گرسنگی منجر به مرگ سلول ها می شود

محققان دریافتند به هنگام گرسنگی، سلول ها موجب فعال شدن گیرنده های موسوم به «گیرنده مرگ» در غشاء می شوند.

به گزارش مهر، اگر شما جز کسانی هستید که به خاطر کاهش وزن به خودتان گرسنگی می دهید بهتر است در این مورد مجددا فکر کنید. طبق نتایج مطالعه جدید، محققان متوجه فرآیند مرگ سلولی ناشی از گرسنگی شده اند که در آن شبکه آندوپلاسمی نقش اصلی را ایفاء می کند.

کریستینا مونوز پیندو، سرپرست تیم تحقیق، در این باره می گوید: «معمولا مرگ برنامه ریزی شده سلول موسوم به آپوپتوز از یک مسیر بیوشیمیایی مرتبط با نفوذپذیرکردن میتوکندری دنبال می شود. با این حال ما مشاهده کردیم که در موارد مرگ سلولی ناشی از فقدان گلوکز، سلول ها به صورت ناخواسته می میرند که این فرایند مشابه با آن چیزی است که از واکنش ایمنی انتظار داریم.»

مطالعه نشان می دهد در درمان های مرتبط با مرگ سلولی نظیر شیمی درمانی، مسیر میتوکندری فعال می شود. در مقابل در زمان گرسنگی هم سلول ها موجب فعال شدن گیرنده های مرگ در غشاء خود شده که معمولا از طریق لمفوسیت های سیستم ایمنی برای حمله و نابودی سلول های بیمار استفاده می شود.


منبع: عصرایران

مرگ مرموز زن جوان فراری در قرار خیابانی

زن جوان متأهل که برای چندمین بار از خانه فرارکرده بود، درجریان ملاقات با مرد غریبه، به طرز مرموزی جان باخت.

به گزارش ایرنا،پرونده این ماجرا از۱۷ اردیبهشت امسال و به‌دنبال شکایت خانواده زن جوان  دردستوررسیدگی تیم‌های جنایی شهر‌های مینودشت و تهران قرارگرفت.

به‌دنبال این شکایت مرد جوان درتهران شناسایی و دستگیر شد. او درنخستین بازجویی گفت: حدود یکسال و نیم قبل با مهسا در خیابان‌های مینودشت آشنا شدم. تمامی ارتباط ما در حد تماس تلفنی بود. حتی در فضای مجازی هم ارتباطی نداشتیم. پیشنهاد دوستی را مهسا به من داد که ارتباط ما ازهمان زمان آغاز شد. او مدام با من تماس می‌گرفت و آه و ناله می‌کرد.از زندگی با شوهرش می‌نالید ودایم از اتفاقاتی که برایش رخ داده بود می‌گفت. اوایل دلم به حالش می‌سوخت، اما بعد از مدتی از دست کارها و رفتارهایش خسته شدم و به تهران آمدم وبه‌عنوان پیک موتوری مشغول کارشدم. اما چندی قبل متوجه شدم او از خانه فرار کرده است. 

به همین خاطر وقتی خانواده‌اش با من تماس گرفتند قول دادم که دخترشان را پیدا می‌کنم. به‌همین خاطر با مهسا تماس گرفتم و با او قرار گذاشتم و محل قرار و زمان را نیز به خانواده‌اش گفتم. آنها هم خیلی زود خودشان را به محل قرار رسانده و مهسا را با خود بردند. 

اما دی ماه سال گذشته دوباره با من تماس گرفتند و گفتند که مهسا فرار کرده و به تهران آمده است. این بارهم من با یک قرار صوری او را به خانواده‌اش برگرداندم.بعد از آن فرار رابطه‌ام با مهسا کم و تماس‌هایمان نیز هر چند وقت یکبار شد، ضمن اینکه خیلی زود خانواده‌ام به خواستگاری دختری رفتند و قرار و مدارهای ازدواج را گذاشته بودیم که ساعت ۱۱ پنجشنبه گذشته مهسا با من تماس گرفت. گفت دوباره فرار کرده و با التماس از من خواست او را ببینم.

اول قبول نکردم اما بالاخره حرف‌هایش دلم را به درد آورد. من که درشهرستان مینودشت- استان گلستان- بودم خیلی سریع راهی تهران شدم تا او را ببینم. همان موقع قرار را برای ساعت ۹ صبح جمعه ۱۵ اردیبهشت گذاشتیم. چون شماره تماس خانواده مهسا را نداشتم وقتی به تهران رسیدم با برادرم تماس گرفته و ماجرا را گفتم و از او خواستم به همراه خانواده مهسا به تهران بیایند. شب به خانه خواهرم رفتم و صبح ساعت ۹ به محل قرار که یکی از خیابان‌های نظام آباد بود رفتم. همزمان با من، برادر و خواهرم هم رسیدند اما خانواده مهسا کمی دیرتر رسیدند و همین مسأله مشکل ساز شد. مهسا کیسه دوایی دستش بود و شروع به صحبت کرد، گرم حرف زدن بودیم که ناگهان روی زمین افتاد.

من ندیدم او دارویی خورده باشد، اما برادرم گفت مهسا قرص خورد. سریع با کمک برادرم قرص‌ها را از دهانش بیرون آوردیم و فوراً او را به بیمارستان بردیم. داشتیم کارهای بستری‌اش را انجام می‌دادیم که خانواده مهسا رسیدند. بعد از آن دکتر گفت او را به بیمارستان لقمان انتقال دهیم. آنجا کار شست و شوی معده را انجام دادند. اما متأسفانه مهسا ۱۷ اردیبهشت و دو روز بعد از این ماجرا فوت کرد. حالا خانواده‌اش مدعی هستند که او را ربوده و کشته‌ام. درصورتی که او بدون هماهنگی با من خانه را ترک کرده بود و اشتباهی که انجام دادم این بود که دلم برایش سوخت و به تهران آمدم.

به دنبال اظهارات مرد جوان، او با قرار بازداشت موقت بازداشت شد تا نتایج تحقیقات پزشکی قانونی وسایرابهام‌های موجود درپرونده مشخص شود.


منبع: عصرایران

سقوط پژو داخل کانال آب در ورامین ۵ کشته برجای گذاشت

سخنگوی سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی ورامین گفت: بر اثر سقوط یک دستگاه خودروی سواری پژو داخل کانال انتقال آب ، پنج سرنشین این خودرو جان خود را از دست دادند.

بهنام کرمانی روز پنجشنبه در گفتگو با ایرنا گفت: نیروهای سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی ورامین ساعت یک و ۳۰ دقیقه بامداد پنجشنبه در جاده قوئینک در حوزه استحفاظی شهرستان پاکدشت به داخل کانال انتقال آب سقوط کرد که با توجه به نزدیکی حادثه به ایستگاه ورامین ، نیروهای امدادی و تجسس این سازمان به محل حادثه اعزام شدند.

وی گفت در این خودرو ۵ سرنشین شامل دو مرد ، دو زن و یک دختر بچه ۵ ساله حضور داشتند که همگی جان خود را از دست دادند.

وی اظهار کرد : پس از ساعت ها تجسس و با خارج کردن خودرو از داخل کانال مملو از آب ، جسد دو زن و یک مرد پیدا شد و تلاش ها برای پیدا کردن جسد یک مرد و دختر بچه ادامه دارد.

کرمانی گفت : هم اکنون جریان آب کانال قطع شده تا تیم های تجسس بتوانند جسد دو فر دیگر را پیدا کنند.

کانال انتقال آب ورامین در مجاورت جاده ورامین به پاکدشت قرار دارد.


منبع: عصرایران

یک پیشنهاد متفاوت برای ارتقا سلامت!

گریه کردن ممکن است یکی از بهترین مکانیزم های انسان برای کسب آرامش باشد. پژوهشگران متوجه شده اند که گریه کردن سیستم عصبی پاراسمپاتیک انسان را فعال می کند. سیستم عصبی پاراسمپاتیک به استراحت و گوارش کمک می کند.

گریه کردن یک عمل شایع بشری
است و به واسطه احساسات مختلف می تواند رخ دهد. اما چرا انسان ها گریه می کنند؟

فواید سلامت گریه برای انسان

به گزارش گروه سلامت عصر ایران
به نقل از “هلث لاین”، پژوهشگران متوجه شده اند که گریه کردن می تواند
هم برای جسم و هم برای روان انسان مفید باشد و این فواید با نخستین گریه نوزاد
آغاز می شوند.

سم زدایی بدن

سه نوع مختلف از اشک وجود
دارند:

اشک های رفلکس

اشک های پیوسته

اشک های احساسی

اشک های رفلکس به صورت غیر ارادی
شکل می گیرند و به پاکسازی چیزهای وارد شده به چشم، مانند دود و گرد و غبار، کمک
می کنند. اشک های پیوسته چشم ها را روان سازی می کنند و به محافظت در برابر عفونت
کمک می کنند. اشک های احساسی ممکن است فواید سلامت بسیاری داشته باشند. در شرایطی
که اشک های پیوسته حاوی ۹۸ درصد آب هستند، اشک های احساسی حاوی هورمون های استرس و
دیگر سموم نیز هستند. پژوهشگران این نظریه را مطرح کرده اند که گریه کردن این مواد
را از بدن انسان خارج می کند، اگرچه پژوهش های بیشتری در این زمینه باید صورت بگیرند.

کمک به کسب آرامش

گریه کردن ممکن است یکی از
بهترین مکانیزم های انسان برای کسب آرامش باشد. پژوهشگران متوجه شده اند که گریه
کردن سیستم عصبی پاراسمپاتیک انسان را فعال می کند. سیستم عصبی پاراسمپاتیک به استراحت
و گوارش کمک می کند. البته فواید گریه کردن در این زمینه فوری نیست و ممکن است
چندین دقیقه نیاز به اشک ریختن باشد تا احساسی آرامش بخش و تسکین دهنده در شما شکل
بگیرد.

تسکین درد

گریه کردن برای مدت زمانی
طولانی موجب ترشح اُکسی توسین و اندورفین می شود. این مواد شیمیایی مسئول احساس خوب
می توانند به تسکین دردهای جسمی و روحی کمک کنند. زمانی که اندورفین آزاد می شود،
بدن ممکن است وارد یک مرحله بی حسی شود. اُکسی توسین می تواند احساس آرامش یا
بهزیستی را در فرد ایجاد کند. این مثال دیگری است که نشان می دهد گریه کردن چگونه
می تواند در خودآرامی نقش داشته باشد.

