طنز؛ صد من پر قو یک مشت نیست

علیرضا کاردار در ضمیمه طنز نوشت:

در زمان‌های قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالی‌اش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش می‌کردند. در جینگیل حیوانات با تبلیغات و فنون بازاریابی بیگانه بودند. مثلا خارپشت که کارش خاراندن پشت حیوانات بود، روی تخته سنگی می‌ایستاد و مثل برس خارهایش را سیخ می‌کرد و منتظر می‌ماند تا هر از گاهی حیوانی رد شود و همان لحظه خارشش بگیرد و پشتش را به خارهای خارپشت بسپارد. برای همین ناآگاهی حیوانات از علم تبلیغات، کار و بارشان همیشه کساد بود.

تا اینکه چند مرغابی در جینگیل فرود آمدند و تصمیم گرفتند همان‌جا زندگی کنند. مرغابی‌ها کارشان پیدا کردن اشیا گمشده در ته دریاچه‌ها بود. کاری که شاید سالی یک‌بار کسی لازمش نمی‌شد ولی چون آن‌ها جهان‌دیده بودند و از فنون بازاریابی خبر داشتند، با ترفندهایی چیز میزهای جینگیلوندان را داخل برکه می‌انداختند تا دست به دامن مرغابی‌ها شوند و برای‌شان پیدا کنند. این‌گونه بود که مرغابی‌ها با کلک مرغابی توانستند بازارشان را رونق بدهند. بقیه حیوانات هم به مرور تبلیغات را یاد گرفتند و کار به جایی رسید که تمام اهالی جینگیل صبح تا شب برای خودشان تبلیغ می‌کردند و به درختان تابلو می‌زدند و زیر در لانه‌ها برگه تبلیغاتی می‌انداختند و قدم به قدم می‌ایستادند و برای کارشان شعار می‌دادند و کله سحر و دل شب و لنگ ظهر پیام‌های کوتاه تبلیغاتی برای یکدیگر می‌فرستادند.

یک روز خاله مرغابی چندبار پشت سر هم عق زد و دستش را به پیشانی‌اش گرفت و خودش را توی آینه دستشویی نگاه کرد و همه فهمیدند خبر خیر است. تخم‌های خاله مرغابی که باز شد، اطرافیان دیدند یکی از جوجه‌ها با بقیه فرق دارد. شوهرخاله مرغابی ابتدا اعصابش خرد شد ولی وقتی برایش داستان جوجه اردک زشت را تعریف کردند دیگر کوتاه آمد. اسم جوجه نافرم را گذاشتند جوجه مرغابی زشت. چون وقت نداریم، زود بزرگ شد و تبدیل شد به قویی زیبا. حیوانات که از هرچه تبلیغات بیزار شده بودند و به این جای‌شان رسیده بود، دست به دست هم دادند و شبانه سر قو را زیر آب کردند. ولی چون چیزیش نشد، به راهکار خشن دیگری دست زدند که نمی‌شود اینجا تعریف کرد. این‌طوری انتقام‌شان را از مرغابی‌ها و شیوه‌های تبلیغات‌شان گرفتند. فردا که گله مرغابی‌ها با آن صحنه روبه‌رو شدند، خیلی ناراحت شدند و تصمیم گرفتند جینگیل را ترک کنند.

از آن زمان هرگاه کسی یا شرکتی خیلی تبلیغ کند تا جایی که دیگران را بیزار کند و کسی هم نتواند جلویش را بگیرد، می‌گویند:«صد من پر قو، یک مشت نیست». یعنی کاش می‌شد بلایی سرت بیاوریم که سر آن قو آوردیم و فقط پرهایش ماند، حیف که زورمان بهت نمی‌رسد!


منبع: برترینها