رامبد، به دنبال کشف فرمول جوان ماندن!
برترین ها: در این مطلب، مصاحبه مفصلی را که محمد صابری از ماهنامه سروش در میانه اسفند، با رامبد جوانِ جوان! درباره خودش و خندوانه انجام داده است را برای شما بازنشر کرده ایم.
هر چقدر هم بخواهی او را در قد و قامت فرید جنلگبرد به عنوان بازیگر به یاد بیاوری و روی کارنامه کارگردانی اش در سینما و تلویزیون متمرکز شوی، باز هم این «خندوانه» است که سایه سنگین خود را بر کارنامه حرفه ای رامبد جوان تحمیل می کند. برنامه ای که به وضوح می توان نقطه عطفی در کارنامه فعالیت های سینمایی و تلویزیونی رامبد جوان قلمداد کرد. حالا دیگر این تجربه سنگین و پر زحمت اعتبار و جایگاهی را برای این بازیگر و کارگردان فراهم آورده است و در سال های اخیر انرژی فراوانی را برای به سرانجام رساندن ایده آل هایی که برای «خندوانه» در ذهن خود پرورانده بود، صرف کرده است.
رامبد جوانی که سال ها برای شیطنت هایش به دبنال نقش های متفاوت بود تا در تار و پود داستان پردازی دیگران تصویری سرخوش و پرانرژی از خود ارائه دهد، گویی دیگر نیازی به نقاب ندارد و حالا مخاطبان تلویزیون عادت کرده اند او را به عنوان «رامبد جوان» در قاب «خندوانه» ببیند. حالا رامبد جوان نه «فرید جنگلبرد» است و نه کارگردان سریال هایی همچون «مسافران» او برای طیف گسترده ای از مخاطبانش بیش از هر چیز ایده پرداز و مجری یکی از موفق ترین تولیدات تلویزیون در سه دهه گذشته است که به واسطه همین توفیق به شدت هم زیر ذره بین قرار گرفته است.

این موقعیت برای جوان دشوار و در عین حال هیجان انگیز است. شاید همین هیجان هم باعث شده او بعد از چهار فصل هنوز انرژی روزهای نخست پخش خندوانه را حفظ کند و با انرژی از ایده های تازه و اتفاقات ویژه در قسمت های پیش روی برنامه اش بگوید.
همه این مقدمه لازم بود تا به اینجا برسیم که این روزها نمی توان مرزی میان «خندوانه» و «رامبد جوان» قائل شد. کارنامه حرفه ای او حتی اگر اثر متفاوتی همچون فیلم «نگار» هم در آن ثبت شود، به شدت رنگ و بوی خندوانه به خود گرفته است. به همین علت مگر می شود به دیدار نوروزی رامبد جوان رفت و گپ و گفت را از جایی غیر از خندوانه آغاز کرد.
نظر رامبد جوان درباره این روزهای «خندوانه» چیست؟ حال عمومی این فصل را در قیاس با سه فصل گذشته چگونه ارزیابی می کنید؟
به این سوال این طور می توان جواب داد که ما از ابتدا قاعده ای برای برنامه سازی داشتیم و می دانستیم که باید این برنامه مشخصات معینی داشته باشد. حالا برخی از این مشخصات متغیر و برخی دیگر ثابت است.
به عنوان مثال درباره همین برنامه خندوانه، یکی از اجزای ثابت کار «رامبد جوان» است که در مقام میزبان برنامه را با سلام آغاز می کند و با خداحافظی به پایان می رساند. در میان این اجزای ثابت، جزییات دیگری وارد می شود که می توانند اهمیت بالایی هم پیدا کنند، مانند دعوت از مهمان، موسیقی زنده، تماشاچی داخل سالن، کمدین ها، جناب خان، گزارش های میدانی، نیما و موارد دیگری از این دست.
این ها اجزایی از «خندوانه» است که شما در مواجهه با آن انتظار دارید آن ها را ببینید. حالا امکان دارد در مواردی بخش هایی نقش پررنگ یا کمک رنگ تری پیدا کنند. مثلا در شب هایی که احساس می کنیم مهمان باحال تری داریم ،کمدین را حذف می کنیم و زمان بیشتری را به معاشرت با مهمان اختصاص می دهیم.
در پاسخ به اینکه در فصل چهار هر یک از این جزییات چه کیفیتی پیدا کرده اند، می توان پذیرفت که در موارد ضعف و در مواردی قدرت داشته ایم. در فصل یک تا سه خندوانه، ما درصد قابل توجهی از مهمانان باحال را به استودیو آوردیم و از این به بعد باقی مهمان ها یا افرادی هستند که زمان بندی مشترکی برای حضور در برنامه ما نداشته و ندارند، یا نمی خواهند به تلویزیون بیایند و یا تلویزیون نمی خواهد آن ها بیایند.