بهبود خلق و خو

در کنار کمک به تسکین درد،
گریه کردن ممکن است به بهبود خلق و خو و تقویت روحیه نیز کمک کند. هنگامی که هق هق
می کنید با توجه به تنفس سریع مقدار زیادی هوای خنک وارد بدن می شود. تنفس هوای
خنک‌تر می تواند به تنظیم و حتی پایین آوردن دمای مغز کمک کند. مغزی خنک‌تر برای جسم
و روان لذت بخش‌تر از یک مغز گرم است. در نتیجه، خلق و خوی شما ممکن است پس از
مدتی گریه شدید بهبود یابد.

دریافت حمایت

اگر دچار گرفتگی خلق و خو شده
اید و احساس افسردگی می کنید، گریه کردن روشی است که می تواند به دیگران نشان دهد
شما به کمک و حمایت نیاز دارید. از زمان تولد، گریه کردن به عنوان رفتاری برای جلب
توجه دیگران خود را نشان می دهد. در حقیقت گریه کردن به شکل گیری شبکه حمایت
اجتماعی شما کمک می کند.

فواید سلامت گریه برای انسان

کمک به رهایی از غم و اندوه

سوگواری یک فرآیند است. این
فرآیند شامل دوره های غم و اندوه، بی حسی، احساس گناه، و خشم می شود. گریه کردن طی
دوره های سوگواری از اهمیت ویژه ای برخوردار است. گریه کردن ممکن است به پردازش و
قبول از دست دادن فرد مورد علاقه شما کمک کند.

هر فردی به روشی مختلف
فرآیند سوگواری را طی می کند. اما اگر با گریه های شدید مواجه هستید یا گریه در
فعالیت های روزانه شما اختلال ایجاد می کند، مراجعه به پزشک می تواند ایده خوبی
باشد.

بازگرداندن تعادل عاطفی

گریه کردن تنها در واکنش به موضوعی
ناراحت کننده رخ نمی دهد. گاهی اوقات، شما ممکن است هنگامی که بسیار خوشحال، وحشت
زده یا مضطرب هستید نیز گریه کنید. پژوهشگران در دانشگاه ییل بر این باورند که
گریه کردن ممکن است به بازگرداندن تعادل عاطفی کمک کند. هنگامی که فوق العاده
خوشحال یا وحشت زده هستید و گریه می کنید، این ممکن است روش بدن برای احیای خود از
چنین حس قدرتمندی باشد.

کمک به تنفس نوزاد

نخستین گریه نوزاد پس از
خروج از رحم مادر بسیار مهم است. نوزاد در رحم مادر از طریق بند ناف اکسیژن دریافت
می کند. زمانی که نوزاد متولد می شود باید تنفس را آغاز کند. نخستین گریه چیزی است
که به ریه های نوزاد در سازگاری با زندگی خارج از رحم مادر کمک می کند. همچنین، گریه
کردن به نوزاد در پاکسازی هر گونه مایع اضافی در ریه ها، بینی و دهان کمک می کند.

کمک به خواب نوزاد

گریه کردن ممکن است به نوازد
در خواب شبانه بهتر کمک کند. طی یک مطالعه و با استفاده از گریه کنترل شده مشخص شد
که گریه هم بر افزایش مدت زمان خواب و هم کاهش تعداد دفعاتی که نوزاد طی شب از
خواب بیدار می شود، تاثیرگذار بوده است.

چه زمانی باید کمک دریافت
کنید؟

گریه کردن در واکنش به چیزی
که شما را خوشحال یا ناراحت می کند عادی است و مشکلی برای شرایط سلامت ایجاد نمی
کند. اگر احساس می کنید به گریه کردن نیاز دارید خجالت زده نباشید و خود را تخلیه
کنید.

اما گریه بیش از اندازه
موضوعی است که باید آن را با پزشک خود مطرح کنید. اگر گریه در فعالیت های روزانه
شما اختلال ایجاد می کند می تواند نشانه ای از ابتلا به افسردگی باشد.

از دیگر نشانه های افسردگی
می توان به موارد زیر اشاره کرد:

احساس غم و اندوه یا ناامیدی

احساس تحریک پذیری یا ناکامی

تغییر در اشتها یا کاهش یا
افزایش وزن

کمبود انرژی

مشکل در به خواب رفتن یا
خواب بیش از اندازه

دردهای غیر قابل توضیح

افکار مرگ یا خودکشی


منبع: عصرایران

فواید ورزش های قدرتی برای بدن

تمرینات قدرتی نوعی از تمرینات بدنی هستند که با تمرکز بر انقباض عضلات باعث افزایش قدرت و استقامت و اندازه عضلات می‌شود.

به گزارش مهر، در صورتی که تمرینات قدرتی درست انجام شوند می‌توانند فواید زیادی در احساس سلامت و قدرت استخوان‌ها، عضلات و تاندون‌ها و رباط‌ها ایجاد کنند.

ورزش هایی که تمرینات قدرتی به صورت پایه‌ای در آن استفاده می‌شوند شامل بدنسازی، وزنه‌برداری، پاورلیفتینگ، پرتاب وزنه و بسیاری دیگر از رشته‌های ورزشی است.

انجمن ورزش آمریکا فواید بالقوه این نوع ورزش ها را به شرح زیر اعلام می کند:

• افزایش استقلال، بهبود کیفیت زندگی و نیاز به تلاش کمتر برای انجام فعالیت های روزانه.

• افزایش حرکت غذا در طول دستگاه گوارش که خطر ابتلا به سرطان روده بزرگ را کاهش می دهد.

• کاهش فشار خون در حال استراحت، و کاهش خطر ابتلا به کمردرد.

• کمک به مدیریت درد ناشی از آرتروز یا آرتریت روماتوئید.


منبع: عصرایران

صفایی فراهانی: قالیباف مشخص کند ۴درصدی است یا ۹۶ درصدی / به مردم بگویند چند برابر مبلغی که می دهیم را از جیبتان بیرون می کشیم

صفایی فراهانی فعال سیاسی اصلاح طلب گفت:  تامین بودجه یارانه ها از محل درآمدهای
حامل انرژی است با افزایش یارانه قیمت
برق، آب، گاز، بنزین و نان افزایش پیدا می کند.

نماینده
مردم تهران در مجلس ششم در مصاحبه با خبرنگار عصر ایران ادامه داد: اگر به جای روحانی بودم در مناظرات به داستان ۴ و ۹۶ درصدی اقای قالیباف می
پرداختم چون عملا ۴ درصد یعنی سه میلیون و دویست هزار نفر و وقتی به این تعداد
گفته می شود: “زالو صفت”
یک توهین بزرگ به جامعه ایرانی محسوب می شود.

وی ادامه داد: از طرف دیگر چنانچه قصد دارند، بگویند:
« ۹۶ درصد از مردم محرومند» که با این حرف مدیریت نظام را زیر سوال برده اند و این
مساله واقعا جای نگرانی عمیق دارد. این سوال پیش می آید که آیا واقعا بعد از ۳۸
سال نظام مدیریتی ایران باعث شده که ۹۶ درصد از مردم جامعه، مردمی قابل ترحم شوند؟؟

محسن
صفایی فراهانی خاطرنشان کرد: باید مشخص شود جناب قالیباف که چنین شعاری می دهند
خودش کجای جریان ایستاده؟ آیا جزو ۴درصدی
ها دسته بندی می شود یا ۹۶ درصدی؟

این
کارشناس اقتصادی افزود: اگر به جای اقای روحانی بودم بر روی شفاف شدن چنین مقولاتی
مانور می دادم. باید نشان داده شود که توان آقایان برای حفظ منافع ملی در چه وضع و
حدی است. حرف کمی نیست “کارافرینان در حال سرمایه گذاری در کشور را زالو صفت
خواندن !!!!”

وی با
اشاره به اینکه؛ اگر این مدل نگاه به جامعه حاکم شود، وای بحال مردم است. تاکید
کرد: مردم بایستی نگران باشند از اینکه کسانی می خواهند به راس کار بیایند؛ افرادی را که در راستای تولید ثروت ملی کار می
کنند زالو صفت می دانند. همه ی این مسائل جای پرداخت دارد و امیدوارم کسانی که بحث
و سخنرانی می کنند هم برای جامعه و هم برای کسانی که تصمیم گیرنده هستند تبیین
کنند که تبعات این صحبت ها برای منافع، مصالح و امنیت ملی چقدر نگران کننده است.

عضو سابق
کمیسیون برنامه و بودجه مجلس اظهار کرد: در
بحث افزایش دادن یارانه ها بحث یک جانبه است یعنی آقایان “لا
الهش را گفتند اما الا الله آن را نمی
گویند”. افزایش یارانه ها را بنده بشخصه با آنها مخالف هستم، اما
فرض کنیم که قرار است این مقدار یارانه پرداخت شود خب بایستی که تامین بودجه این یارانه ها از محل درآمدهای
حامل انرژی باشد یعنی اگر یارانه ای به جامعه اضافه شود قیمت برق، آب، گاز، بنزین
و حتی نان افزایش پیدا می کند.

صفایی فراهانی
ادامه داد: اما مسائل اینگونه ای که به دنبال افزایش یارانه ها اتفاق می افتد را
به مردم نمی گویند. اصلا اگر بخواهند یارانه را فقط به ۷۰فقط هزارتومان تغییر
دهند، حتی احتیاجی هم نیست که سه چهار برابر شود، حامل های انرژی حداقل دو برابر
می شود حال آیا مردم موافقند با آب دو برابر شده، نان دو برابر شده یا اینکه باقی
انرژی ها چند برابر شوند یا خیر؟ که بیایند ۷۰ هزارتومان بگیرند.

این سیاستمدار اصلاح طلب در پایان گفت: بعید می
دانم اگر این صحبت ها صادقانه به مردم زده شود و حقیقت را به آنها بگویند مردم
قبول کنند که این وعده ها را قبول کنند یا بخاطرش رای دهند. صرفا گفته می شود که یارانه را دوم برابر می
کنیم؛ خب طبیعتا مردم خوشحال می شوند اما اگر به آنها گفته شود: «این مبلغی که به شما
می دهیم چند برابرش را از آن یکی جیبتان می کشیم مردم قطعا استقبال نمی کنند».


