آسیبشناسی جریان اصلاحات در توسعهی فرهنگی
یکی از مزایای مشخص انتخابات برای جوامعی که دموکراسی در آن ها در حال شکل گیری است و در حقیقت حقوق سیاسی و شهروندی در حال «شدن» است٬ فارغ از قدرت انتخابی که برای مردم به وجود می آورد – که در حقیقت نتیجه ای ثانوی است – نشان دادن نبض واقعی اجتماع است.
انتخابات با شرایطی که لاجرم پیرامون خود به وجود میآورد، بستر تضارب آراء و رخ نمودن بخش زیادی از آتش های زیر خاکستر است، از این رو نه تنها به حفظ نظام سیاسی حاکم کمک میکند، که در نگاهی ایجابی جامعهی آماری مناسب و رایگانی را در اختیار پژوهشگران اجتماعی قرار میدهد.
انتخابات اردیبهشت ۹۶ نیز حامل اطلاعات خام متعدد و ارزشمندی است. هدف نهایی این متن آسیبشناسی مختصری از رفتار و وضعیت کلی جناح پیروز در سه انتخابات مهم اخیر (از ۹۲ تا ۹۶)، بالأخص اصلاحطلبان میباشد. اصلاح طلبی به معنای اعم به دنبال اصلاح وضع موجود است و به معنای اخص و در این سالها به محملی بدل شده است برای مخالفت و مقاومت در برابر هرگونه تلاشی برای حفظ وضعیت موجود.
در این متن توان بررسی مدعیات اصلاحطلبی به معنایی که در ایران شایع است نیست، اما به طور کلی میتوان محتویات آن را ذیل مفاهیمی از قبیل «عقلانیت مدرن» و «آزادی» دستهبندی کرد. اما آن چه که در نظر و بر روی کاغذ می آید، فاصلهی زیادی با کنش های اجتماعی موجود دارد. عده ای به اشتباه برای بررسی رفتار جناح ها، مانیفست های آن ها را مورد مطالعه قرار میدهند، و یا در بهترین حالت به کنش های سیاسی بزرگان و شناخته شده های جناح نگاه میکنند.
اما به نظر میرسد که نقش بدنه ی مردمی بار ها و به مراتب مؤثر تر است. خطری که اصلاحطلبان را – به معنای اخص و اعم -تهدید میکند، نه از بیرون که از درون است. ضعف اصلاحطلبان در ایجاد پیوندی مستحکم و هماهنگ با بدنه ی مردمی خود، در دراز مدت شکاف هایی با هزینه ی بالا در آن ها به وجود خواهد آورد.
شاید اعتراض شود که این شکاف در میان اصولگرایان بیشتر است. ولی در واقع اینگونه نیست. اصول و خطوط قرمز جریان اصولگرا، در بدنهی مردمی آن به نحو مشهودی نهادینه است. برای مثال رفتار سیاسی بدنهی حامیان آقای رئیسی را پس از انتخابات مقایسه کنید با شرایط مشابه محتمل برای طرف مقابل؛ با وجود تمامی بداخلاقی ها و تخریب هایی که پیش از انتخابات از سوی دو طرف روانهی اردوگاه مقابل شد، بدنهی اجتماعی اصولگرایان به دلیل تعریف کردن خود ذیل اصول مشخص و خطوط قرمز متعین – که همچنین قابلیت نسبتسنجی مناسبی با بدنهی سیاسی آن دارد – رفتار به نسبت پذیرفتنی تری دارد
. در حالی که در صورت رأیآوری آقای رئیسی، به هیچ وجه معلوم نبود که بدنهی مردمی حامیان آقای روحانی چه واکنشی از خود نشان میدهند. این «پیشبینی ناپذیری» نه تنها فقدان توان کنترل بدنه ی مردمی را در اصلاحطلبان نشان میدهد، همچنین تا حدود زیادی نشانگر این نکته است که اصلاحطلبان تا حد زیادی وحدت حزبی و تسری دادن محتوای اصلی اصلاحات به بدنهی اجتماعی خود را فدای پیروزی در مقاطع مختلف کردهاند.
به بیان دیگر، مجموعه ی افراد زیادی که به دنبال اصلاحات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و غیره اند، به نحو واضح و مصرح از پارامتر های این اصلاح آگاه نیستند و هیچ بعید نیست که در مصادیق مختلف وحدتی واقعی در میان آن ها بر قرار نباشد. بلکه پیروزی های آن ها نیز در اثر «حریف_هراسی» باشد.
این نقد البته از نقطه نظری است که اصلاحات را از درون مورد مطالعه قرار میدهد. بنابراین عدم تلاش برای ترمیم این شکاف میان شاخصه های اصلاحطلبی و بدنهی اجتماعی آن، دیر یا زود آن ها را با مشکل مواجه خواهد کرد، و آن چه نفعش هم به خود اصلاحطلبان و هم به ایران خواهد رسید، شروع به برقراری دیالوگ میان این دو قشر است. جامعهی اصولگرایی البته از این امکان برخوردار است و این دیالوگ را به طور مستمر در گردهمایی ها، جلسات و محافل مذهبی، مساجد و غیره با بدنه ی اجتماعی خود برقرار میکند. این خود مهمترین دلیل برای این گزاره است که اصولگرایی هر چقدر هم که در سیاست شکست بخورد، باز هم با همان شکل و شمایل بدنهی مردمی خود را خواهد داشت.
حال آنکه طرف مقابل خیلی کم به این مسئلهی مهم توجه کرده است و توده ها را به حال خود رها کرده است. اگر هم دیالوگی برقرار شده است، عمدتاً میان مردم و هنرمندان یا روشنفکران بوده است، نه ساختار سیاسی آن. از این رو لازم است که برای حفظ قدرت سیاسی هم که شده، مکانیزم های جدیدی برای این امر مهم تعریف کنند. تنها در این صورت است که ایدهآل های اصلاحات قابل دسترسی خواهد بود. یعنی در صورتی که توسعه ی فرهنگی بر توسعهی سیاسی مقدم دانسته شود.
منبع: الف