این طور بود که در این فصل گزینه های ما برای دعوت از مهمان محدود شد. از طرف دیگر حضور کمدین ها هم به دلایلی کم رنگ تر شد؛ عدذه ای سر کارهای دیگر بودند و برخی هم احساس کردند دیگر چیزی برای ارائه ندارند. برخی از دوستان هم به برنامه «دورهمی» رفتند و طبیعتا تکرار حضورشان در برنامه ما جالب نبود و هر دو برنامه سعی کردیم این رنگ و بوی خاص خود را حفظ کنیم.
خداحافظی جناب خان که حضورش گرما و ویژگی خاصی به برنامه داده بود هم اتفاق مهمی بود. اما واقعیت این است که از آغاز کار رویکردی را در برنامه داشته ایم که هنوز هم حفظ کرده ایم و آن رویکرد فرهنگ سازی و تعامل با مردم است که نمونه اخیر آن پویش اهدای عضو بود. این ماجراها را هنوز هم در خندوانه داریم.

برداشتم از محموع این توضیحات این است که تلویحا رامبد جوان هم پذیرفته است که حال این فصل خندوانه بدتر از حال فصل های قبل است و در حال فهرست کردن دلایل این حال بد است…
البته حال خندوانه در سه فصل قبل بد نبود که این یکی «بدتر» باشد، حتی حالش بد هم نیست. به نظرم شاید میزان تنوع و شوخ طبعی این فصل به نسبت فصل های قبل کمتر است که دلیلش نبود چیزهایی است که به آن اشاره کردم. به عنوان برنامه ساز هم در مواجهه با این وضعیت دست روی دست نگذاشته ایم. عروسک های تازه ای که پیش از نوروز به ترکیب ما اضافه می شوند قطعا رنگ و بوی تازه ای با خود به همراه خواهندداشت.
اما در کنار نکاتی که درباره مهمان ها و کمدین ها مطرح کردید برگ برنده فصل های قبل خندوانه بیشتر ایده ها بود و نه مهمان ها! احساس نمی کنید خندوانه در این فصل دچار فقر ایده هم شده است؟ انگار خیلی به پشتوانه استقبال از فصل های قبل و محبوبیت تضمین شده در میان مخاطبان حساب باز کرده بودید!
هیچ وقت این گونه نبوده ام. من آدم با اعتماد به نفسی هستم؛ بسیار زیاد. مدعی هم هستم اما موقع بازی کردن هیچ وقت حریفم را دست کم نمی گیرم، چون در عین حال باهوش هم هستم. آدم های کم هوش دچار این وضعیت می شوند که با خودشان بگویند من که کارم درست است و همین طور جلو می روم! نه م نو نه تیم ما آدم های کم هوشی نیستیم. ما همیشه برای کارمان ساز و کاری داشته ایم. همیشه سعی کرده ایم خودمان را سر پا نگه داریم، حتی شده با حداقل ترین علائم حیاتی؛ اما از جایی به بعد موتور یک اتفاق را روشن می کنیم و آن وقت است که قدرت و جذابیت برنامه مشخص می شود.
در فصل جدید تا الانی که با هم صحبت می کنیم، ۴۱ قسمت خندوانه پخش شده است، در این مدت کارهایی کرده ایم، مهمان های باحالی آمده اند، شب های خاص و گرمی هم داشته ایم. اتفاق کمدی و طنزی هم رقم خورده است. همین اندازه فکر می کنم آن قدر تنوع دارد که براساس آن بتوان گفت «خندوانه» هنوز هست و کارش را می کند. طراحی ما اساسا همین بوده است.
همان بحث نقطه اوجی که در نمودار خط سیر هر فصل قابل تشخیص است.
و در این فصل هنوز به این نقطه نرسیده اید…
از دو هفته دیگر و با حضور عروسک ها حتما این اتفاق می افتد. از ابتدا می دانستیم نزدیک به یک ماه باید پخش داشته باشیم تا به اصطلاح جاگیر شویم و از اسنفندماه وقت رو کردن عروسک ها است؛ که به نظرم کار بسیار درخشانی خواهدبود…

علی الظاهر حساب ویژه ای روی این عروسک ها باز کرده اید…
«خنداننده شو» به کجا رسید؟
چرا این قدر با تاخیر؟ انتظار می رفت امسال شاهدش باشیم.
پس در ایام نوروز هیچ رقابت و مسابقه ای در برنامه نیست و بار اصلی جذابیت بر عهده همین عروسک ها است.
