوختن از پاکیزگی هوا برساند. البته این شرایط برای کوهنوردها و کوهپیمایان حاضر در پارک کمتر پیش میآید. هرچه باشد کوهنوردی به کرات این وضعیت را برای آنها بازسازی کرده است. اما برای آنها که ابتدای مسیر کوهپیمایی هستند این تصاویر آشنا بهنظر میرسد.
قدم زدن با عطر چوب
راه چوبی جزو پرطرفدارترین مسیرهای قدم زدن در پارک طالقانی پوشیده از تنههای باریک درختانی است که روی خاک خوابیدهاند. همانطور که حصارها پا به پای راه چوبی میآیند حاشیه سنگ چین کناره مسیر هم انعطاف به خرج میدهد و با پیچش حلزونی پایین میخزد. گاهی روی لایههای این سنگهای باریک و ارغوانی مینشینند و خستگی در میکنند. هرچند با آغاز مسیر خاکی داخل پارک، نیمکتهای سنگی هم برای استراحت و توقف مهیا هستند.

مسیری چوبی آنقدر پیچ میخورد تا سر از دروازه سنگی غرب پارک دربیاورد. بعد از دروازه سنگی این مسیر میتوان راه را به سمت پل طبیعت یا پارک آب و آتش کج کرد یا دوباره راه چوبی را گرفت و در راه برگشت به درههای برگ پوش پارک سرک کشید. البته رسیدن به قعر پارک نیاز به حضور جمع و همیاری اعضا دارد. نقطههای بکری که خاطره کشف آنها برای اعضای گروه ماندگار خواهد شد.
بوستان ساعی؛ همسایگی بهار و پاییز
ورود از شمال غربی
در نقطهای از شمال غربی پارک ساعی درست در حاشیه پیادهروی خیابان ولیعصر، مجسمهای نشسته که کاسه سرش را در دست گرفته و چهرهاش را در آینه نگاه میکند. از کنار نگاه خیره مجسمه که شب و روز در بلندای آینه کش میآید، پلههای سنگی و فیروزهای آنقدر پیچ و تاب میخورند تا آدم را به قعر پارکی برسانند که مسیر میانیاش بین تکههای شیبدار پوشیده از بوته و درخت سبز افتاده است. میان کج و راست شدن مسیر پلههای سنگی ساختمان اخرایی سرای محله هم علاقهمندان خودش را دارد. خانمها در مقابل در ورودی صف کشیدهاند ودرباره آموزشهای این سرا در حاشیه پارک گفتوگو میکنند.

پا تند نکنید!
تصویر بهار؛ آواز خزان
تفریح با چاشنی آموزش
پایین پای چنارهای خسته آلاچیقها سر بر آوردهاند، اما تعدادشان آن قدر زیاد نیست. با وجود حجمهای آموزشی و قفسهای متعدد پرندگان در بوستان ساعی، اکثر شهروندان ترجیح میدهند در مسیرهای مختلف پارک چرخ بزنند. به همینخاطرآلاچیقهای کم تعداد پارک، آن قدرها متقاضی ندارند. بهخصوص در میان کودکانی که در بین حجمهای سنگی و آموزشی پارک ساعی بهدنبال کشفیات جدید خود هستند. آنها پای هر کدام از مجسمهها میرسند از والدینشان درباره حیوانی که روی سکو ایستاده سؤال میکنند. نخستین حرف نام این حیوانات در کنار حجمها نقش شده است؛ دیدنیهایی که با درج حروف الفبا دانشآموزان سال نخست ابتدایی را بهخود جذب میکند.

