تحلیلی بر چرایی پیروزی روحانی
غلامرضا مقدم *
چند سال پیش به واسطه ای، یکی از مشاوران دکتر قالیباف از من خواست با هم گپ و گفتی در باره آینده انتخابات سال ۹۲ داشته باشیم. در پاییز ۸۹ به دفتر کارش در ضلع شرقی بوستان رفتگر در کنار پل گیشا رفتم. جلسه ما بیش از یک ساعت به درازا کشید. او در باب توانمندیهای مدیریتی و اجرایی شهردار میگفت و استدلال میکرد که همه باید به ظرفیتهای اجرایی قالیباف آگاه شوند و در این حالت بی شک او رئیس جمهور یازدهم خواهد شد. اما من در کنار اذعان به آنچه او میگفت به اصلی اشاره میکردم که قالیباف فاقد آن بود. اینکه رئیس جمهور افزون بر نیاز به توانمندی اجرایی و مدیریتی بالا باید یک «صدا» باشد و این بر شرایط دیگر مقدم است. چون رئیس جمهور صرفا یک مدیر قوی نیست بلکه نماینده امر عمومی و مسئول جمهور کشور است. او باید صدایی باشد که بتواند در میان صداهای رقیب و بدیل به امر عمومی پیوند خورده و باعث جذب کنش جمهور مردم شود.
صدای منحصر به فرد روسای جمهور
در دورههای پیشین هریک از رئیسان جمهور صدایی بودند؛ هاشمی صدای آزادی اقتصادی و فردیت بود که نقطه مقابل سوسیالیسم بومی-ایدئولوژیک دهه ۶۰ محسوب میشد. رئیس دولت اصلاحات صدای آزادی و اخلاق به شمار میرفت و احمدی نژاد صدای عدالت توزیعی. آنها توانستند آن صدا ها را به امر عمومی پیوند بزنند و خواست مردم را جهت دهند. من به آن مشاور محترم گفتم که قالیباف صدای یک ارزش خاص سیاسی نیست و به همین دلیل نمیتواند رئیس جمهور شود. قالیباف حتی در شهرداری هم نتوانست به درک امر عمومی نایل شود و بسیاری اوقات برخی فعالیتهایش با «جمهور» مردم تهران مغایرت مییافت. البته آن مشاور محترم از حرف هایم کمی دلگیر شد!
با این یادآوری میخواهم در اینجا با نگاهی دیگر به تحلیل مختصر شکست آقایان رئیسی و قالیباف بپردازم. محور این نگاه تغییر و جابجایی اساسی سیاست در ایران امروز است. این تغییر معلول و محصول حوادث گاه پر هزینه در کشور و در سطح جهانی است. سیاست و مصداقش در ایران که عمدتا رئیس جمهور، دولت و نمایندگان مجلساند به دو سطح تقسیم میشود؛ سطح هستی شناختی و سطح اجرایی. اگر ما درکی از سطح نخست نداشته باشیم نمیتوانیم در سطح دوم موفق عمل کنیم. هستی شناسی سیاست به معنای درک عام و هماهنگ از ارزشهایی است که عمل سیاسی بدانها استوار شده و قوام مییابد. در قرن بیستم و تا یکی دو دهه پیش سیاست در کشورمان ارزشهای سیاسی عمدتا مُنزل، داده شده و یکسویه بود؛ یعنی با بنیادی متافیزیکی از یک مرجع واحد و بیرونی صادر میشد. ارزشهایی مانند عدالت، آزادی، اخلاق و خیر از یک مقصد و مرجع صادر و مبنای عمل قرار میگرفتند. این مرجع میتوانست اساطیر، نهاد دین یا ایدئولوژی باشد. مهم این است که رابطه میان مرکز صدور و انسانها یک طرفه بود و گفتگویی دست نمیداد و بر قرار نمیشد. اما سیاست امروز به دلیل تغییر در مرجع خود، به امری گفتگویی تغییر ماهیت داده است. ریشه این وضع تازه به مسئولیت انسانی شهروندان باز میگردد.
نقش جدید شهروندان در برابر حاکمیت
شهروند در سیاست امروز از مفهوم سنتی و کلاسیک فاصله گرفته است. او صرفا یک صاحب حق و تکلیف نیست که حکومت برای هردو جنبه اش برنامه داشته باشد. بلکه کارکردهای مسئولیت محور انسانها و اعضای جامعه در سیاست بروز کرده و میتوان گفت مردم به صورت نانوشته نقش سیاست گذاری هم بهدست آورده اند. اینکه روحانی پس از انتخابات گفت رای مردم نشان داد که آشتی با موسیقی دارد اتفاق میافتد دقیقا اشاره به این است. دیگر حکومت نمیتواند موسیقی را نادیده بگیرد. ارزشهای مرجع سیاست در سیاست جهان امروز دیگر در پستوخانه سیاست گذاران و قانون گذاران و حتی نظریهپردازان سیاسی نوشته و تصویب نمیشود. دیگر یک ایدئولوژی پیشاپیش این ارزشها را تعیین و تایید نمیکند و به دولت ارجاع نمیدهد تا آنها در مناسبات سیاسی اعمال کنند. ارزشهای مرجع سیاست در فرایندهای مشارکت سیاسی و گفتگوهای انتقادی مرجعیت مییابند. مسئولیت انسانها که حاصل آگاهی و انتخاب آنهاست پایه سیاستگذاری است. رای ندادن سویسیها به یارانه و رای ندادن ایرانیان به یارانههای نقدی یک انتخاب حاصل از آگاهی بر سر منافع جمعی بود. روحانی در این فرایند رقابتی با همین نگاه وارد شد. او توانست با طرح ارزشهای مرجع سیاسی مانند اخلاق، آزادی، عدالت و برابری در میدان انتخابات همه مردم را به تامل و قضاوت بخواند. انتخاب با مردم بود. میان مسئولیت فردی و دلخوشی به وعدهها یکی را بر گزینند و مردم به اولی رای دادند. اکنون روحانی وکیل و نماینده پیگیری تحقق این مسئولیت شهروندان است. انتخاب آگاهانه مردم به امر عمومی پیوند خورد و روحانی اکنون وظیفه دارد جمهوریت را تحقق دهد. پیگیری روحانی و نمایندگی او از جانب مردم ضامن تداوم جمهوریت و تحقق قانون اساسی است. پیروزی و شکست در انتخابات دوازدهم باید در درون این منظومهی تغییر، تفسیر و تحلیل شود.
