طنز؛ لطفا میوهها رو نریزید تو مریضها!
فریور خراباتی در نوشت:
یکی از مباحثی که ما در آن قطعا مدتهاست به درجه استادی رسیدهایم، همین بحث ادغام کردن و چند کاربری کردن اماکن عمومی است. به عنوان نمونه سازمان هوافضای کشور با پارکها و بوستانهای کشور مدتهاست که ادغام شده است. همچنین در روز سیزده بدر هر سال، پارکهای کشور محلی برای لیگ جهانی والیبال میشود و جوانانی که آش و کتلت و جوجه به بدن زدهاند، چنان آبشار میزنند که موزرسکی تیم والیبال روسیه باید برود جلو و بوق بزند.
چندی پیش بود که طرح ادغام مدارس دولتی با سازمان میوه و ترهبار ارائه شد که واقعا جذاب بود. شما در نظر بگیرید، معلم تاریخی جلوی تخته ایستاده و همینطور که یک دستش توی جیبش است نگاهی به بیرون میاندازد و با میوهفروش مذکور میگوید: «داداشیا! کچلیک کیلویی چند؟» و رو به بچهها ادامه میدهد: «کجا بودیم؟ آهان! وی در خانواده فقیری پا به جهان گشود و…»
در بحث بیمارستان هم کلا سالهاست کاری کردهایم که ابوعلی سینا اسم خودش را به «شاپور صافکار» تغییر داده و اعلام کرده که هیچ ارتباطی با علم پزشکی نداشته و ندارد و در بیانیه نیز عنوان کرده: «فحش گذاشتم هرکی بگه من طبیب بودم.اصلا اون طبیبی که میگفتن خوابه من نبودم، من نقش حبیبشون رو ایفا میکردم». ما در دولت سابق یک بیمارستان را در حالی افتتاح کردیم که هنوز اتاقهای عمل آنجا تفکیک نشده بود، بخش پذیرش و اورژانس هم نداشت. در نتیجه بیماران برای رسیدن به تخت بیمارستان باید با یکدیگر کشتی میگرفتند و برنده میتوانست در بیمارستان بستری شود. اتاقهای عمل هم که معلوم نبود به چیِ چه کسی و کیِ چه چیزی هستند کلا! شوهر خاله من بهخاطر پا درد به اتاق زایمان رفت، بعد پزشک موردنظر از اتاق بیرون آمد از ما مشتلق گرفت و گفت: «خوشبختانه حال مادر و پسر هر دو خوبه!»
اما در آخرین شاهکاری که ما به خرج دادهایم، توانستهایم میدان میوه و ترهبار در پارکینگ مجاور یک بیمارستان احداث کنیم. البته به نظر میرسد مسئولان عزیز میزان عرضه و تقاضا را در نظر گرفتهاند، به این صورت که شما قیمت خیار (حالا!) را که نگاه میکنید، قلب و طحالتان دچار مشکل شده و باید سریعا به دکتر مراجعه کنید که با تمهیداتی که مسئولان… (فعلش به مغزم نمیرسه!) آهان! با تمهیداتی که مسئولان اندیشیدن(!) شما بلافاصله میتوانید در این بیمارستان بستری شوید. گاهی اوقات هم ممکن است همینطوری که روی تخت چرخدار دراز کشیدهاید، پرستار به شما بگوید: «پدر جان اگه عجله نداری بری توی بخش، من واسه شام نیم کیلو گوجه و دو کیلو بادمجون میخوام!» اینطوریاست!
منبع: برترینها