این نکته درستی است که هر ایده و تصمیمی حال و هوایی به برنامه می دهد و از همین زاویه نگاه می خواهم نقدی را به یکی از رویکردهای فصل چهارم در قیاس با سه فصل قبل مطرح کنم. واقعا احساسم این است که یکی از دلایلی که این خندوانه دیگر نمی تواند حال مخاطبش را خوب کند حجم بالای ایده های پول محور در آن است! در فصل های قبل مخاطب بعد از یک روز کار و دغدغه معاش می توانست ساعتی را به وجه دیگر زندگی بپردازد و شاداب شود، اما حالا ناگهان با برنامه ای مواجه است که با پرتاب یک توپ بسکتبال ۱۰۰ میلیون جایزه می دهد، با یک دارت، ۸۷ میلیون می دهد، با پیامک شاسی بلند می دهد! چرا این قدر برنامه رنگ پول گرفت؟
اتفاق نکته همین جاست، چرا خندوانه روی همان محور که «پول لازمه حال خوب نیست» باقی نماند!
اتفاقا برای همین افراد است که می گویم تلویزیون نباید بار مضاعفی بر ذهن مخاطب تحمیل کند!
بحث من چیز دیگری است. اساسا برنامه ای که مدام می گوید حال تان خوب باشد و بخندید، ناخودآگاه این احساس را ایجاد می کند که یک فردی می آید می گوید حالا که حالت این قدر خوبه پول بده که حال منم خوب باشه! این شرایط از فصل اول برای خندوانه بوده و هنوز هم ادامه دارد. به هر حال پشتیبان مالی (اسپانسر) دارد برای برنامه پولی را هزینه می کند تا نامش مطرح شود. ما هم تلاش می کنیم از امکانات و بودجه ای که پشتیبان در اختیار ما گذاشته استفاده کنیم تا در جایی دیگر حال عده ای خوب شود.
درباره ساز و کار حمایت مالی که بحثی نیست. ابتدا هم تاکید کردم که انتقادم به جنبه فرهنگی این رویکرد است. مخاطبی با تمام ان مشکلات مالی که به بخشی از آن اشاره کردید، شب مقابل تلویزیون می نشیند و می بیند یک فرد عاید مثل اوئ با پرتاب یک توپ داخل حلقه صاحب ۱۰۰ میلیون تومان پول نقد می شود، این چه تاثیری بر روحیه و افکار او می گذارد؟
مگر چه تاثیری می گذارد؟

از نظر روحی چنین فردی دیگر به سختی می تواند خوشبختی و حال خوب بدون پول را باور کند! این به نوعی تن دادن به قواعد شانس و قرعه کشی در مسیر خوشبختی است…
این ها که می گویید بحث انتخاب مهمان است…
اما آنچه مخاطب روی آنتن می بیند پول دار شدن ناگهان و شانسی یک فرد است، فارغ از اینکه با این پول چه می تواند بکند. اصلا چرا در برنامه ای با مختصات و شناسنامه «خندوانه» باید «پول» این قدر شخصیت پیدا کند؟!
که گویا جایزه صدمیلیون تومان به دلایل اعتراضات منتفی شد!
در کل این نقد را به برنامه وارد نمی دانی؟
مخالفم. ما درباره واقعیت جامعه امروز صحبت می کنیم که به شدت در زمینه مسائل مالی روحیه آسیب پذیری دارد و حتی وقتی رامبد جوانِ نوعی را سوار بر ماشین شاسی بلند می بیند واکنش منفی به آن نشان می دهد؛ منتظر توضیح و استدلال هم نمی ماند…
این ها همان توضیحاتی است که جامعه حساس امروز، حوصله شنیدن آن را ندارد و به همین دلیل هم می گویم نسبت به آن پول شانسی هم کاری ندارد خرج چه کاری می شود و حس اولیه همان حساسیت منفی است! در چنین شرایطی رسانه قطعا باید بیشتر حواسش باشد…
قطعا ما به عنوان برنامه ساز باید حواسمان باشد و سعی می کنیم بیشتر هم حواسمان را در این زمینه جمع کنیم. رسانه هم به اندازه خودش حواسش هست. این خیلی هم بدیهی است. اینکه می گویی برنامه نباید چنین ذهنیتی ایجاد کند بسیار درست است و حتما بررسی دقیقی درباره آن خواهیم داشت. بابت طرح این موضوع ممنون تو هستم.