روحانی و رقبای ناکام
قالیباف همه عده و عُدّه خود را به میدان آورد. او از برندسازی و مشاوره و برنامه ریزی و داده ورزی و تاکتیکهای رقابت چیزی کم نداشت. انبوهی کثیر از متخصصان علوم انسانی از آغاز دهه ۱۳۹۰ به صورت پیوسته به او مشاوره و برنامه داده اند. اما قالیباف با همه اینها به دلیل داشتن درکی یک سویه و سنتی از سیاست نتوانست ارزشهای مرجع سیاست را به امر عمومی پیوند زند. اگر او از فساد و ضرورت مبارزه با آن میگفت این پدیده را در سطح عارضهای اخلاقی و شخصی متوقف میکرد و نمیتوانست آن را چونان مسئله جمهوریت مطرح سازد. درک قالیباف از فساد به معنای دزدی بود و چون دادههای او از این پدیده به صورت گزینشی و محدود به افرادی از قوه مجریه مطرح میشد و در نتیجه به پدیده فساد سیاسی که خود معلول فاصله گرفتن عمل سیاسی از ارزشهای مرجع سیاست است، پیوند نمیخورد و از اثرگذاری میافتاد. برنامه مبارزه با فساد او هم به همین دلیل صرفا با مدیریت فردی گره میخورد و ناکام میماند.
رقیب دیگر روحانی رئیسی بود.
با نگاه این مقاله رئیسی اگر پیروز رقابتها هم میشد در عمل شکست میخورد؛ شکستی که از قبل مقدر بود. چرا؟ زیرا رئیسی تجربهای از سیاست عملی نداشت. روایت او از سیاست کارپردازانه و هیاتی بود؛ دولت را به هیات اجرایی فرومی کاست و بی نظر به مردم و تنها با تک گویی به رفع مشکلات میپرداخت. سیاست و ریاست جمهوری برای رئیسی از حد یک مرکز قدرتمند اجرایی آمرانه فراتر نمیرفت. تصور و درک وی از سیاستترازویی است با دو کفه که بر اساس شاهین عدالت توزیعی که مرجعی پیشینی و تعریف شده است میتوان از یک کفه کاست و به کفه دیگر افزود تا تساوی برقرار شود. در یک سوی منابع و پول قرار دارد و در سوی دیگر نیازمندان و کار دولت ارتباط عادلانه این دو سوی است. در نگاه رئیسی مردم جمعیت نیازمند حمایتاند و البته در مرحله اعمال و حمایت رسانی باید با کرامت باآنها برخورد داشت. اما مشکل اینجاست که کرامت یک ارزش سیاسی مرجع نیست؛ یعنی نسبتی با امر عمومی و جمهوریت ندارد. کرامت در سطح نخست به اخلاق فردی مربوط میشود و هنگامی میتواند ارزش سیاسی بشود که با آزادی و عدالت و اخلاق به مثابه فضیلتهای سیاسی گره بخورد و در سیاست گذاری نشر یابد. کرامت در سلوک فردی کارگزار سیاسی از حد یک حسنه اخلاقی فراتر نخواهد رفت.
حسن روحانی در مقابل قالیباف و رئیسی توانست گفتمان تازه و جهان پسند و مبتنی بر مسئولیت فردی را از سیاست در میدان رقابتها طرح و مردم را بدان فرا بخواند. او از سیاست به مثابه تاکتیک و مذاکره و حتی بازی بر سر منافع که در در همه جا رایج و مقبول است دور شد و آن را چونان میدان گفتگوی انتقادی و امکانی برای مفاهمه بر سر تفسیر ارزشهای مرجع به عرضه نهاد. بدینترتیب از مردم خواست در این میز گرد برابر مشارکت پویا داشته و نظر بدهند. رای مردم به روحانی به معنای تایید و حمایت بی چون و چرا نبود، بلکه طرح دیدگاه و اصرار بر تغییر بود؛ تغییر نه در ارزشهای مرجع سیاسی که دو رکن جمهوریت و اسلامیت آنها را نمایندگی میکنند بلکه تغییر در نگاه تک سویه به این دو رکن بود. اینکه مردم با رای خویش بار مسئولیت تحقق بخشیدن به ارزشهای مرجع را خود نیز بر دوش میگیرند این مسئولیت از پشتیبانی گرفته تا انتقاد و حتی اعتراض را در مراحل بعدی در بر میگیرد.
*عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاددانشگاهی
منبع: بهارنیوز