منبع: عصرایران

وزیر اطلاعات دولت اصلاحات: حامیان احمدی‌نژاد بعد از آنکه گند آن دولت درآمد از ترس آبرو فرار کردند

 دستیار ویژه رییس جمهوری در امور اقوام و اقلیت‌های دینی و مذهبی گفت: دولت یازدهم دولتی فرهنگی، اخلاق مدار و با صداقت است.

ایرنا نوشت: حجت الاسلام علی یونسی گفت: دولت تدبیر و امید یک دولت فرهنگی است و مردم در این دوره از انتخابات با شفافیت کامل جنگ فرهنگ با بی فرهنگی، جنگ اخلاق با بی اخلاقی و جنگ انسانیت با بی انسانیتی را می بینند.

وی اظهار کرد: کاندیداهای مخالف دولت روحانی در این انتخابات از یک طرف با تهمت، دروغ و با رفتارشان مردم را آزار می دهند و از طرف دیگر با اختلاس و… می خواهند به اسلام و مردم خدمت کنند.

وی با بیان اینکه ملت ایران یک مردم فرهنگی هستند، یادآور شد: چیزی که ملت ایران را نگه داشته است همین فرهنگ است.

دستیار ویژه رئیس جمهوری خاطر نشان کرد: آن چیزی که ملت ایران را نگه داشته فرهنگ و آداب ایرانی است که شما فرهنگیان در آموزش و انتقال آن به فرزندان ایران زمین نفش موثر و بسزایی داشته و دارید.

یونسی از ملت ایران بعنوان یک ملت فرهیخته یاد کرد و ادامه داد: ملت ایران یک بار یک کلاه سرش رفت و هشت سال شاهد اختلاس و از بین رفتن منابع و … در ایران شد لذا در این دوره از انتخابات مردم ایران به کسانی که بخواهند حیثیت ملت ایران را به تاراج بگذارند، رای نخواهند داد.

وی تصریح کرد: در این دوره از انتخابات ، همان هایی دور کاندیداهای مخالف دکتر روحانی گرد هم آمده اند که دولت احمدی نژاد را حمایت می کردند و بعد که گند آن در آمد و آش آنقدر شور شور شد ، تصمیم گرفتند از ترس آبرویشان فرار کنند و خود را کنار بکشند.

وی گفت : در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری نیز این افراد در کنار کاندیداهای مخالف دکتر روحانی قرار گرفته اند و همین الان باز هم با وعده های غیر عملی، دروغ و تهمت می خواهند به مردم خدمت کنند.

وی در ادامه به آماده شدن جاده رشد کشور به دست دولت تدبیر و امید پرداخت و اظهار کرد: به رغم مشکلات به میراث مانده از دولت نهم و دهم ، این جاده خاکی است و هنوز هم آسفالت نشده است.

یونسی با اشاره به اینکه ملت ایران دیگر به بیراهه نمی رود افزود: ملت ایران اجازه نخواهند داد که دولتی دیگر میراث خوار برجام باشد.

وی گفت: ملت ایران در سال ۹۲ کمک کردند که دولت دکتر روحانی روی کار آید ، حال در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با رای دادن به این دولت شرایط لازم را برای تداوم دولت امید بوحود می آورند.

وی در ادامه به بیانات امام و رهبری در زمینه حضور مردم در انتخابات پرداخت و اضافه کرد: هر فرهنگی باید یک ستاد انتخاباتی در کشور باشد و با آگاهی بخشی به مردم برای موفقیت دکتر روحانی در انتخابات بکوشد.

وی تاکید کرد: ادامه راه دولت فرهنگی با رای مردم امکان پذیر است لذا در فرصت باقی در این عرصه باید تلاش کنیم تا به پیروزی برسیم.


منبع: عصرایران

هادی ساعی سکوتش را درباره پلاسکو شکست

خبرآنلاین: چندی پیش اتفاقی در تهران افتاد که کشور را در بهت فرو برد. آتش گرفتن ساختمان پلاسکو و خرابی‌ها و خسارت‌های مالی و جانی‌ای که به دنبال آن اتفاق افتاد، فاجعه غیرقایل هضمی بود. در این رابطه افراد زیادی صحبت کردند و خیلی‌ها دیگران را مقصر دانستند. این بار اما در آستانه انتخابات شورای شهر، هادی ساعی قهرمان تکواندوی جهان حرف‌های جالبی درباره این اتفاق و البته حضورش در شورا زده است.

ساعی که دوره قبل در شورا حضور داشت و برای این دوره نیز صلاحیتش تایید شده، به روزنامه گل گفته: ‹‹ کاری کردند انگار ورزشکاران پلاسکو را آتش زدند. ›› او همچنین در بخشی دیگر از صحبت‌هایش دست به انتقاد از بعضی‌ها زده و گفته: ‹‹ اگر ورزشکاران یا هنرمندان بد هستند، چرا به دروغ اسم آنها را جزو حامیان خودتان می‌آورید؟ ››


منبع: برترینها

حرف دل آقایان به خانم ها را در اینجا بخوانید

برترین ها – ترجمه از پردیس بختیاری: هم آقایان و هم خانم ها هر کدام خصوصیات منحصر بفرد خودشان را دارند. همانطور که برخی از رفتارهای آقایان برای خانم ها آزاردهنده است، برخی از رفتارهای خانم ها نیز برای آقایان غیر قابل تحمل است که در اینجا به برخی از بارزترین های آن اشاره کرده ایم.

ما نمی توانیم ذهن شما را بخوانیم

آقایان قادر به خواندن ذهن خانم ها نیستند بنابراین انتظار نداشته باشید که ناراحتی شما را، بی آنکه در مورد آن کلامی به زبان آورید، تشخیص دهند. اگر مشکلی هست یا ناراحت نشوید یا این که در مورد آن با شریک زندگی تان سخن بگویید.

با گریه کار خود را پیش نبرید

زمانی که خانم ها گریه می کنند، آقایان دیگر کاری جز گوش دادن به حرف خانم ها یا بند آوردن گریه آنها نخواهند داشت، بنابراین بهتر است که به جای گریه با آرامش حرف خود را بزنید. گریه سلاح خوبی نیست زیرا تنها در کوتاه مدت جواب می دهد.

 حرف دل آقایان به خانم ها را بشنوید

 هر چه می خواهید، به زبان آورید

همانطور که گفتیم آقایان بلد نیستند فکر خانم ها را بخوانند، بنابراین اگر چیزی از آنها می خواهید بهتر است که به زبان آورید. آنها در بازی حدس زدن همیشه شکست می خورند.

با «بله» یا «خیر» جواب دهید

اگر مرد زندگی تان سوالی از شما پرسید که جواب آن آره یا خیر است، بهتر است که بدون توضیحات اضافه جواب صریح خود را در یک کلمه بدهید. گفتن «نمی دانم» یا «خودت می دانی» کار به جایی نمی برد.

به دنبال راه حل باشید، نه همدردی

زمانی که با مرد زندگی تان در مورد مشکلی صحبت می کنید، او به تنها چیزی که می اندیشد یافتن راه حل است. اما اگر فردی را می خواهید که با شما همدردی کند، بهتر است که حرف هایتان را به دوستان صمیمی تان بزنید. آنها بهتر از هر کس دیگری می توانند این حس را به شما منتقل کنند.

مشکلات گذشته را وسط نکشید

آقایان آنچه در ۶ ماه گذشته اتفاق افتاده را به یاد ندارند بنابراین بحث کردن در مورد آن عادلانه نیست. در این شرایط آنها هیچ راهی ندارند جز این که با شما موافقت کنند.

 حرف دل آقایان به خانم ها را بشنوید

 نپرسید که چاقم یا لاغر

اگر از همسرتان می پرسید که چاق است یا لاغر و انتظار دارید که او حقیقت را به شما بگوید، پس چرا از شنیدن جواب ناراحت می شوید؟

منظور ما را وارونه برداشت نکنید

معمولا هر جمله ای دو معنی دارد و خانم ها اکثر مواقع بدترین منظور را برداشت می کنند. پس بهتر است قبل از هر برداشت و سوتفاهمی از همسرتان بخواهید که بیشتر توضیح دهد یا این که مثبت اندیش تر باشید.

یا خودت کاری را انجام بده یا تماما به من بسپار

اگر از مردی خواستید که وسیله ای را تعمیر کند یا کاری را برای شما انجام دهد به شیوه آن کاری نداشته باشید. بالای سر آنها ایستادن و دستور دادن باعث می شود که آنها کار را رها کرده و به خودتان محول کنند.

تنها در زمان های پیام بازرگانی صحبت کنید

آقایان وقت کافی برای تماشای برنامه مورد علاقه شان را ندارند، بنابراین اگر دیدید که همسرتان در حال تماشای یک بازی فوتبال یا فیلم مورد علاقه اش است، با او صحبت نکنید. بهتر نیست اگر تا شروع پیام بازرگانی صبر کنید؟

به آنها آدرس ندهید

اگر مردی پشت فرمان ماشینی نشسته است، بهتر است که کل فرمان را به او بدهید. آنها از این که شما مدام به آنها بگویید از این سمت یا آن سمت برو، بیزارند.

رنگ صورتی، صورتی است

دانستن تنها چند رنگ اصلی برای آقایان کافی است. آنها علاقه ای ندارند که تونالیته های مختلف رنگ ها را بشناسند، بنابراین رنگ صورتی چرک با صورتی ملیح برای آنها هیچ فرقی ندارد.

 حرف دل آقایان به خانم ها را بشنوید

«هیچی» معنی دیگری جز خودش نمی دهد

اگر مردی از شما پرسید که مشکل چیست و شما جواب دادید «هیچی»، دیگر انتظار نداشته باشید که او به دنبال جواب دیگری باشد. او هیچ معنی دیگری از این کلمه برداشت نخواهد کرد.

اگر به دنبال جواب نیستید، سوال نکنید

اگر واقعا به دنبال پاسخی نمی گردید، بهتر است که از آقایان سوال نپرسید. در این شرایط اگر با خودتان صحبت کنید بهتر است.

هر چه دوست دارید بپوشید و به شیوه لباس پوشیدن ما هم گیر ندهید

خیلی برای آقایان فرقی نمی کند که شما چه لباسی به تن کنید. بنابراین آنها خودشان هم دوست ندارند که شما به شیوه لباس پوشیدن آنها گیر دهید. آنها با هر لباسی که احساس راحتی بیشتری کنند، ارتباط برقرار می کنند.