پس برویم سراغ رامبد جوان که هم زمان با بازتاب های خندوانه در فصل جدید ناگهان در مقام کارگردان شاهد رونمایی از فیلم «نگار» او در جشنواره فجر بودیم. این تجربه عجیب و غریب چه نسبتی با این روزهای رامبد دارد؟ تعمدی برای فاصله گرفتن از فضای خندوانه و شکستن تصور مخاطب از خود داشتی؟
طبیعتا این هم بخش دیگری از من است. قطعا یک موجود تک بعدی نیستم. فیلم «نگار» برای من تجربه ارزشمندی بود، چرا که اساسا من عاشق سینما هستم. خیلی خوشبختم که در این حرفه هستم و جذاب ترین جای جهان را سینما می دانم. خیلی جادو و رویا دارد و به همین دلیل واقعا جای هیجان انگیزی است.
احساس می کنید مخاطبان خندوانه می توانند با «نگار» ارتباط برقرار کنند؟
در مواجهه با تجربه های قبلی خیلی سر و شکل سینمایی تری دارد…
نه منظورم پختگی نیست، چه اینکه آثار قبلی شما در سینما هم ناپخته نبود! منظورم شیطنت ها و بازی های فرمی سینمایی است که قبلا نمونه اش را در کارنامه رامبد جوان ندیده بودیم.
فیلم های قبلی لازم نداشت. باید به اندازه می رفتیم و در «نگار» هم این لازمه روایت بود.
و از بازخوردها در جشنواره رضایت داشتید؟
بله. خیلی بهتر و بیشتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم و حتی برخی تبدیل به هوادار جدی فیلم شدند! واقعیت امر این است که حداقل یک فیلم متفاوت است و برای شخص من ساخت آن بسیار لذت بخش بود. اساسا اینکه چیزهایی را به صورت مجزا کنار هم می چینید تا به نتیجه ای برسید و در خروجی شاهد این نتیجه می شوید، یکی از اصلی ترین لذت های کارگرداین برای من است.
احتمالا هم اوج این هیجان آنجایی است که می بینی مخاطب هم آنچه را در ذهن داشته ای، دریافت کرده است!
اتفاقا غیر از «نگار» فیلم های دیرگی مانند «ماجرای نیمروز» یا «خفه گی» هم درجشنواره امسال بود که طعم و رنگ متفاوتی از نظر سینمایی داشتند؛ این یک فرآیند است یا صرفا هم زمانی اتفاقی چند تجربه شخصی؟
قطعا کسی نیامده به من بگوید امسال یک فیلم متفاوت بساز. این خود ما هستیم که به صورت جداگانه تصمیم می گیریم و دغدغه شخصی ماست که تبدیل به فیلم می شود. از آنجا که سینما را دوست دارم مدام به آن فکر می کنم و طبیعتا به دنبال تجربه های تازه هستم. همه ما برآیند و نتیجه آن چیزهایی هستیم که در اطراف مان در جریان است با آنچه در ذهن داریم.
سینمای ما اگر این شکلی یعنی شبیه «نگار» بود، شاید دیگر چنین کاری نمی ساختم. شاید به دنبال تجربه دیگری می رفتم. اساسا اینکه تجربه دیگران را تکرار کنم دوست ندارم. حتی تجربه های خودم را هم تکرار نمی کنم. مثلا اینکه «ورود آقایان ممنوع ۲» را بسازم تجربه جالبی نیست…

اتفاقا صحبت هایی شده بود برای ساخت این فیلم؛ نخواستید یا نشد؟
این شیطنت کاری و تلاش برای تجربه های متفاوت، فکر می کنم از همان آغاز جزیی از ویژگی های کارنامه رامبد جوان بوده است؛ از فرید «خانه سبز» تا همین امروز. احساس می کنید در این سال ها رابطه تان با مخاطب چه تغییراتی کرده است؟
آیا تجربه ای در ادامه همان پروژه «گپ» در شبکه آی فیلم است؟
چه می شود که برخلاف برخی از هم صنف هایی که اساسا فضای مجازی را تهدید مطلق می دانند و اصرار دارند فعالیت در شبکه های اجتماعی را تکذیب کنند، رامبد تا این اندازه اصرار به حضور فعال در این فضا دارد؟
ما باید در جریان این واقعیت باشیم که جهان مدام در حال تغییر است و مدام باید آن را به خود یادآوری کنیم. من اگر قرار است آدم پویایی باشم، باید بدانم اتفاقاتی در جریان است که نباید از آن ها بی خبر بمانم. بالاخره قصد نهایی همه ما منتقل کردن برخی چیزها به مخاطب است. وقتی فضای اینترنت تا این اندازه گسترده شده و مخاطب دارد، چرا باید آن را نادیده بگیریم. مگر غیر از این است که حرفه ما ارتباط با آدم ها و به نمایش گذاشتن داشته ها برای تماشای دیگران است.
