پاراگراف کتاب (۱۳۹)


 

۱۰_ بودایی این چنین می گوید: استاد سر شاگرد را مدتی طولانی زیر آب نگه می دارد؛حباب های روی آب ، رفته رفته، کم تر و کم تر می شوند؛ دم آخر ، استاد سر شاگرد را بیرون می کشد، جان دوباره به او می بخشد: اگر چنین که در تمنای هوا هستی در تمنای حقیقت شدی، آن گاه در می یابی که “حقیقت” چیست.

غیاب دیگری(در عشق) همان حسی است که سر مرا زیر آب نگه می دارد؛من کم کم به حال خفگی می افتم، هوای اندوخته ام تمام می شود: با این خفقان است که من “حقیقت” خود را باز می یابم، مهار ناپذیری عشق را به نمایش می گذارم.

سخن عاشق | رولان بارت

پاراگراف کتاب (139) 


۱۱_ ارتباطتان را در وهله اول در درجه اهمیت قرار دهید و در انجام آنها دقت و تمرکز داشته باشید. گذراندن  بخشی از زمان در کنار همسر و فرزندانتان را قبل از هر اولویت دیگری قرار دهید.

زمانی که برای میل کردن غذا پشت میز می نشینید، همه امور را کنار بگذارید و در حین صحبت کردن با افراد مهم زندگیتان هرگز این اجازه را به خودتان ندهید که تلویزیون و رادیو را روشن کنید.

در حفظ سلامتی جسمیتان نهایت دقت را به خرج دهید. غذاهای مناسب و با رژیم غذایی خود میل کنید و در خوردن و آشامیدن هرگز افراط نکنید. زیاد آب بنوشید،به خصوص زمانی که در لحظات حساس و بحرانی قرار دارید.

 
مدیریت بحران | برایان تریسی

پاراگراف کتاب (139)


 
۱۲_ اگر نمی توانیم چنان خویشتنداری و متانتی داشته باشیم، اگر تنها پس از شنیدن چند کلمه تند درباره شخصیت یا دستاوردهایمان به گریه می افتیم، دلیل آن ممکن است این باشد که تایید دیگران بخش مهمی از قابلیت ما برای اعتقاد به حقانیت خودمان را تشکیل می دهد. ما احساس می کنیم که حق داریم عدم محبوبیت را نه فقط به خاطر دلایل عملی، و به دلیل پیشرفت یا بقا، بلکه مهم تر از آن به این دلیل جدی بگیریم که مورد تمسخر قرار گرفتن نشانه روشنی از گمراهی ماست.

البته سقراط می پذیرفت که گاهی اوقات در اشتباه هستیم و باید به دیدگاه های خود شک کنیم، ولی نکته مهمی را اضافه می کرد تا ارتباط درک ما از حقیقت با عدم محبوبیت را اصلاح کند: اشتباهات فکری و نادرستی شیوه زندگی ما را در هیچ موردی و به هیچ طریقی هرگز نمی توان صرفا با این واقعیت اثبات کرد که با مخالفت روبه رو شده ایم.

تسلی بخش های فلسفه | آلن دوباتن

پاراگراف کتاب (139) 


۱۳_ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ، ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﺍﻟﺘﺮ، ﮔﺮﻡ، ﺳﻴﺮ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ، ﺭﻭﻯ ﺗﺨﺘﺶ ﺑﻮﺩ . ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺨﺎﺭﻯ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻳﮏ ﻟﻴﻮﺍﻥ ﺷﻴﺮ ﺩﺍﻍ ، ﻳﮏ ﺗﮑﻪ ﻧﺎﻥ ﺗﺴﺖ ، ﻭ ﻳﮏ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﺷﻴﺮﻳﻨﻰ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻭﺍﻟﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﻭﻯ ﺗﺨﺘﺶ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻩ ﻭ ﻳﮏ ﮐﻴﺴﻪ ﺁﺏ ﮔﺮﻡ ، ﮐﻨﺎﺭ ﭘﺎﻳﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭﺿﻤﻦ!، ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮﻯ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺁﺳﻴﺐ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺵ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﺎﻟﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ.. ﭼﻪ ﻟﺬﺗﻰ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺪﺍﻧﻰ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺗﻮﺳﺖ ، ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻣﻬﻤﻰ!

آنه شرلی در اینگل ساید | لوسی ماد مونتگمری

پاراگراف کتاب (139) 


۱۴_ التماس میکنم مارال
التماس میکنم
خودت را بر پا نگه دار
بدول تزلزل
بدون انکه کمرت قدری دوتا شده باشد
بدون آنکه خم به ابرو، غم به چهره، و نم به دیدگان بیاوری
به عصا، به دیوار و حتی به دست های دیگران _که تکیه گاه تمام عمر من و تو بود_ هم تکیه نکن
من و تو قصه ی خوبی بودیم مارال
قصه ی خوبی بودیم
اما حال؛ این واقعیت را بپذیر که هر قصه، سرانجام، ناگزیر، در نقطه ای به پایان میرسد
و این واقعیت را هم، اگر قصه ای به پایان نرسد قصه ی تازه ای آغاز نمیشود…

آتش بدون دود | نادر ابراهیمی

پاراگراف کتاب (139)


۱۵_ با استفاده از دعای حقیقت، می‌توانی درک خود را در زیبایی تمام مخلوقات، از جمله زیبایی مخلوقی که تو هستی، افزایش دهی. تو همین گونه هم زیبا هستی و وقتی زیبایی خود را درک کنی، واکنش احساس تو واکنشی از روی عشق است و می‌توانی در شادی غرق شوی. تو با درک زیبایی خودت می‌توانی خود را در میان گل‌ها، آسمان، ابرها، آب و اقیانوس‌ها ببینی. اما از همه مهم‌تر، می‌توانی خود را در انسان‌های دیگر، به خصوص عزیزانت، پدر و مادرت، فرزندانت، و در هر کسی مشاهده کنی.

لطفاً یک لحظه چشمانت را ببند، دریچه‌ی قلبت را بگشا و تمام عشقی را که از قلبت جاری است، حس کن. بیا با هم دست به دعایی برداریم که در واقع درددلی با خالق ماست.

با خدای خودت درددل کن | میگل روئیز

پاراگراف کتاب (139)


منبع: برترنها