اگر دوست ندارید در مورد فوتبال بدانید، سوال نکنید

حتما می دانید که اکثر آقایان عاشق ورزش و فوتبال هستند، اما اگر شما علاقه ای به آن ندارید احتیاجی نیست که به عنوان مثال بپرسید کدام تیم قهرمان شد. این کار تنها آنها را آزار می دهد.

شما به اندازه کافی لباس دارید

شما از نظر آقایان یک دنیا لباس دارید اما اگر خودتان احساس می کنید که کافی نیست و دوست دارید که هر هفته به خرید بروید، مشکلی نیست اما مرد زندگی تان را مجبور نکنید تا هر بار شما را همراهی کند.

من از هیکل ام راضی ام

همه آقایان مثل هم نیستند. همه آقایان نمی توانند که شکم ۶ تکه داشته باشند بنابراین مرد زندگی تان را همانگونه که هست دوست بدارید زیرا که او نیز از ظاهرش راضی است.


منبع: برترینها

«سونات پاییزی» بانوی سوئدی در تهران

هفته نامه چلچراغ – الهه حاجی زاده، سید مهدی احمدپناه: کارگردانش می گوید که این نمایش تنها یک مواجهه با فیلم «سونات پاییزی» برگمان است، اما نام اثر و عوامل آن به اندازه دیدن فیلمش وسوسه انگیز است.

وقتی از نمایش «سونات پاییزی» حرف می زنیم که نوشته برگمان بزرگ است و گلچهره سجادیه گزیده کار و بهاره رهنما در آن بازی می کنند و جلال تهرانی با وسواس همیشگی اش آن را کارگردانی کرده، داستانی که درباره یک مادر و دختر موزیسین است که لحظات در کنار هم بودنشان و تنش جاری بر صحنه ها، مانند یک قطعه موسیقی ما را با خود همراه می کند. آن چه خواهیدخواند، گفت و گویی است با جلال تهران و بهاره رهنما، کارگردان و بازیگر نمایش «سونات پاییزی»، برای آشنایی بیشتر با ویژگی های این مواجهه.

گفت و گو با جلال تهرانی و بهاره رهنما، کارگردان و بازیگر نمایش «سونات پاییزی»

وقتی از نمایش جلال تهرانی صحبت می کنیم، یکی از ویژگی های بارزی که خیلی سریع از ذهن می گذرد، شیوه بیانی خاصی است که بازیگرانش از آن استفاده می کنند. از چه زمانی و با چه رویکردی به این شیوه علاقه مند شدید؟

جلال تهرانی: این یک شیوه خاص و تکراری نیست. هر بار به تناسب پروژه ممکن است شیوه ای در بیان اتخاذ شود. در زبان، زنجیره ای از قوی ترین قراردادهای ارتباطی هست و این قراردادها در بیان، به لحن نیز تسری می یابد. دست بردن در این قراردادها هنگام نوشتن کار من است. اما به وقت کارگردانی، به آنچه در متن اتفاق افتاده، بسنده نمی کنم. گاهی در لحن نیز دست می برم. آویختن به قرادادهای موجود با آن چه من به عنوان تئاتر به رسمیت می شناسم، نمی خواند.

به عنوان بازیگر، این شیوه چه چالش ها و جذابیت هایی برای شما داشت؟

بهاره رهنما: من از فضای کاملا رئال به فضای این نمایش پیوستم و برایم کمی سخت بود. به این دلیل که سبک بازی من و نمایش هایی که تا به حال تجربه کرده ام، متفاوت بوده است. به هر حال این تجربه برایم جالب بود، به این دلیل که فضاهای تازه، کلیدهای حسی را درونم روشن می کرد.

شما جایی گفتید نقشی که در نمایش «سونات پاییزی» بازی می کنید، سخت ترین تجربه بازی برای شما تا به حال بوده است. واقعا این طور است؟

بهاره رهنما: بله، واقعا این طور بوده و هر روز هم بیشتر می فهمم که این نفش چقدر مهم، سخت و جذاب است. من دوست داشتم با دکتر تهرانی کار کنم و به این دلیل که شیوه کارش برایم آشنا نبود، تجربه کردن این کار بسیار جذاب بود. وقتی در سینما و تئاتر دست به انتخاب نقش می زنم، به این دلیل که خودم هم کارگردانی می کنم، کار با کارگردان های دیگر به کار خودم هم کمک  می کند. نقشی که بازی می کنم، یک زن موزیسین سرد، خوددار و افسرده است که فرزندش را از دست داده است، و از هر نظر از من دور بود. ما هر شب بدون هیچگونه گریم روی صحنه می رویم و دکتر تهرانی هم تاکید بر دیده شدن تمام خطوط و حالات طبیعی چهره ما دارند.

کارکردن با گلچهره سجادیه چطور بود؟

بهاره رهنما: او یکی از بازیگرانی بود که همیشه دوست داشتم در کنارش کار کنم. از نظر من، خداوند بازیگران را برای بازی در تئاترها انتخاب می کند و در این نمایش هم گلچهره سجادیه بهترین گزینه بود.

آیا شخصیت واقعی شما به شارلوت نزدیک تر نیست؟ با توجه به این که خودتان هم یک سلبریتی هستید و هم یک دختر دارید؟

بهاره رهنما: اعتراف می کنم اگر قرار بود واقع گرایی را در نظر بگیریم، جدا از تفاوت سنی من و شارلوت، فکر می کنم نزدیکی بین من و شارلوت بود، اما برای من جالب است که دکتر تهرانی در دورترین حالت ممکن از من به عنوان بازیگر استفاده کرده است و…

گفت و گو با جلال تهرانی و بهاره رهنما، کارگردان و بازیگر نمایش «سونات پاییزی»

ما در این نمایش شاهد هستیم که خیلی از عناصری که می توانست در این نمایش وجود داشته باشد، از صحنه حذف شده اند. با چه نگاه و رویکردی به این سادگی در نمایش رسیدید؟

جلال تهرانی: تئاتری که برای دست یابی به آن تلاش می کنم، تئاتر آماتور است. این تئاتر در دست اندازی به خیلی عناصر صحنه با احتیاط عمل می کند.

اگر این عناصر از صحنه حذف نمی شدند، کار شما به عنوان بازیگر ساده تر نبود؟

بهاره رهنما: فکر می کند کارش سخت تر شده است. من وقتی خودم هم کارگردانی می کنم، طرفدار صحنه بی چیز هستیم و تا جایی که ممکن است، صحنه را مینیمال تر در نظر می گیرم. پیش از این با شیوه کار آقای تهرانی آشنایی داشتم و فکر می کنم در این شیوه، بازیگر تکیه گاه هایش را از دست می دهد و مستقل تر وارد ذات بازی می شود و درنهایت نتیجه هم متفاوت تر می شود.

یکی از نقاط قوت این نمایش، استفاده از لباس تمرین در حین اجراست که باعث می شود فاصله نمایش با فیلم آن، در ذهن بیننده حفظ شود. آیا از ابتدا و در متن اولیه، این رویکرد را نسبت به طراحی لباس داشتید؟

جلال تهرانی: اجرا در این پروژه مرحله ای از تمرین است. در این مرحله بسیاری از طراحی ها از جمله طراحی لباس در اوایل شکل گیری خود هستند.

بهاره رهنما: دکتر تهرانی از همان ابتدا به ما گفت که نمایش «سونات پاییزی» را کارنمی کنم، بلکه در واقع مواجهه ای با این متن داریم که برگمان هم یک فیلم درخشان از آن ساخته و یکی از بهترین نوشته های اینگرید برگمان هم بوده. لباس تمرین به ما در این حس و حال و نگاه به متن کمک می کند و حس می کنیم لحظاتی از متنی درخشان در تاریخ تئاتر جهان را بازسازی می کنیم.

در این نمایش می بینیم که شخصیت های دیگری که در فیلم حضور دارند، از نمایشنامه حذف شده اند، فکر می کنید حضور آن ها در روند مواجهه شخصیت ها با کنش متن موثر نبوده؟

جلال تهرانی: ویکتور به عنوان راوی و هلنا به عنوان عنصر فضاساز یا دل غشه آور، به ترتیب، وجوه قصه گو و ملودراماتیک این تئاتر را تقویت می کردند. وجود آن ها می توانست برای طیف وسیعی از مخاطبان تولید هیجان و جذابیت احساسی و عاطفی هم بکند. من چند سالی هست که دیگر به اقناع عواطف طیف وسیع  فکر نمی کنم.

بهاره رهنما: آقای تهرانی در تئاتر یک چهره منحصر به فرد است، روش و سبک خودش را دارد و حذف اکسسوار از صحنه و لباس و گریم و… است و به ادامه نگاه تهرانی به این متن کمک می کرد.

روابط در فیلم «سونات پاییزی» و به طبع آن، در نمایش شما بیشتر مبتنی بر گذشته است. از سوی دیگر شما نیز این نمایش را در گذشته نوشته بودید و امروز دوباره با آن مواجه شده اید. به طور کلی گذشته تا چه اندازه در زندگی امروز شما دخیل است؟

جلال تهرانی: هیچ اندازه، گذشته اهمیتی ندارد. ضمنا این متن را برگمان نوشته است. من فقط آن را برای صحنه تنظیم کرده ام.

 گفت و گو با جلال تهرانی و بهاره رهنما، کارگردان و بازیگر نمایش «سونات پاییزی»
بهاره رهنما: فکر می کنم در زندگی من و همه انسان هایی که در زمینه ادبیات کار می کنند، گذشته سایه پررنگی دارد که هم می تواند مثبت باشد هم منفی. از متن هایی که می نویسم هم فکر می کنم پیداست که درگیر گذشته هستم، اما سعی می کنم این درگیری را کنترل کنم و در بستر ادبیات از این گذشته بهره ببرم، چرا که بیشتر از این من را به اضمحلال روحی می کشاند.

اگر امروز این امکان برای شما به وجود بیاید، چه بخشی از گذشته خود را تغییر خواهدداد؟

جلال تهرانی: این سوال خیلی کلی است. من فقط در زمینه تئاتر به آن پاسخ می دهم: اگر همه چیز همان طور باشد که بوده است، من هم هیچ بخش آن را تغییر نخواهم داد.

