در بازیگری مهم حفظ اندازههاست
امیر مولایی
روزنامه بهار
محمد نادری، بازیگر و فیلمنامه نویس جوانی است که کار بازیگری خود را با ایفای نقش پدر در سریال «شمعدانی» ساخته سروش صحت آغاز کرد اما در برنامه «دورهمی» بود که شناخته شد. او اخیرا نمایشی با عنوان «شیوه به قداست رساندن یک اعتراف کننده نامعتبر» را به کارگردانی آرش واحدی در تماشاخانه پالیز روی صحنه دارد. نقشی که او در این نمایش بازی میکند، چند وجهی است و با او درباره این نقش و تاثیر حرفه نویسندگی در هنر بازیگریاش گفتوگو کرده ایم.
***
شما بازیگری در تلویزیون و تئاتر را تجربه کرده اید. تفاوت یا تشابه عمده آنها را در چه میدانید؟
اعتقاد من این است که بازیگر در هر حال، چه در سینما، چه در تلویزیون یا تئاتر، باید باورپذیر ایفای نقش کند. یعنی به طوری بازی کند که تماشاگر او را در آن نقش بپذیرد و در طول فیلم یا نمایش تماشاچی به هیچ وجه متوجه بازیگر نشود بلکه تنها هوش و حواسش به آن نقش باشد. در این صورت فرقی نمی کند که آن تماشاگر آن نقش را دوست داشته باشد یا از آن متنفر باشد مهم آن است که آن شخصیت را باور کند. این مهم ترین کاری است که بازیگر باید از پس آن بربیاید اما آنچه باعث طرح این سؤال میشود این است که سنتی از نمایش و تئاتر به خصوص در سالهای پیش وجود داشت که جنس خاصی از بازیگری را مدنظر داشت، طوری که مثلا میگفتند که این بازیگر تئاتری بازی میکند. این اصطلاح بیشتر از این ناشی میشد که بسیاری از بازیگران تئاتر هنگام اجرا روی صحنه ناچار بودند بیان بلندتر و رساتری داشته باشند یا حرکات و اشارات دست و صورت شان تا اندازهای اغراق گونه باشد. با توجه به محدویتهای تئاتر بازیگران ناچار بودند این جور بازی کنند. طبعا بازیگری که از نمایش به سینما یا تلویزیون راه پیدا میکرد کمی از عادتهای بازیگریاش را جلوی دوربین میبرد و به اصطلاح درشت بازی میکرد.
بازی در تلویزیون جذابتر است یا روی صحنه؟
بازی در هر مدیومی جذابیتهای خاص خودش را دارد. چیزی که برایم بیشتر اهمیت دارد این است که متن خوب نوشته شده باشد اما نمی توان انکار کرد که میزان دیده شدن هم در بین این مدیومها متفاوت است. مشخص است که بازیگر در سینما و تلویزیون بسیار بهتر دیده میشود و از نقطه نظر مالی هم سینما و تلویزیون جای بهتری است. اما تئاتر هم جذابیتهایی دارد مثل حضور زنده مخاطب و پیوستگی حس در طول نمایش.
با توجه به تحصیلات و سوابق کاری تان در زمینه نویسندگی و کارگردانی هم تجربههایی داشته اید. با این وصف، چه شد که بازیگری را انتخاب کردید؟
من در مقطع لیسانس و فوق لیسانس کارگردانی تئاتر خواندهام. بیشتر از آنکه کارگردانی کرده باشم متن نوشته ام، چه نمایشنامه و چه فیلمنامه و بیشتر از اینکه فیلمنامه نوشته باشم، بازی کردهام. هر سه این موارد با هم ارتباط دارند اما بازیگری برایم جذابتر است. البته یک علتش هم این است که وقتی پا به دنیای بازیگری میگذاری، فرصت و خلوت کمتری برای نویسندگی پیدا میکنی. برای نویسندگی نیاز به تمرکز و کمی فاصله گیری از زندگی روزمره است. گذشته از اینها، از لحاظ مالی کفه بازیگری سنگینتر از نویسندگی یا کارگردانی است ولی همین تجربه باعث شده هربار که نمایشنامه یا فیلمنامهای میخوانم برخی نکاتی را میبینم که مثلا چرا نویسنده این قطعه را خوب ننوشته یا به شخصیت خوب نپرداخته است. البته ادعایی در این حوزهها ندارم.
آیا تجربه در حوزههای مختلف بر نگاه شما به بازیگری یا نحوه بازی شما تاثیر داشته است؟
این تجربهها باعث شده که من بتوانم خودم را جای نویسنده یا نمایشنامه نویس بگذارم و در مورد هر قطعه از خودم چندین و چند سؤال بپرسم. یکی از مهم ترین کارهای بازیگر این است که به اندازه بازی کند نه زیاد و نه کم. با رعایت اندازهها اتفاق درست میافتد. تجربه نوشتن و کارگردانی در تشخیص این میزان مناسب و به اندازه کمک بسیاری به من کرده است. بعضی مواقع میبینم که بازیگری اشتباه بازی میکند علت هم این است که آن بازیگر دوست دارد بیشتر دیده شود. قدرت تشخیص اینکه بازی باید چه قدر قوت داشته باشد یا اینکه چه هنگام بازی با طرف مقابل بازی دو طرفه یا به اصطلاح پاسکاری داشته باشیم و یا ایجاد هارمونی در بازی و کشف انگیزههای نویسنده از تواناییهایی است که تجربه نوشتن و کارگردانی در من ایجاد کرده است.