دیدنیهای حیات وحش
مجهز بیایید!
فرش نارنجی برگ زیر پاهای شماست
پرندگان اجتماعی!
ارتباط غریب میناها
قفس میناهای پارک ساعی جزو پرسر و صداترین بخشهای بوستان است. پرندههای کوچک سیاه روی شاخه درخت قفس نشستهاند و طوری جیغ میکشند که گویا قرار است به پرندههای کناریشان ثابت کنند که آوای خواندن آنها بلندتر است. اما همه چیز به این رقابت صوتی ختم نمیشود. پای فنس بدون حفاظ قفس، مرغهای مینایی جمع میشوند که ارتباط بهتری با انسانها برقرار میکنند. اولش آدم خیال میکند موضوع دانه گرفتن از تماشاچیهاست. اما مدتی که از حرف زدن آدمها با میناها میگذرد حرکات عجیبشان شروع میشود. از گلویشان صدای قرقر میآید. دنباله صدا به آوازی میرسد که شنیدنی است و بعد حرکات غریبی که به تعظیم کردن پرنده میماند. نمایش میناها یکی از زیباترین ارتباطاتی است که پرندگان ساعی با انسانها میگیرند.

آرامش و بیقراری در قفس کبوترها
قطار فنچها و مرغ عشقها
پلههای رنگین کمانی پارک از حاشیه غربی بوستان ساعی بالا میرود. گلدانهای کوچک روی نردههای هفت رنگ چیده شدهاند و همراه مسیر پلهای تا بالای مسیر میآیند. باغچه پهناور بنفشه نزدیک به ورودی اصلی خودی نشان میدهد و دالانهای رنگین جمعیت را برای ورود و خروج هدایت میکنند.
مسیرهای نقاشی شده برای پیادهروی
پایان بخش حیات وحش، آغاز مسیرهای عریض پیادهروی در شرق بوستان ساعی است. جایی که چشماندازش را عمیقا به رخ بیننده میکشد. کاجهای هرس شده تا انتهای مسیر ردیف ایستادهاند. انگار که پهنای راه را نقاشی کرده باشند و نظم آن را با قلم مو روی بوم جا گذاشته باشند.
باد برگهای خشک چنار را از میانه مسیر بلند میکند و پای کاجها مینشاند. عصر روشن این مسیر گاهی آنقدر آرام است که کلاغها روی زمین بنشینند و تابلوی نقاشی آن را پاییزیتر کنند. کمی جلوتر نارونهایی پیدا میشوند که برگهایشان هنوز هم برای سبز ماندن پافشاری میکنند. روی نوک شاخهها آنجا که صبح به صبح آفتاب میافتد سایههایی از پاییز پیداست. عابرها روی نیمکتهای قهوهای پارک مینشینند و آواز باد پاییز را میشنوند. جوانترها در میانه مسیر پیادهروی مینشینند و تصویر همراهی آن روز با دوستانشان را با دوربین ثبت میکنند.
بهاریترین بخش ساعی

مسیرهای سبز پیادهروی در پارک ساعی تا خیابان «خالداسلامبولی» پیش میرود. هر چقدر طول و عرض پارک را قدم بزنید باز از لای درختان منظم و فرم دار کاج، یک مسیر جدید سبز میشود که دو سوی آن تا انتهای درختان همقد ایستادهاند؛ از کاجهای بلندبالا با تنههای قهوهای سوخته بگیر تا سدروس و سرو. در همین رفتوآمدها زمین بازی کودکان با قلعهها، سرسره و وسایل رنگین در پایینترین ارتفاع ساعی پیدا میشود. بساط بوفه هم در کنار این زمین بازی برپاست.
کمی جلوتر محوطهای هست که به وسایل بدنسازی مجهز شده. در کنار هر کدام از وسیلهها حرکات مبتدی، متوسط و پیشرفته با رسم شکل توضیح داده شده است. مسیر سلامت پارک گسترده است و تمام سنین میتوانند در کنار هم از وسایل آن استفاده کنند. کمی بعد از حوضچهای که برگهای چنار و گلهای بنفشه روی آب آن میرقصند، میتوان میزهای شطرنج را هم یافت.
منبع: برترینها