میراث نطلبیدهی اوباما برای ترامپ
امید پورعزیزشاید بزرگترین دستاورد اوباما در عرصهی سیاست خارجی که سنگ بنای آن را گذاشت، سوق دادن حل بحران خاورمیانه بسمت تشکیل کشور مستقل فلسطینی بر اساس مرزهای ١٩۶٧ باشد. این مسئله سالها مورد تأکید بسیاری از کشورهای اروپایی نیز بوده است ولی آمریکا سلباً و ایجاباً زیر بار آن نمیرفت ولی اوباما با هوشمندی تمام و با بهره برداری از سیاستهای افراطی نتانیاهو در یک چرخش استراتژیک قطار سیاست خارجی امریکا را در ارتباط با مسئله بغرنج خاورمیانه در این مسیر قرار داد، و چه بسا طی کنفرانس پاریس اندکی از حاصل دسترنج باراک اوباما قابل برداشت باشد. اما معمولا در طول دو دوره ریاست جمهوری باراک اوباما در آمریکا این انتقاد بر او وارد میشد که او علی رغم بسیاری از موفقیت هایش در سایر حوزههای سیاست خارجی، در مورد مسئله خاورمیانه ناکام بوده و این مسئله دچار انسداد مطلق شده است. البته شاید معیار چنین قضاوت هایی از این دست عملکرد افرادی همچون بیل کلینتون و جرج بوش بود که با برگزاری نشستهای متعدد همچون کمپ دیویدهای چندگانه و بعدها شرم الشیخ ها، ظاهرا در این زمینه فعالتر عمل مینمودند. ولی اوباما درس هایش را در این مقوله بخوبی آموخته بود، او میدانست که اتحاد استراتژیکش با اسرائیل همواره مانع نقش آفرینی مؤثر آمریکا در قبال حل معضل خاورمیانه خواهد شد. لذا او با اتخاذ سیاست تفکیک پیمان استراتژیک با اسرائیل و ایفای نقش میانجی بین المللی، از بازی موش و گربهی اسرائیلیها که دههها بود با آن آمریکا را میفریفتند، رهایی یابد. او کمکهای مالی و تسلیحاتی به اسرائیل را به حداکثر رساند و باجهای دندان گیری نیز به واسطههای تجاری و اقتصادی لابی صهیونیستها اختصاص داد، ولی همهی این خوش خدمتیها طی دوفقره کابوس برجام و عدم وتوی قطعنامهی محکومیت شهرکسازی ها، بصورت خشکه با اسرائیلیها تسویه شد. ولی این همهی ماجرا نبود، اوباما در نقش سوزنبانی عملا قطار سیاست کلان آمریکا را در مسیر به رسمیت شناخته شدن کشور فلسطینی قرار داد. البته همراهی اروپا که سالها مترصد چنین فرصتی از جانب آمریکا بود، قابل توجه و هوشمندانه بوده است، و احتمالا با مهر تأیید کنفرانس پاریس و یا در آینده یی نه چندان دور، زمینهی عملی کشور تشکیل مستقل فلسطینی فراهم شده و بسیاری از راههای پیموده شده برایترامپ برگشت ناپذیر خواهد شد. اما اهمیت این مسئله بقدری قابل توجه است که شاید سالها زمان نیاز باشد تا اثرات و نتایج آن به بار بنشیند. اساسا مسئله خاورمیانه شاید در نگاه اول با توجه به حجم و گستردگی مسایل جهانی چندان با اهمیت نباشد، ولی ریشهی بسیاری از گرههای کور معضلات بین المللی از همین سرزمین کوچک تحت مناقشه نشأت میگیرد. این سرزمین در بسیاری از مناسبات قدرت منطقه ایی، رقابتهای ایدئولوژیک، بلند پروازیهای تسلیحاتی و رشد بنیاد گرایی تأثیر مستقیم دارد. لذا با اتخاذ اجماع جهانی در مورد آن و یافتن یک راه حل مرضیالطرفین عملا ریشهی بسیاری از معضلات بغرنج منطقهای و جهانی خشکانده شده و زمینهی صلح پایدار جهانی فراهم میشود. ولی متأسفانه فرسایشی شدن و عدم درک درست از عمق فاجعه در طی چند دهه گذشته باعث شده در این میان چنان نیروهای قدرتمندی در هر دو طرف ایجاد شوند که اتفاقا از بحرانها ارتزاق کرده و بشدت مانع حل شدن مسالمت آمیز این بحران بین المللی میباشند. باراک اوباما با تحلیل نسبتا درستی که از این قضیه داشت و با آگاهی از تمامی سدهای داخلی و خارجی جهت رفع آن، به نوبهی خویش گام تاریخی بزرگی برداشت و چنانچه رویکرد او منجر به تشکیل کشور مستقل فلسطینی گردد، میبایست جامعهی جهانی این مسئله را ارج نهاده و بموقع مسئولیت خویش را در قبال آن ادا کند. اما ترامپ که همواره سعی کرده است از آب گل آلود در عرصه سیاست داخلی و خارجی برای منافع خویش ماهیگیری کند در مورد این مسئله نیز احتمالا همچون موضوع برجام نهایتا مجبور به عقب نشینی شده و نخواهد توانست در مقابل دینامیسم موج جهانی ایجاد شده مقاومت نماید. چرا که اوباما گوی برفی کوچکی را از بالای کوه به حرکت درآورده است، و این گوی هرچه بیشتر پیش میرود حجیمتر و مهارناپذیرتر میشود. البته قطعاترامپ همچون مسئلهی برجام سعی در سنگاندازی در مقابل آن خواهد کرد، ولى بعید به نظر میرسد که قادر باشد آن را کاملا متوقف سازد. ترامپ که در ابتدا گمان میکرد با کنار زدن دموکراتها انقلاب بزرگی را در عرصه سیاسی موجب شده است، حداقل در حوزه سیاست خارجی خاورمیانهایی احتمالا به یک مقاطعه کار پروژههای ناتمام اوباما بدل خواهد شد، هرچند قصورات متعددی را در این زمینه مرتکب شود و سعی کند پروژهها را با تأخیر مواجه سازد.
منبع: baharnews.ir