بهاره رهنما: اصولا انسان حسرت خواری نیستم و به این دلیل که با برنامه ریزی زندگی می کنم، تقریبا از هیچ کدام از اتفاقات زندگی ام پشیمان نیسم، اما حالا به این دلیل که در سنی هستم که قدر پدر و مادر را بیشتر می فهمم، با کار در این نمایش که با وجدان انسان در برابر خانواده اش سر و کار دارد، شاید لحظه هایی را که با پدر و مادرم تندی کرده ام، حذف کنم. در این سن انسان بیشتر متوجه این مسائل می شود. باور دارم هر نقشی برای من مثل معلم معنوی است که قرار است به من نکاتی را یاد بدهد و نقش ایوان در نمایش سونات پاییزی این حس را به من انتقال می دهد.

در این نمایش دو شخصیت زن به ظاهر به هم علاقه مندند، ولی در باطن فاصله زیادی با یکدیگر دارند. این چنین روابطی را تا چه اندازه در جامعه امروز و بین نسل امروز مشاهده می کنید؟

جلال تهرانی: من این فاصله را نه تنها میان نسل های متوالی، بلکه میان اعضای یک نسل هم عمیقا می کنم.

بهاره رهنما: خیلی زیاد فاصله بین نسل ها در همه جهان خیلی بیشتر شده است و با گذشته خیلی فرق کرده. شاید یکی از دلایل تغییر روابط در فضاهای مجازی و… باشد. والد و فرزند همیشه رابطه جزر و مدی دارند و لحظات مختلفی در زندگی آدم ها وجود دارد و هر کس این نما را می بیند، یا بار فکری خودش و روابطش با خانواده خودش رو به رو می شود.

گفت و گو با جلال تهرانی و بهاره رهنما، کارگردان و بازیگر نمایش «سونات پاییزی»

مشکل درک نسل های مختلف از یکدیگر یکی دیگر از پیرنگ های این نمایش است. شما خودتان با نسل قبل از خود درباره چه مسائلی اختلاف داشتید، یا آن ها را درک نمی کردید؟

جلال تهرانی: درک نسل کذشته به نظر بعید می رسد. من از نسلی هستم که نسل گذشته را بی حرف و حدیث هضم می کردند.

بهاره رهنما: بیشترین مسائل هم نسل های ما مسائل سنت بوده است و ما از این هنجارها گریزان بودیم و می خواستیم تابو را بشکنیم. من همیشه تلاش می کردم از تصویر تکراری زن و شمایل کاغذی که از هنرمند در جامعه دیده می شود، دوری کنم.

آیا با نسل بعد از خود هم این، مسائل را دارید؟ مثلا یا فرزندان؟

جلال تهرانی: سعی می کنم انتظاری نداشته باشم.

بهاره رهنما: من بین دوستی و مادربودن با پریا دست به انتخاب زدم و دوستی را انتخاب کردم. اختلافات بین من و برپا کم است، ولی نمی توانم بگویم بین ما هیچ اختلافی وجود ندارد.

خیلی از افراد مانند شخصیت شارلوت در «سونات پاییزی» که در زندگی حرفه ای شان موفق هستند، در زندگی خانوادگی با مسائلی مواجه می شوند که شاید افراد عادی تر کمتر با آن رودررو باشند و در خیلی از موارد نمی توانند از پس حل کردن آن مسائل بربیایند. فکر می کنید این افراد، چرا قدرتی را که در مواجهه با کار دارند، در رویدادهای خانوادگی ندارند؟

جلال تهرانی: افرادی مانند شارلوت فرزندانشان را عمیق تر بار می آورند، با توقعاتی عمیق تر. و گاهی حتی لوس تر. مشکلات خانوادگی در همه اصناف وجود دارد. شارلوت و دخترش بلدند که درباره آن حرف بزنند. می توانند خود را و رابطه خود را عمیق تر بررسی کنند. شاید اغلب دیگران چنین توانی ندارند.

 گفت و گو با جلال تهرانی و بهاره رهنما، کارگردان و بازیگر نمایش «سونات پاییزی»

بهاره رهنما: نمی توان گفت این قدرت در آن ها وجود ندارد. انسان های عادی هم گاهی نمی توانند بین زندگی شخصی و کاری موازنه و تعادل برقرار کنند. در کل به نظرم هر تصمیمی در دنیا، چیزهایی به انسان می دهد و چیزهایی را از او می گرد. به هر حال بحث تمرکز کردن است که در دنیا می گویند کسانی که خیلی در کارشان موفق هستند، با شغلشان ازدواج کرده اند و اولویت آن ها شغل آن ها شده است و انسان های خیلی زبده و برتر در هنر و علم اصولا انسان های تنهایی بوده اند و نمی توانند اطرافیانشان را برای مدت طولانی کنار خودشان نگه دارند، به این دلیل که وقتی کار یک انسان جهانی و شاخص می شود، انرژی و وقت فرد را می گیرد، اما به هر حال استثنا هم وجود دارد و به انرژی افراد هم بستگی دارد.


منبع: برترینها

«روسلان وفادار»، دنیا را به تحسین واداشت

هفته نامه کرگدن – آرش سالاری: نتیجه کار هرچند قابل پیش بینی اما شگفت انگیز است: کتاب پرستیده می شود، به غرب قاچاق و در آلمان بی نام نویسنده منتشر می شود و ستایش روشنفکران ضدچپ را در سراسر جهان بر می انگیزد.

 
•    روسلان وفادار

  • نوشته گئورگی ولادیموف
  • ترجمه روشن وزیری
  • نشر ماهی ۱۳۹۱

در شوروی دهه شصت میلادی در عصر اصلاحات خروشچف که از مهم ترین نمادهایش جمع شدن اردوگاه های کار اجباری بود، اتفاق غریبی در یکی از مناطق روستایی رخ می دهد و خبرساز می شود؛ با تعطیل شدن اردوگاهی در حوالی آن روستا، اهالی با گروهی از سگ های ظاهرا ولگرد، ولی باطنا آموزش نگهبانی دیده مواجه می شوند که توسط صاحبان سابقشان برای خودشان رها شده اند در اردوگاه و ناچار ولگردی می کنند و گدایی، ولی هر گاه ستونی از جمعیت گرد هم جمع می شوند مثلا برای راهپیمایی کردن، این سگ ها ناگهان جذب آن شکل ستونی می شوند و ضمن نگهبانی از جمعیت، به محض بیرون آمدن کسی از داخل جمعیت به او حمله و وادارش می کنند دوباره به ستون و صف برگردد. این اتفاق غریب بهانه ای می شود برای نوشتن یکی از بهترین قصه های حیواناتی تاریخ ادبیات و البته یکی از بدترین قصه های پیرامون شوروی.

«روسلان وفادار»، دنیا را به تحسین واداشت 

یکی از جواب پس داده ترین واکنش های ما در برابر شر، استفاده از دوگانه مبالغه و مظلوم نمایی است؛ پناه بردن به روایت با چند برابر نشان دادن شرارت شرّ و کارکردن روی تصویری یکپارچه مظلوم از خودمان که در کنتراست، باز شرارت شرّ را تشدید کند؛ صنعتی که یکی از مهم ترین بازارها و بی رقیب ترین صادرکنندگانش، اروپای شرقی است؛ نویسندگان و روشنفکرانی که تنها هنرشان شیطانی بودن حکومتشان است.

صنعت قربانی بودنی که قاعدتا زیرساخت اصلی شکل گیری اش، عالی ترین نمونه حکومت شیطانی، اتحاد جماهیر شوروی بود و روشنفکرانش را بدون هیچ زحمتی یک شبه پیشکسوت این رشته کرد. «روسلان وفادار» نوشته گئورگی ولادیموف، یکی از بهترین نمونه های این سبک بیمار است.

کاری که گئورگی ولادیموف می کند خیلی ساده است؛ قصه سگ های نگهبان ولگرد را از یکی از دوستانش می شنود، بعد تصمیم می گیرد قصه ای از زبان یکی از سگ ها بنویسد، با اضافه کردن چند عنصر برای محکم کاری کنتراست؛ یک افسر نگهبان که حالا سیستم رهایش کرده، چندفلش بک به جنایت های آن افسر نگهبان و مافوق هایش و یک زندانی سابق و بدبخت.

«روسلان وفادار»، دنیا را به تحسین واداشت 

قصه ای ساده مطابق الگوهای قصه هایی براساس حیوانات با بازی هایی روان و خوب با منطق حیوان و روایت مواجهه اش با انسان، به همراه انبوهی بیانیه هیجانی و عاطفی درباره سیاست و حکومت و شوروی و دستگاه حزب و پولیت بورو. نتیجه کار هرچند قابل پیش بینی اما شگفت انگیز است: کتاب پرستیده می شود. به غرب قاچاق و در آلمان بی نام نویسنده منتشر می شود و ستایش روشنفکران ضدچپ را در سراسر جهان بر می انگیزد. مثل تقریبا هر چیز دیگری که در آن دوران در سامیزدات چاپ می شود و با دوپینگ این برند و مظلومیت و البته شرارت شوروی، بدون هیچ زحمتی مشهور و بدون گذر زمان کلاسیک می شود.

یک فرض: قطعا تجربه دوره اتحاد جماهیر شوروی نمونه ای تاریک در تاریخ تمدن بشر است که کمتر معادلی داشت و احتمالا خواهدداشت، ولی اگر چنین قصه ای در مورد سگ های مازاد ارتش در یک حکومت غربی نوشته می شد، اتفاقی که بعید نیست واقعا در هر ارتشی در جهان بیفتد، کتاب و نویسنده اش چه وضعی پیدا می کردند و واکنش ها به آن ها چطور می شد؟ انسانیت و حقوق حیوانات و این ها که قاعدتا نباید تغییری می کرد، اما آیا آن سگ ها با آن سگ ها یکی دیده می شدند؟ قاعدتا نه.

