مکتب رفتارگرایی؛ تمرکز زیاد بر افراد؟

هربرت سایمون
محدودیت های عقلانیت انسانی و نیاز به قواعد فردی و اجتماعی
مفهوم اصلی ابداعی هربرت سایمون عبارت است از عقلانیت محدود. مکتب رفتارگرایی با این فرض از مکتب نئوکلاسیک انتقاد می کند که افراد توانایی های نامحدودی بر پردازش اطلاعات دارند یا اینکه عقلانیت انسان به مانند خداوند است (که او آن را عقلانیت المپی می نامد). سایمون استدلال نمی کند که موجودات انسانی غیرعُقلایی هستند. بینش او این بود که ما می کوشیم عقلانی باشیم، اما توانایی ما برای این کار خیلی محدود است، به ویژه با توجه به پیچیدگی جهان یا با توجه به رواج بی اطمینانی (اگر بخواهید حرف او را در قالب روش کینزی فرموله کنید). این بدان معناست که محدودیت اصلی تصمیم گیری ما کمبود اطلاعات نیست، بلکه توانایی محدود ما در پردازش اطلاعاتی است که ما در اختیار داریم. سایمون با در نظر گرفتن عقلانیت محدود استدلال می کند که ما «میان بر های ذهنی ای» را توسعه می دهیم که به ما اجازه می دهند توانایی های ذهنی مان را اقتصادی کنیم. این ها به قواعد اکتشافیِ (سرانگشتی یا تفکر شهودی) مشهورند و می توانند اَشکال متفاوتی به خود بگیرند: قواعد سرانگشتی، عقل سلیم یا قضاوت کارشناسی.
مبنای همه این ابزارهای ذهنی عبارت است از توانایی شناخت الگوها، که به ما اجازه می دهد طیف بزرگی از گزینه های بدیل را کنار بگذاریم و بر یک طیف کوچک و مدیریت شدنی و نویدبخش از امکانات متمرکز شویم. سایمون اغلب کسانی را که از چنین رویکرد ذهنی ای استفاده می کنند به استادان شطرنج شبیه می دانست که راز آن ها در توانایی شان برای حذف سریع مسیرهای جست و جوی نویدبخش و متقارن ساختن یک توالی از حرکت هاست؛ حرکت هایی که احتمالا منجر به بهترین نتایج می شوند. تمرکز بر زیرمجموعه ای از امکانات بدین معناست که انتخاب نهایی ممکن است بهینه نباشد؛ اما این رویکرد ما را به سر و کله زدن با پیچیدگی و نامطمئنی جهان با عقلانیت محدودمان قادر می سازد. بنابراین، سایمون استدلال می کند که وقتی آن ها انتخاب می کنند، انسان ها رضایت خاطرشان جلب می شود، بدین معنا که ما در جست و جوی راه حل های «خوب کافی» به جای بهترین راه حل ها- همانند نظریه نئوکلاسیک- هستیم.
اقتصاد بازار در برابر اقتصاد سازمان
حتی با اینکه مکتب رفتارگرا با مطالعه تصمیم گیری فردی آغاز می شود، علایق این مکتب به خیلی بیش از این ها بسط می یابد. براساس این مکتب، اتخاذ قواعد ساده ساز که به ما کمک می کنند در جهانی با عقلانیت محدودمان عمل و رفتار کنیم، فقط در سطح فردی نیست. ما روال سازمانی را همانند نهادهای اجتماعی می سازیم؛ به نحوی که می توانیم عقلانیت محدومان را جبران کنیم. مانند قواعد اکتشافی و سرانگشتی در سطح فردی، این قواعد سازمانی و اجتماعی آزادی انتخاب ما را محدود می کنند؛ با این حال به ما کمک می کنند انتخاب های بهتری انجام دهیم؛ زیرا آن ها پیچیدگی این مشکل را تقلیل می دهند. در این مکتب مشخصا بر این واقعیت تاکید می شود که این قواعد پیش بینی رفتار سایر افراد فعال در یک حوزه خاص و مرتبط را آسان تر می سازد، که آن افراد از آن قواعد پیروی و در قالب روش های خاصی رفتار می کنند.
چرا هیجان و وفاداری و انصاف اهمیت دارند
تمرکز زیاد بر افراد؟ ارزیابی مکتب رفتارگرا
مکتب رفتارگرا، به رغم اینکه جوانترین مکتب اقتصادی است، به ما در بازنگری اساسی نظریه هایمان درباره عقلانیت و محرک های انسانی کمک کرده است. به مدد این مکتب، ما درک خیلی عمیق تری از این داریم که آدم ها چگونه فکر و رفتار می کنند. تلاش مکتب رفتارگرا برای درک جامعه انسانی متشکل از افراد- واقعا از جایی از «پایین تر» از آن، که از جایی است که فرایند تفکر ما آغاز می شود- هم نقطه قوت آن است و هم نقطه ضعفش. این مکتب با تمرکز خیلی زیاد در این سطح «خرد»، اغلب بینش نظام اقتصادی بزرگ تر را از دست می دهد و این مطلوب نیست. گذشته از این ها، سایمون بسیار درباره نظام اقتصادی نوشته است. اما اغلب اعضای این مکتب خیلی زیاد بر افراد تمرکز کرده اند، به ویژه اقتصاددانانی که درگیر اقتصادی آزمایشگاهی شده اند (و می کوشند از رهگذر آزمایشات کنترل شده مشخص کنند که آدم ها عقلانی اند یا خودخواه). شایان ذکر است که با توجه به تمرکز این مکتب بر شناخت انسانی و روان شناسی، این مکتب سخنان اندکی درباره موضوعات تکنولوژی و اقتصاد کلان دارد.
منبع: برترینها