شکنجه های رایج در زندان های ساواک چه بود؟
به مرور زمان و با وضع قوانین حقوق بشری، این نوع شکنجه ها کمرنگ شد اما از بین نرفت و شمایل تازه ای به خود گرفت که در دوره شاهنشاهی توسط ساواک روی انقلابیون اجرا می شد. وقتی پای صحبت های انقلابیون می نشینید، حرف های زیادی درباره شکنجه ها دارند و هر کدام به نوعی آن را تجربه کرده اند. در اینجا به برخی از انواع شکنجه های ساواک اشاره می کنیم تا ببینیم گام های انقلاب در چه مسیر ناهموار و خشنی برداشته شده و امروز به ثمر نشسته است.
شلاق زدن یک شکنجه معمولی بود
کریم حسین زاده یکی از زندانیانی است که دوران شاه به خاطر فعالیت های سیاسی نزدیک به ۱۸ ماه را در زندان گذرانده. او که در این مدت انواع شکنجه ها را تحمل کرده، درباره اقدامات ساواک می گوید: «یکی از معمولی ترین شکنجه های ساواک که در ابتدای ورود به زندان صورت می گرفت، شلاق زدن بود.

این طور که آقای حسین زاده می گوید، برای دردناک تر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخم های عمیقی ایجاد کند. او این طور ادامه می دهد: «بعضی وقت ها هم فقط به شلاق زدن اکتفا نمی کردند. برای مثال یک تخت فلزی را به آرامی داغ می کردند و ما را روی آن می خواباندند، بعد شروع می کردند به شلاق زدن. از طرف دیگر برای آزار ما روی زخم ها را هم نمک یا آب لیمو ترش می ریختند که این باعث می شد سر زخم تا مدتی طولانی باز بماند.»
شکنجه های روحی علیه زندانیان زن
یکی از وحشیانه ترین برخوردهای ساواک با زنان زندانی بوده است. ساواک معمولا در برخوردهایش با زنان تلاش می کرده تا ابتدا آنها را شکنجه روحی دهد. صدیقه اعلایی از زندانیان ساواک در این باره می گوید: «شکنجه های روحی ساواک واقعا شرم آور بود. با کلمات بسیار ناشایست با ما صحبت می کردند.

او اگرچه با اکراه ولی در توضیح بیشتر می گوید: «تهدید به تجاوز هم یکی از رایج ترین مسائل در بازجویی ها بوده است. در کلانتری ها، اغلب پلیس، زندانیان جوان یا بانوان را با رکیک ترین کلمات تهدید می کرد. بدون تردید اگر نبود آرمان های اصیل و آموزه های انقلابی و قرآنی، هیچ کس تاب و تحمل آن شرایط را نداشت.»ن
از آتش تا گیره
یکی از منابع خوبی که درباره شکنجه های ساواک موجود است، خاطرات منصور رفیع زاده رئیس شعبه ساواک در آمریکاست. او درباره آتش زدن زندانی ها به عنوان یکی از معروف ترین شکنجه های این طور می گوید: «در میان روزنامه نگاران دوره ملی شدن صنعت نفت کریم پورشیرازی سردبیر روزنامه شوش به دلیل حملات گسترده و بی باکانه اش به خانواده پهلوی به ویژه شخص شاه و اشرف پهلوی، بیش از همه مورد خشم ملوکانه قرار گرفت. بعد روزنامه ها خبر مرگ تصادفی شیرازی را در یک آتش سوزی در زندان منتشر کردند.

سال ها بعد هنگامی که برای تعطیلات در تهران بودم یکی از بدنام ترین این افراد در مقابلم سبز شد. او می دانست که من چه کاره هستم و خواهش کرد سفارش او را به تیمسار سفیری بکنم. من بی درنگ او را شناختم. وی در زمان اعتراض های دانشجویی زندانبان من بود. او با افتخار از کارهای خود و شرکت در قتل شیرازی سخن گفت. هنگامی که برای دانستن جزییات پافشاری کردم، وی با گستاخی در مورد شب آتش سوزی در سال ۱۳۳۱ گفت من فردی بودم که در حالی که چند نفر شیرازی را گرفته بودند، نفت بر سر و بدن او ریختم.
در خاطرات زندانیان دوره شاه چیزی که زیاد به چشم می خورد، استفاده از گیره است. در این نوع شکنجه سر متهم را میان دو گیره قرار می دادند و کم کم فشار آن را زیاد می کردند که در برخی گزارش های ساواک آمده که جمجمه بعضی از این زندانیان بر اثر فشار زیاد له می شد. در کنار این گیره کلاه خودهایی هم وجود داشت که روی سر زندانی قرار می دادند و تقریبا به شیوه گیره کار می کرد با این تفاوت که زندانی در آن شرایط احساس خفگی می کرده است و در عین حال فشار را هم تحمل می کرد.»
سلولی پر از خشم
متهمان در حالت کلی در زندان های ساواک حضور داشتند اما برای سخت تر کردن کار و همین طور گرفتن اعتراف از آنها گاهی چند ماه شخص را در سلول انفرادی زندانی می کردند. وقتی هم کسی در زندان انفرادی می رفت شکنجه های مخصوص به آن محیط را رویش اجرا می کردند. حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان ساواک درباره شکنجه های سلول انفرادی توضیح می دهد: «معمولا اتاق ها یک در یک بود.

باز دو نوع اتاق وجود داشت که گاهی می شد زندانیان را در آنها جابجا کرد. اتاقی بسیار تاریک و اتاقی کاملا سفید که تمام مدت چراغی با ولتاژ بالا در آن روشن بود تا زندانی نتواند بخوابد. زندانبان ها برای این که شخص را اذیت کنند در فواصل مختلف زندانی را از جا بلند می کردند و از او می خواستند خودش را معرفی کند.
او از دیگر شکنجه های زندان می گوید، از شکنجه کشیدن ناخن هایش: «یک بار که در انفرادی بودم دو سه نفر از شکنجه گرهای ساواک داخل سلول ریختند. من هم در اتاق سفید بودم. ابتدا تا جایی که می شد با شوکر مرا اذیت کردند. بعد یکی از آنها برای این که درباره بقیه دوستانم اعتراف کنم، شروع کرد به کشیدن ناخن های دستم.
ابتدا ناخن های دست راستم را کشید و بعد دست چپ را. یادم هست کف اتاق سفید کاملا قرمز شده بود و من از درد زیاد بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم که مرا به تختی بسته اند. بعد دوباره شروع کردند به شکنجه دادن. یکی از شکنجه گرها خودکار لای انگشت هایم گذاشت و دیگری انگشتانم را شکست. آن موقع اسم این کار را اشکلک گذاشته بودند.»
منبع: برترینها