چنین اثری را حتما همه به درستی از جمله آثار ادبیات دولتی روسی طبقه بندی می کردند- به خصوص اگر نویسندهاش شرقی یا شرقی زاده می بود- که خصلت دوگانه تبلیغی- تخریبی داشتند و این باعث می شد اساسا نوبت به بررسی حیثیت فنی شان نرسد. آیا چنین برچسبی نباید شامل آثاری مثل «روسلان وفادار» هم بشود؟ چه شرق به غرب، چه غرب به شرق، آیا نباید به همه شان یک جا برچسب ادبیات جنگ سرد زد و آن ها را نادیده گرفت؟

 «روسلان وفادار»، دنیا را به تحسین واداشت

و همه این ها فارغ از اسناد جدیدا منتشر شده دستگاه اطلاعاتی امریکاست که گزارش های دقیقی از چگونگی سرمایه گذاری و اعمال فشار دولت امریکا در محافل و مجلات ادبی دوران جنگ سرد به دست می دهد برای ترویج ادبیات سیاسی مخالف شوروی و حذف آثار انتقادی با ابعادی غیرقابل تصور از انواع شخصیت ها و مجلات درگیر تا گزارش هایی که تصویر دقیقی از چرایی مشهور شدن و همچنین مطرودشدن بعضی چهره ها و آثار به ما می دهد.

و مسئله ترجمه و تاخیر فاز: پدیده ای غریب که طی آن ناشرها و مترجمان ما سال ها بعد از تمام شدن جنگ سرد و حتی طرفین درگیرش دارند انرژی و سرمایه ای جدی بر روی ادبیات تاریخ گذشته جنگ سر می گذارند. امری که مهم ترین نشانه اش انتشار آثاری است که در سامیزدات دهه های پنجاه و شصت میلادی منتشر شدند.

حتی اگر انتشار آثار معاصر در مورد شوروی، مانند آثار منفی ای چون کارهای ویکتور ارافیف یا کارهای تندروتری مثل کتاب های ویکتور پلوین توجیه پذیر باشد، چه دلیلی دارد انتشار مجدد آثاری یکجانبه و احساسی که در زمان خودشان هم بیشتر مصرف تبلیغی داشتند؟ آن هم وقتی به قدر کافی نام های بزرگ در طرفین درگیری هستند که حتی آثار سیاسی شان، به قدر کفایت ارزش های ادبی داشته باشد؛ از مبارزان خط مقدمی مانند جورج اورول و آرتور کستلر تا آدم های کتومی مانند اشتاین بک.

جمع بندی: مهم ترین درس روسلان وفادار برای ما می تواند توجه به اهمیت مسئله کنترل خشم باشد. این که وقتی از چیزی ناراحت می شویم یا کسی بهمان ظلمی می کند، چطوری واکنش نشان بدهیم یا درواقع چه کارهایی را هیچ وقت انجام ندهیم؛ چه در مواجهه با رییس، چه در مواجهه با سیستم؛ کارهایی که احتمالا سرلیستشان قصه ننوشتن خواهدبود، همچنین منتشر نکردن قصه های وقت خشم دیگران.


منبع: برترینها

فروشندگی و برندسازی شخصی

ماهنامه بازاریاب بازارساز – علیرضا داداشی*:

برند چیست؟

در ساده ترین تعریف، برند را اینگونه تعریف کرده اند: «برند، توصیفی است که دیگران از یک محصول، خدمت، نام و نشان، یا یک فرد دارند.»

برند شخصی:

با توجه به تعریف ساده برند، می توان گفت: «برند شخصی، نشان می دهد که یک فرد در نظر دیگران که با او در ارتباط هستند چگونه توصیف می شود.»

فروشندگی و برندسازی شخصی 
برندسازی شخصی:

در ادامه تعاریف ساده بالا، می توانیم بگوییم «برندسازی شخصی برای هر فرد، عبارت است از توصیفی که او مایل است مردم درباره او داشته باشند.» و مردم برای یک فروشنده یعنی: صاحبکار، مشتری، مخاطب.

منظور ما از «صاحبکار»، تولیدکننده یا فروشگاه دار یا مدیر فروشی است که ما به عنوان یک فروشنده برای او کار می کنیم. «مشتری»، کسی است که با پرداخت وجه معامله، از ما خرید کرده، خرید می کند یا در آینده خرید خواهد کرد. و «مخاطب» در این تعریف یعنی کسی که به قصد کسب اطلاعات و شناخت محصول به فروشگاه ما وارد شده و در حال حاضر هنوز به یک مشتری قطعی و بالفعل تغییر نقش نداده است؛ یعنی ممکن است مشتری ما بشود یا نشود. با این توضیح دامنه واژه «مخاطب» را در این نوشته فراتر و اعم از «مشتری» در نظر خواهیم گرفت.

«برند شخصی» یک فروشنده نشان می دهد که آن فروشنده نزد صاحبکار، مشتریان و مخاطبان خود تا چه حد مهم است و در گام بعدی، آنها انتظار بروز چه خصوصیاتی از او را دارند.

فروشنده چگونه برای خود برندسازی می کند؟

پاسخ تئوریک به این سوال، ساده تر از فرایندی است که باید طی شود. تصویر یک فروشنده اولین تصویری است که یک مشتری می بیند. حتی در بسیاری از موارد می توان انتظار داشت که مشتری، فروشنده را قبل از ویترین فروشگاه ببیند.

برخی از مشتریان پس از یافتن نام فروشگاهی که به دنبال آن می گشته اند، بدون توجه به محتویات داخل ویترین – که پیشانی فروشگاه است – در اولین جستجو پس از ورود به فروشگاه، به دنبال فروشنده ای می گردند که احساس می کنند از طریق او راحت تر می توانند به اطلاعات درست دست پیدا کنند و چه بسا هر کدام از ما در مقام مشتری گمان می کنیم فروشنده ای پیدا خواهیم کرد که جنس مرغوب تر و با کیفیت بالاتر را به ما معرفی کند و یک خرید با اطمینان خاطر بیشتر را برای ما رقم بزند. در این مورد خاص تفاوتی نمی کند که از یک برند شناخته شده که قبلا آن را تجربه کرده ایم خرید می کنیم یا از یک برند تازه که به اصطلاح رایج در بازار، هنوز امتحانش را پس نداده است.

اما مگر فروشنده با ما چه کرده است؟

مجموع مهارت های ارتباطی و قابلیت های شخصی و حرفه ای یک فروشنده، خالق تصویر ذهنی ما از او است.

فروشندگی و برندسازی شخصی

۱٫ ویژگی های فردی:

فروشندگان با کسب یا خلق این ویژگی ها در خود می توانند به سوی خلق یک برند شخصی حرکت کنند:

– گفتار و پندار و کردار نیک؛
– آراستگی ظاهری؛
– صرف انرژی به اندازه لازم برای برقراری ارتباط با مخاطب؛
– حسن خلق در مواجهه با همه مخاطبان؛
– رعایت احترام و شأن و منزلت مخاطبان در همه مراحل پیش، حین و پس از خرید؛
– رعایت شئونات فروشگاه؛
– کسب احترام و اعتبار برای خود، صاحبکار و برند محصول؛
– ایجاد حس اطمینان در مخاطب؛
– باور به خدماتی بودن حرفه و رعایت ویژگی های یک خدمت رسان؛
– …

۲٫ ویژگی های حرفه ای:

تفکیک ویژگی های فردی و حرفه ای در شغل فروشندگی کاری بس دشوار است زیرا مجموع این ویژگی ها در قالب نوع ارتباط و خدمت رسانی او یکجا بروز پیدا می کند و عامل موفقیت یا شکست او خواهند بود اما به اختصار به برخی از ویژگی هایی که یک فروشنده باید به شکل حرفه ای بیاموزد و به کار بندد اشاره خواهیم کرد.

– فن بیان؛
– فنون اقناع و انگیزش؛
– مدیریت ارتباطات موثر؛
– روانشناسی مشتریان؛
– تحلیل رفتار مشتریان؛
– کشف نیازها و انتظارات بالقوه و بالفعل مشتری و مخاطب؛
– شناخت شرایط اقتصادی و کشف بودجه مورد نظر مشتری برای خرید؛
– شناخت ویژگی ها و امتیازات محصول؛
– شناخت زمان و شیوه مناسب طرح شرایط پرداخت، خدمات و تحقیقات؛
– …

مهم ترین ویژگی:

تعداغد موارد قابل طرح در هر دو دسته «ویژگی های فردی و حرفه ای» بسیار زیاد است. همان گونه که نوشته شد، تعدادی از آنها در نوشته های پیشین و تعدادی دیگر اینجا برشمرده شدند اما اگر قرار باشد به یکی از ویژگی های فوق به عنوان مهم ترین ویژگی موثر در خلق برند شخصی برای فروشنده اشاره کنیم، انتخاب نویسنده «گفتار و پندار و کردار نیک» خواهد بود.

این ویژگی همان مهره ماری است که به مشتری این حس را می دهد که من به عنوان یک فروشنده، همان کسی هستم که او می تواند با خیال راحت وارد مذاکره و گفتگو با او شود و بدون برخی نگرانی های مربوط به فضای خرید و فروش، مانند یک مشاور امین و دلسوز و قابل اعتماد به او نزدیک شود. دغدغه ها، علائق و خواسته هایش را مطرح کند و بدون چشمداشت از بهترین راهنمایی های او استفاده کند.

مهم است که مشتری به این نتیجه برسد که خرید کردن و نکردن او موضوعی نیست که بابتش بخواهد احساس نگرانی کند و موضوعی نیست که در نوع رابطه ای که من به عنوان یک فروشنده با او برقرار می کنم تاثیر نامطلوب بگذارد.

به این شرط که این ویژگی را برای خودم به عنوان یک صفت برجسته، ماندگار و پذیرفته شده «درونی سازی» کنم به نحوی که همگان مرا متصف به آن بدانند.

*دانشجوی دکتری مدیریت بازرگانی دانشگاه آزاد اسلامی


منبع: برترینها

۷ راهکار علمی برای برخورد با مشتریان عصبانی

مجله پنجره خلاقیت: هدف کسی که شغلی آزاد دارد، یک کارآفرین یا ارائه دهنده خدمات می تواند در این الگوریتم اساسی خلاصه شود: مشتری پیدا کنید، قرارداد ببندید، کار را تمام کنید، سریع دستمزدتان را دریافت کنید و به همین صورت تکرار کنید.

اگر چنین هدفی دارید، پس احتمالا آخرین چیزی که دلتان می خواهد این است که گرفتار یک مشتری عصبانی شوید، اما مشکلی وجود دارد. بعضی از مشتریان همیشه دلیلی برای از کوره در رفتن دارند. مهم نیست که بزرگ ترین فریلنسر در حیطه کاری خوبی باشید یا اینکه بیش از یک دهه تجربه داشته باشید.