از میان کارهای گوناگونی که در تلویزیون یا بر روی صحنه داشتید کدام برایتان جالبتر و جذابتر بوده است؟
در تلویزیون، شخصیت هوشنگ مظاهری در سریال سروش صحت را خیلی دوست دارم. از این بابت که این نقش با من خیلی فاصله داشت. چون باید مردی را بازی میکردم که ۱۵ تا ۲۰ سال از من بزرگتر بود و ازدواج کرده بود و خانوادهای داشت. از طرف دیگر به این شخصیت خوب پرداخت شده بود و شیرینی خاص خودش را داشت. بدجنسیهای مخصوص خودش را داشت و اینکه این نقش اولین بازی من بود که خوب دیده شد و بازخوردهای خوبی از آن گرفتم. در تئاتر نقشها تنوع بیشتری داشته اند. نقشم در «دوزاده مرد خشمگین» برایم جالب بود یا شخصیت افسر آلمانی در نمایش «حادثه در ویشی میلر» را که در موقعیتهای بغرنجی قرار میگرفت و همچنین شخصیت کشیش در نمایش اخیرم را دوست دارم.
برویم سراغ نمایش «شیوه به قداست رساندن یک اعتراف کننده نامعتبر» که این روزها روی صحنه دارید. در این نمایش نقش یک کشیش را بازی میکنید، تصورات کلیشهای درباره این نقشها وجود دارد. چگونه از آنها فاصله گرفتید؟
در همان ابتدای قبول این کار همه پیش فرضها و تصورات قبلی از این نقش را از ذهنم کنار گذاشتم و سعی کردم که به این شخصیت بیرون از حیطه کاریاش فکر کنم. انگار که یک آدمی، خواه کشیش یا غیر کشیش، در چنین موقعیتی قرار میگیرد. یعنی با سه نفر مواجه میشود و میخواهد با آنها صحبت کند. با این فرض، چه رفتاری از او سر میزند؟ بعد رفته رفته ویژگیهای دیگر این آدم را به آن اضافه کردم.
چگونه ریزهکاریها و جزییات مخصوص به این کشیش را زنده و ملموس درآورید. روند خلق این شخصیت برای بازی چگونه طی شد؟
سعی کردم تک تک خصوصیات این کشیش را بسازم. خیلی از چیزهای ریز و باریک مثل اینکه این کشیش چطور غذا میخورد و تنهاییاش را چگونه میگذراند. مثلا یکی از ویژگیهای فضایی که این کشیش در آن زندگی میکند این است که او در دهکده محل سکونتش احتمالا تنها است و دمخور زیادی ندارد. برای همین بیشترین شخصیتی که در این روستا با او صحبت میکند نویسندهای است که گاهی به سراغش میآید. یکی از نکات جالب این است که همه مردم پیرامون او برای اعتراف، نزد او میآیند و او از گناهان و معصیتهای تمام آنان باخبر است. شاید همین نکته، یک جایگاه خاص و ویژهای برای او در زندگی ایجاد کرده است.
نکته جالب این است که در طی نمایش، رفتار و گفتار کشیش با هم تعارض پیدا میکنند و حتی تصمیم هایش نیز گاهی از تعارضهای درونی او خبر میدهد.
دوگانگیهای این کشیش و تنگناهایی که در این شغل با آن رو به رو میشود باعث بروز ویژگیهای خاص او میشود. مخصوصا که چالش هایش با معترفان باعث میشود که بنا به موقعیت ناچار شود تصمیمهایی بگیرد. این نکته خیلی مهم است چون اغلب شناخت آدمها نه از روی دیالوگ و حرف هاشان که بیشتر از روی تصمیمها و رفتارهایشان است. باریک شدن روی هر کدام از این تصمیمها یک وجه از شخصیت کشیش را نشان میدهد.
در این نمایش چهار شخصیت داریم. در واقع موقعیت کشیش با سه شخصیت دیگر به چالش کشیده میشود. در هر مواجه با یک وجه شخصیت کشیش آشنا میشویم و کشیش در برخورد با هر یک رفتار تازهای از خود بروز میدهد. آیا این رفتار تازه نشان دهنده سیر و تحول کشیش در جریان درام نیست؟
کشیش در مواجه با هر کدام از این شخصیتها به یک نحو خود را بروز میدهد. مثلا در مواجه با کیت (خاطره حاتمی) وجه کشیش بودن او بیشتر به چشم میخورد چون در این موقعیت باید به او نصیحت کند، پندی بدهد و با آموزههای دینی مشکل او را حل کند. البته گاهی مواقع این کشمکشها حال و هوای طنز گزندهای پیدا میکند. البته این طنز نباید از حدی بیشتر میشد چون آن وقت تاثیرگذاری بخش نهایی نمایش از دست میرفت. در بخش برخورد با نویسنده (علی باقری) وجه کشیش بودن شخصیت بسیار کمرنگ است. در این بخش او را با نویسنده همدم و همصحبت فرض کردم. با اینکه تفاوتهای زیادی با هم دارند ولی چارهای ندارند جز اینکه حرف هم را بفهمند. در بخش سوم که شاید مهم ترین بخش نمایش هم باشد کشیش دچار دوگانگی و تعارض میشود. در واقع در همین بزنگاه است که مهم ترین خصلتهای کشیش بیدار میشود.
منبع: بهارنیوز