حتما باید ماجرای پردیس کوروش اتفاق بیفتد تا دیده شوند!
واقعا همین است. این ۱۷ میلیون نفر خودشان یک کشور هستند! اگر این ها را نادیده بگیریم بسیار خطرناک خواهندبود. واقعیت این است که منِ نوعی در این موارد دغدغه فرهنگی دارم. اصلا چرا فیلم می سازیم؟ چرا من ایده ای مثل خندوانه را ۱۴ سال در ذهنم پرورش می دهم تا به بار بنشیند؟ اگر به دنبال پروژه سازی سریالی بودیم که طور دیگری عمل می کردیم. برای ما کتاب خوان شدن مردم مسئله است.
اجازه دهید تجربه ای را از پروژه تازه مان یعنی «جوان زی» تعریف کنم؛ برای این گزارش هر ما به یک دبیرستان دخترانه و یک دبیرستان پسرانه می رویم. همین هفته پیش به یکی از مدارس دخترانه و پسرانه در منطقه ای رفتیم که سطح مالی شان نه زیاد فوق العاده بود و نه پایین. هر دو مدرسه هم دانش آموزانی با سطح علمی و معدل نسبتا بالا داشتند، اما همه مایوس و ناامید مطلق بودند! مدام می پرسیدند آخرش چه می شود!
تعجب می کردم که شما معدل ۲۰ و ۱۹ دارید، حتما در آینده نزدیک می توانید دانشجویان موفقی در دانشگاه باشید، بلافاصله می گفتند بعدش چی؟!
دانش آموز ۱۷ ساله ما صراحتا سوال دارد که آینده اش چه می خواهد بشود و به شخصه احساس کردم هیچ پاسخی به او ندارم بدهم! انگار این بچه ها وارد بازی ای شده اند که باور کرده اند هیچ پایانی ندارد! این وضع پسران بود. در مدرسه دخترانه پرسیدیم بزرگ ترین ترس شما چیست؟ غالبا پاسخی نداشتند تا اینکه یکی دستش را بلند کرد و گفت: «از دست دادن خانواده ام» گفتم چرا باید در این سن به این ترس فکر کنی؟ خواستم به این موضوع فکر هم نکند، اما وقتی پرسیدیم این دغدغه چند نفر شما است، تقریبا همه دست بلند کردند!
یعنی نوجوانان ۱۵ ساله به جای آنکه آتش به پا کنند و خوش باشند، هراس از دست دادن خانواده دارند! این ها واقعیت هایی است که باید نگران آن ها باشیم. این میزان از افسردگی و ناامیدی در جامعه نگران کننده و غم انگیز است. این ترسناک است…

و احساس می کنید با پروژه ای از جنس «جوان زی» می توانید این شرایط را تغییر دهید؟
اساسا «جوان زی» به دنبال یک شعار محوری است و آن اینکه «جوان زندگی کنید». حرف ما در این برنامه همین است که محدوده سنی را جدی نگیرید، بلکه یاد بگیرید چگونه می توان تا سال ها جوان زندگی کرد. مهم این است که ویژگی های یک جوان از قبیل انگیزه و امید در کارها را تا سال ها برای خود حفظ کنیم و این گونه قطعا تا ۸۰ سالگی هم می توان جوان زندگی کرد. در این برنامه به دنبال کشف همین قاعده هستیم که چگونه می توان جوان زندگی کرد.
خاطرم هست خندوانه با این شعار و ایده کارش را شروع کرد که «خنده مصنوعی هم مفید است» فکر می کنید برنامه تان بعد از چهار فصل از این ایده اولیه عبور کرده یا روی آن متوقف مانده است؟
سوال من هم همین بود؛ فکر می کنید بعد از چهار فصل توانسته اید از آن تکنیک اولیه عبور کنید؟
آیا بعد از این فصل شاهد تولید فصل پنجم خندوانه خواهیم بود؟
هر چند در این سال ها مانند روبات فقط مشغول کار بوده ام و این واقعا خسته کننده است اما جواب قطعی به سوال شما نمی توانم بدهم، چرا که مجموعه ای از عوامل در این زمینه دخیل خواهدبود. من همه تلاشم را می کنم که کارم را به بهترین شکل انجام دهم و اصلا هم نمی دانم فصل پنجمی برای خندوانه وجود خواهدداشت یا خیر؟ مجموعه ای از عوامل در این زمینه نقش آفرین است و من به تنهایی نمی توانم درباره آن تصمیم گیری کنم.
منبع: برترینها