شما می توانید پروژه هایتان را با مهارت آلبرت اینشتین و خلاقیت لئوناردو داوینچی ترکیب کنید. خدمات بی عیب و نقص را قبل از آخرین فرصت به خوبی ارائه بدهید. با تمام این کارها، شاید هنوز یک یا دو مشتری باشند که نتوانید آنها را راضی و خشنود کنید. جای نگرانی نیست. علم به ما اطمینان می دهد که این هفت روش می تواند به کم کردن خشم مشتریان و همین طور به پایین آوردن سطح آشفتگی خودتان کم کند.

 7 راهکار علمی برای برخورد با مشتریان عصبانی

۱٫ آرامش خود را حفظ کنید.

فرض کنید یک مشتری عصبانی به شما زنگ می زند و چون از خدمات و کار شما ناراضی است، شروع به داد و فریاد می کند. واکنش غیرارادی بیشتر افراد اینگونه است که فریاد را با فریاد پاسخ می دهند. اما اینگونه رفتار نکنید. حتی کلمه ای نگویید و حرفشان را قطع نکنید. به مشتریانتان اجازه بدهید که خودشان را خالی کنند.

تحقیقات نشان می دهد که اگر تحت تاثیر عصبانیت قرار بگیرید، توانایی تفکر نقادانه و گرفتن تصمیم های عادلانه کم می شود. این مکالمه ها شدت پیدا می کند و تبدیل به داد و هوار می شود که برای هر دو شما ناخوشایند است و نتیجه خوبی به همراه نخواهدداشت. این اثرات متقابل نیز از هرگونه امکان تکرار کسب و کار (بازگشت دوباره مشتریان) جلوگیری می کند.

۲٫ گوش بدهید.

اکنون که آرام شده اید، با تمام حواستان به مشتری گوش بدهید که دارد اشتباهات پیش آمده را می شمارد. گوش دادن فعال راهی اثبات شده است که مشتریانتان را تحت تاثیر قرار می دهد و آنها را متقاعد می کند. اگر ساکت بمانید و تمام حواستان را به مشتری بدهید، کارها خوب پیش خواهدرفت. طاقت، صبر و تمرکز در شما لازم است.

حتی مذاکره کنندگان گروگان در اداره تحقیقات فدرال روش گوش دادن فعال را به کار می گیرند، برای اینکه حوادث را کم کنند و جان انسان ها را نجات بدهند. هنگام گوش دادن کمی یادداشت برداری بکنید. این کار به شما کمک می کند. در این صورت شما اطمینان دارید که تا زمان پیدا کردن راه حلی مناسب، جزییات را فراموش نخواهید کرد. دارندگان شغل های آزاد که هنر زیادی در گوش دادن دارند، معمولا سود بیشتری می کنند.

۳٫ سوال بپرسید.

به جای اینکه جملات دفاعی برای سرزنش نشدن خود بگویید، سوال استدلالی و خلاقانه بپرسید: «چه کاری دوست دارید برایتان انجام بدهم؟» یا «چگونه شرایط را برایتان بهتر کنم؟» شروع خوبی است. این روش مشتریانتان را آرام می کند و حس قوی مبنی بر اینکه همراهش هستید در او ایجاد می شود. زمانی که فهمیدید چطور مشتری شما مایل است که اشتباهات برطرف شوند، کمک های اضافی را با هزینه خودتان بیشتر کنید. از بازخورد مشتری تشکر کنید و یک معذرت خواهی واقعی بابت آنچه پیش آمد، بکنید.

7 راهکار علمی برای برخورد با مشتریان عصبانی

۴٫ در درون خود کمی حس شوخی ایجاد کنید.

براساس انجمن روانشناسی آمریکا، شوخی می تواند به کاهش تنش در شرایط سخت کمک کند. افراد حرفه ای بر این باورند که شوخی می تواند شرایط را به حالت متعادل بازگرداند. وقتی با خود فکر می کنید که: مثلا مشتری یک موجود تک سلولی است… سعی کنید که روی میز نشسته و با تلفن صحبت می کند یا یک نقاشی نامرتب می کشد. این کار کم کم عصبانیتتان را از بین می برد و شما را وادار می کند که بحثی را آغاز کنید که به توافق دوطرفه منجر شود.

همه ما شنیده ایم که خندیدن بهترین دارو است. استرس را رها می کند، حالتان بهبود پیدا می کند، فقط مواظب باشید که با مشتریان شوخی زننده و طعنه دار نکنید. این قطعا نوع دیگری از خشونت است و مشتری ممکن است این تلاش شما را نوعی برخورد اهانت آمیز برداشت کند.

۵٫ به خود نگیرید.

آگاه باشید که مشتری شما سعی ندارد شخصیتتان را تخریب کند. عصبانیت مشتری تان به خاطر این است که او احساس بدی نسبت به خدماتی که شما یا کارمندانتان ارائه کرده اند، دارد. پس با این افکار خودتان را اذیت نکنید. آیا این مشکل به شخص شما بر می گردد؟ خیر. در واقع گاهی اوقات عصبانیت افراد اصلا به خاطر شما نیست. فهم این واقعیت می تواند تاثیر مهمی در کنار آمدن با توانایی های خود داشته باشد. طبق مطالعه ای افرادی که این موضوع را فهمیدند، سبب برانگیختن خشم دیگری نشدند و از شرایطی که داشتند، ناراحت نبودند.

۶٫ بدانید که چه زمانی خودتان را رها کنید.

طبق نظریه پروفسور و محقق خشم، رایان مارتین: در هر مبادله ای با فردی بیش از حد عصبانی، ممکن است بخواهید خود را از شرایطی که دارید خلاص کنید. او به عنوان رییس بخش روانشناسی دانشگاه ویسکانسین- گرین بی، جنبه های مختلفی را از تجربیات خشم مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد. این موضوع شامل عواقب خشم پیچیده و مشکل ساز است و اینکه چگونه مردم آن را بروز می دهند. دلایل بسیاری مبنی بر اینکه خلاص کردن خود حرکتی هوشمند است، وجود دارد.

نخست، شما باید در امنیت باشید و از خود محافظت کنید. سپس، تا جایی که شرایط سخت وجود دارد، احتمال نتیجه مثبت پایین است. ممکن است مشتری شما به قدری عصبانی باشد که مکالمه مسالمت آمیز و معقول امکان پذیر نباشد. اگر آن گونه است بهتر است پیشنهاد کنید «بهتر است در مورد این موضوع بعدا صحبت کنیم، زمانی که هر دوی ما آرام شدیم.» سپس به راه خود ادامه بدهید.

۷٫ اجازه بدهید که مشتری تان حرف آخر را بزند.

درواقع تا وقتی صحبت ها به پایان نرسد، این موضوع تمام نمی شود. یادداشت برداری کنید و اجازه بدهید که مشتری حرف آخرش را بزند. اگر می خواهید نظر نهایی خود را بدهید، طوری بیان کنید که آزاردهنده نباشد. مشتری کاملا شما را در نظر دارد، پس کلمات آخرتان طوری نباشد که او فکر کند می خواهید بگویید حق با شماست و او اشتباه می کند.

روانشناس بالینی آلبرت جی برنشتاین می گوید: این حالت مشتری شما را دوباره مثل قبل عصبانی می کند. بنابراین تمام پیشرفت هایی که کرده بودید را خراب می کنید و همه چیز را به حالت اول بر می گردانید.

توبی عبدالغفار
مترجم: پریسا قربانی


منبع: برترینها

طنز؛ غاز زخمی و پسرش

م.پ.رمضانی در نوشت:

۵سالم که بود، با کلنگ کوبیدم توی سر پسرهمسایه. محمد ۶ماه از من کوچکتر بود. داشتیم قلعه‌بازی می‌کردیم و کلنگ را بلند کرده بودم که پیِ قلعه را بِکنم. تا کلنگ را بردم بالای سرم، تعادلم به هم خورد و کلنگ از پشت افتاد روی سر محمد که داشت دیوار قلعه را آجرچین می‌کرد. هرچقدر سرش را فوت می‌کردم، گریه‌اش بند نمی‌آمد. مادرش که آمد توی کوچه سر محمد را بوس کردم و قول دادم اگر ماجرای کلنگ را لو ندهد، تیرکمانم را بهش بدهم. مادرش هنوز به ١٠قدمی ما نرسیده بود که محمد من را با دستش نشان داد و هق‌هق‌کنان گفت: «این با کلنگ منو زد…» مادرش چادر را پیچید دورکمرش و مثل یک غاز زخمی به طرفم خیز برداشت. دهانش بسته نمی‌شد و ذلیل‌مرده را مثل یک ترجیع‌بند ته تمام فحش‌هایش تکرار می‌کرد. به نظر نمی‌رسید برای شنیدن دروغ‌هایی که آماده کرده بودم، اشتیاقی داشته باشد. دویدم به طرف خانه. مادرش بالاخره دهانش را بست و شروع کرد به پرت‌کردن آجرهای قلعه. خوشبختانه هدف‌گیری‌اش خوب نبود و آجرها فقط توی پا و کمرم خورد و به سرم آسیبی نرسید.

مادرش دست‌بردار نبود و تا خانه دنبالم آمد. انگار لذتی که در انتقام بود، درمراقبت از بچه‌اش نبود. درخانه را که بستم، کوبید پشت در. مادرم ازتوی اتاق داد زد: «کیه؟» گفتم: «هیشکی گدائه» وقتی مادرم فهمید زهرا خانم پشت در است و من با کلنگ زده‌ام توی سر پسرش، رعشه‌ای گرفت و سریع زنگ زد به پدرم.

مادرم از ترس در را باز نکرد و یک‌ساعت توی محاصره بودیم تا این‌که پدرم رسید و محمد و مادرش را برد بیمارستان. دکتر معاینه‌ای کرد و گفت، چیزی نیست و یک پماد نوشت، اما زهرا خانم کوتاه نیامد و گفت باید بروند عکسبرداری. ازعکس جمجمه‌ محمد هم چیزی معلوم نشد اما مادرش گفت، باید خودش هم یک چکاپ کامل کند، چون کلی حرص خورده و فشارش افتاده. پدرم تمام هزینه‌های بیمارستان را حساب کرد و محمد هم گریه‌اش بند آمد، اما مادرش هنوز ول‌کن نبود.  وقتی محمد ‌سال اول ابتدایی دو تا تجدید آورد، مادرش همه جا نشست و گفت؛ تقصیر کلنگی بوده که توی سر پسرش خورده و هوش پسرش را برده. هوشمندانه‌ترین کار محمد تا قبل از ضربه‌ کلنگ این بود که تُفش را یک‌متر جلوتر از پایش بیندازد.

