دعوای واقعی یا جنگ زرگری؟
حمید باباییروزنامه بهارکشمکشهای به وجود آمــده در اخــتتامـیه جشنواره فجر این سئوال را به ذهن میرساند، که آیا میان رسانه ملی و سینما کشمکشی وجود دارد یا خیر؟ آیا این دعواهای رخ داده میان این دو طیف، دعوایی زرگری برای یافتن مخاطب بوده است، یا به واقع درگیری اساسی میان این دو قشر وجود دارد؟ به واقع میتوان برنامه هفت را نمایندهای از طیف حاکمه بر تلویزیون دانست و این نگاه را مورد بررسی قرار داد که چگونه و به چه دلیل کارگردانی که خود از دل سینما بیرون آمده است دست به نقد و در برخی جهات تخریب سینما میزند؟ برای واکاوی این جریان میتوان چند دلیل عمده را بر شمرد و تا حدودی به بن و ایده اصلی برنامه های تلویزیونی پرداخت. به واقع در قدم اول باید رویکرد تلویزیون در چندین سال حاکمیت بی چون و چرایش بر خانه های مردمان ایران زمین را بررسی کرد. اگر شکل گیری برنامه های تلویزیونی از میانه دهه هفتاد و نقدهایی که سیمای جمهوری اسلامی به برنامه های مختلف دولت اصلاحات وارد میکرد را مورد ارزیابی قرار دهیم، به این تقابل میان سیما و سینما خواهیم رسید. در واقع رسانه ملی تمام توش و توانش را بر بی ارزش کردن و بی اعتبار کردن آن دوران به کار بست و صد البته میتوان این رویکرد را به دولت فعلی نیز تسری داد. و یا به سادگی این منظر را مطرح کرد که هر زمان دولتی غیر اصولگرا بر مسند کار بوده است زاویه میان سیما و سینما به اوج خود رسیده است. این زاویه را میتوان در پخش نکردن تیزرهای مختلف سینمایی در این دولت و دولت اصلاحات، پخش نکردن فیلمهای سینمایی که در این دوران ساخته شده اند و هرگز راهی به سوی رسانه نیافتهاند دید. به بیان دیگر ساختار ایدئولوژیک بسته رسانه ملی جای برای هیچ صدای دیگری نیست و میکوشد هرگونه نگاه دیگری را حذف کند. نگاه مدیریتی تلویزیون در این چندساله اخیر موید این نکته بوده است که در مقابل هر گونه دگراندیشی و حرکت های نوع ایستاده است و هر جا نیاز به برخورد باشد، مستقیم عمل کرده است و پر ببینده بودن برنامه تلویزیونی هرگز نمی تواند مانع این حرکت شود. ب- در اختتامیه جشنواره فجر ما شاهد تصاویر باز و به نوعی سانسور تصاویر بازیگران زن بودیم. این سانسور سئوالی را پیش روی ما میگذارد و آن این است که در هر حالتی که مد نظر قرار بدهیم حجاب بازیگران زن ایرانی، از سریال ها و فیلمهای پخش شده توسط سیمای کشور بهتر است، حال چگونه میشود که در قسمتی چون بازیگری خارجی میشود، میتوان ظاهر او را مورد پذیرش قرار داد و برای برخی دیگر نه؟ در واقع نگاه رسانه در این بخش مانند نکته ای که در بالا بدان اشاره شد، حذفی است. حذف بازیگری داخلی به دلیل چیزی که ما بدحجابی مینامیم؟! حال با این پرسش روبهرو میشویم که چطور در بازتاب راهپیمایی افرادی با ظاهری به شدت غیرمتعارف تر مقابل دوربین قرار میگیرند و در این بخش گویی مصالحی هست که از چشم سایر مخاطبان دور میماند. د- به نظر میرسد در چند ساله اخیر و با ورود اهالی سینما به عالم سیاست و حضور برخی در جشنواره های خارجی این چالشی جدید برای رسانه ملی محسوب میشود. در واقع گرایش طیف وسیعی از هنرمندان به جریان اصلاح طلب و تقابل آن با طبقه اصولگرای سنتی، باعث شده بخش اعظمی از هنرمندان از سیما دور بمانند. به بیان دیگر وقتی کارگردانی عملا از اتفاتی سیاسی دفاع میکند که این حوادث توسط رسانه به صورت مداوم نهی میشود، آیا رسانه به این کارگردان اجازه حضور و دفاع از خود را میدهد؟ ه- رونق بازار سینما در دل خود باعث دور شدن مخاطب از تلویزیون میشود. به بیان دیگر، سینما که در دل خود صنعتی پولساز است( یعنی برای حیات خود نیازمند فروش و نگاه به گیشه است) نیازمند ساختن کارهایی است که دارای قوام و استحکام خاصی باشد تا بتواند مخاطب را به خود جذب کند، اما تلویزیون به چنین وضعیتی نیازمند نیست. به طور مثال برای سریالی سطحی مانند معمای شاه چندین میلیارد هزینه میشود بدون آن که کارگردان آن نیازمند پاسخگویی به کسی باشد. در واقع تلویزیون ما اگرچه نیازمند مخاطب هست اما از آن بی نیاز نیز هست، به اعتبار این سخن که رقیبی را در میدان نمی بیند که با او وارد چالش شود، نه تلویزیون خصوصی وجود دارد و نه رقیب دیگری، در این میان میماند سینما که تمام ابزار خود را برای از میان برداشتن این رقیب به کار میبرد. حال میتوان سریالی کار کرد که، نه فیلمنامه مستحکمی دارد و نه کارگردانی درستی، و نه چیز دیگر، فقط اگر بتواند دیدگاه مدیران را بازتولید کند کفایت میکند. در واقع رونق سینما کسادی تلویزیون را به همراه خواهد داشت. البته این کسادی نیازمند عامل دیگری است که در ادامه بدان اشاره خواهد شد. ی- رونق سینمای فرهنگی و خوب نیازمند تربیت مخاطبینی است که سینمای درست را درک کنند. سینمایی که در آن زاویه دوربین ها درست است، بازیگران درست بازی میکنند و هر چیزی در جای خود قرار دارد. این تربیت از کجا حاصل میشود؟ قدم اول از تلویزیون. در واقع مخاطب با دیدن سریال و برنامههای خوب و درست تربیت میشود. اما آیا رسانه ملی برای چنین وضعیتی کوشیده است؟ پاسخ اظهر من الشمس به نظر میرسد. زمانی که سینمای ایران دچار ابتذالی فراگیر شده بود و فیلم های به قول سینماگران شانه تخم مرغی و کمدی های مبتذل فروش میکرد، چرا کسی نمی پرسید چطور بازیگران این آثار اکنون تبدیل به سوپراستارهای ما شده اند؟ زمانی که به بهانه شادکردن مخاطب تن به هر ابتذالی دادیم، آیا میتوانیم یک باره دم از مخاطب نخبه بزنیم؟ اینجاست که به این پرتگاه هولناک میرسیم که برای زنده نگه داشتن جسمی نیمه جان به جای عمل فوری آن مسکن تجویز میکنیم. در واقع تلویزیون با تربیت مخاطبینی که دارای سلیقهای نازل بودند سطح سینما را هم تنزل داد. تربیت مخاطبینی که دنبال آثار سهلالوصول بودند و فقط سینما را ابزاری میدیدند که به راحتی سرگرم شوند. در عین حال سینما نیز تن به این ابتذال داد و به این وضعیت دچار شد. در پایان به نظر میرسد نقطه اشتراکی برای این سینما و تلویزیون نمی توان یافت و تا این رویکردهای تند ایدئولوژیک وجود دارد فاصله میان این دو بیشتر و بیشتر میشود و شاید زمانی برسد که به جای پخش مراسم اختتامیه جشنواره فجر، به گفتن اسامی چند تن از برگزیدگان اکتفا کنند و ما هم با آسودگی شبکه را عوض کنیم و به جای دعواهای پوچ به سراغ معمای شاه دو و یا سه! برویم.
منبع: baharnews.ir