فوق‌لیسانسم را که گرفتم، محمد هنوز سیکلش را نگرفته بود و بیکار توی کوچه ول می‌گشت. مادرش شکایت کرد که من مغز پسرش را ترکانده‌ام و برای همین نمی‌تواند کاری پیدا کند. آنقدر جار و جنجال کرد و همه محل را روی سرش گذاشت که آخرش پدرم رو زد به یکی از دوست‌هایش و محمد را توی یک شرکت خودروسازی استخدام کردند. مادرش با همین روش معافیت سربازی محمد را هم گرفت. سربازی‌ام که تمام شد، هیچ‌کاری توی رشته‌ام پیدا نکردم. پدرم هرچه به دوست‌هایش رو زد، نتوانست جایی برایم پیدا کند. یکی از دوست‌های پدرم گفت، محمد برای خودش مدیری شده توی شرکت و شاید بتواند کاری برایم بکند. وقتی رفتم پیشش نشناختمش. ریش و سبیل درآورده بود و کت و شلوار مشکی به تنش زار می‌زد. می‌دانست برای چه کار آمده‌ام. هسته‌ آلوی توی دهانش را تف کرد توی سطل آشغال و گفت؛ کاری ازدستش برنمی‌آید و چیزهایی درمورد شایسته‌سالاری گفت و آخرش حواله‌ام داد به گزینش که اگر از پس امتحانش بربیایم، شاید بتواند کاری بکند.

با عصبانیت بیرون آمدم و رفتم طرف خانه. دنبال کلنگی، ساتوری چیزی می‌گشتم که بزنم توی سر خودم.


منبع: برترنها

یک هفته و چند چهره؛ بدنسازان عصبانی و فریاد بر رئیس جمهور

برترین ها – ایمان عبدلی:

مهران مدیری یا (بدن ساز هفته)

طبیعتا مهران مدیری به خاطر برنامه ی موفقش و اصلا به خاطر کاراکتر ویژه ای که در تلویزیون ملی دارد، بارها در همین ستون سوژه شده و هر بار تلاش کردم از زاویه ای متفاوت به ماجراهای حول او بپردازم.

اگر مجموع تحلیل های این ستون در مورد مواضع سیاسی مدیری خیلی مثبت نبوده و در همین جا مدیری متهم به جانبداری از یک جناح شده، دلیلی بر این نیست که تمام کاراکتر هنری او زیر سئوال برود. این بار استند آپ کمدی مدیری در مورد بدن سازها با واکنش عده ای از آن ها مواجه شده. آن ها گله مندند که مدیری مرز تمسخر و توهین و نقد را رد کرده و این در حالی است که تماشای آن برنامه نشانمان می دهد مدیری صرفا نقاط تاریکی از یک ورزش همه گیر و جوان پسند را نقد کرده. مساله همین است؛ بدنسازی یا پرورش اندام یا باشگاه زیبایی اندام؟ این ها چه نسبتی با ورزش دارند؟

 این روزها سر هر کوی و برزنی یکی دوتا از این باشگاه ها یافت می شود و از حق هم که نگذریم ورزش فراگیری است. در دسترس بودن و کم دردسر بودن بدنسازی از عوامل بسیار مهم فراگیری این ورزش است. اما اگر بخواهیم بی تعارف تر به ماجرا نگاه کنیم محبوبیت این به اصطلاح ورزش، بیشتر از تب زیبایی پسندی جوانان نشات می گیرد.

یک هفته و چند چهره 

 شاهد ماجرا این که غالب افرادی که در این رشته مشغولند تمایل زیادی به خودنمایی و عرضه دارند. اصلا اصل را نه بر سلامتی و بهبود کارکرد بدن، بلکه بر عرض اندام می گذارند. تب شبیه شدن به ستاره های کلیپ، سینما و مدلینگ پیرو تعریف محدودی که از زیبایی در رسانه های کل دنیا عرضه می شود، خیلی ها را به سمتی سوق داده که از الگوی ترویج داده شده پیروی کنند و بعضا با ریسک بالا و با شتاب به سمت همان تعریف رایج این روزهای رسانه ها از زیبایی اندام بروند.

 در چنین نگاهی دخترانی زیبا هستند که باریک اندام باشند و از لحاظ جنسی واجد مولفه هایی باشند که می دانید، پسران هم بهتر است شکمی چند تکه و بازوانی متورم و بالاتنه ای حجیم داشته باشند. زیبایی اندام، بدنسازی یا پرورش اندام؟ کدام یک از این ها مناسب تر است؟ برای این باشگاه هایی که هم وزن قلیان سراها رشد می کند؟ حالا موافقید که؛ زیبایی اندام!

این شکل از فعالیت رایج که مورد نقد مدیری هم قرار گرفته، در واقع صرفا زیبایی اندام است! تمرکز و توجه به خواست رایج جنس مخالف از بدن مطلوب یک مرد. بدن و کالبد وسیله ای می شود در جهت رابطه و جذب، برای همین هم هست که حتی اگر چنین به اصطلاح ورزشی امور روزمره را مختل کند، قابل تحمل است. بعضا زیبایی اندام کارها حتی در امور ساده روزمره کند می شوند و چابکی یک انسان عادی را ندارند و بماند که تزریق و قرص و… چه بلاهایی سر روح و جان این ها می آورد، اما همه ی این ها می ارزد به این که جذاب تر و ویژه تر به نظر بیایند. مدیری دست روی مساله ای گذاشته که جای نقدش در تلویزیون ملی خالی است. تبی که باید ریشه اش کشف شود و متوجه شویم چه عواملی این همه نیاز به خودنمایی و عرض اندام را می سازد؟

 لباس های چسبان و آستین های کوتاه و ژست هایی که تاکید بر کالبد متورم دارد، جنس رایج این روزهاست. تعریفی از زیبایی که رسانه ها از ما می خواند؟ آن ها از ما می خواهند این نقش را بازی کنیم، اما ما تا چه حد برای خودمان زندگی کرده ایم؟ چنین کالبدی چقدر با خودِ واقعی اش در آشتی است؟ این همه جوان فشل و الکن، نه بدنی ساخته اند و نه اتفاقا زیبایی دارند، فرهنگ و فکر از ذهن های ورزیده می آید نه از … آقای مدیری عجالتا این بار دم شما گرم!

میرسلیم یا (نامزد هفته)

مناظره دوم انجام شد و این بار هم هیچ کدام از کاندیدا خیلی خودشان را مقید به موضوع مناظره نشان ندادند. هر کس ساز خودش را زد و خب بنا به طبیعت مناظره که بیشتر فضای رقابتی دارد و رفتار سلبی را می پسندد، مناظره کنندگان رو در روی هم قرار گرفتند و عرصه تقابلی بود و تلاشی برای اقناع و استدلال دیده نمی شد. این بار البته مرز بندی ها شفاف تر شد و کاملا طیف بندی های اصولی و اصلاحی به شکل پر رنگی به چشم می آمد؛ اصول گرایان تهاجمی تر و با برنامه تر تقسیم وظیفه کردند، قالیباف حمله کرد و میرسلیم مبانی اساسی اصول گرایان سنتی را شرح داد و رئیسی هم بیشتر نظاره گر بود.

در مورد رفتار کاندیدای اصلاح طلب حرف خاصی نیست که همه در سطحی معمولی رفتار کردند و حتی این بار جهانگیری هم حرف خاصی نداشت، بدتر از همه ماجرای دختر آقای وزیر بود که به شکل ناشیانه ای توجیه شد، این جای کار بماند.

یک هفته و چند چهره 

 این همه گفتیم که به میرسلیم برسیم، همو که به نظر دورترین فرد به صندلی ریاست جمهوری است و البته با صداقت ترین کاندیدای موجود (همانی هست که اعتقاد دارد) اما چرا این صداقت امر مطلوبی نیست؟ او دقیقا آن طرف دیگر سکه ی کسانی مثل محمد غرضی است. میان سالانی که در دوره ای مانده اند و البته با هر نگرشی صادقانه خودشان را ابراز می کنند. اگر غرضی با لبخند و به شکلی کمیک در جامعه مطرح می شود، میرسلیم آن طرفِ عبوس و جدی همان نگرش است که در سال های دهه شصت مانده و مثل غالب سیاستمداران دچار چرخش نشده، همان است که بود. این که «همان» چقدر به در حکومت داری در چنین روزهایی می خورد، مساله ی دیگریست مساله مهم تر این که آن هایی که از سیاست و سیاست مدار انتظاراتی اخلاقی دارند و غافل از این که  فضای سیاست به یک عبادتگاه و یا یک محفل رفاقتی شبیه نیست که در آن اولویت با مضامین اخلاقی باشد. یک سیاست مدار اتفاقا می تواند خیلی پیچیدگی ها و چرخش ها داشته باشد (این لازمه امر سیاسی است)، اما نفع بیشتری به ما برساند. فضای سیاست  بیشتر شبیه یک معامله است که ما در آن امکان کمتر آسیب زننده را انتخاب می کنیم که دفع شر کنیم و که همین دفع شر، نوعی منفعت است.

 پس این که میرسلیم صادقانه همان هست که نشان می دهد نمی تواند نقطه ی اطمینان بخشی برای جلب رای باشد و اصلا این خشکی و غیر قابل انعطافی در عرصه سیاست نشانه خوبی نیست. او نمی داند چه زمانی محاوره ای حرف بزند، کجا فعل هایش را بشکند  و حتی در پوشش هم از فضای جامعه دور است.

میرسلیم دغدغه های این روزهای جامعه ایرانی را نمی شناسد واو هنوز فریفته شمایل مقتدر و مستقلی است که کهنه شده. او به مانند خیلی از همسالان و هم نسل هایش آرمانگرایانه و ایده آلیستی  به سیاست و اقتصاد را به هم می آمیزد و کشورداری را شبیه به امور خیریه می داند، همه ی این ها شریف است و او صادقانه بدون هیچ روتوشی و تاکتیک موقتی خودِ اصلی اش را نشانمان می دهد؛ اما این صداقت هیچ ارزشی نمی آورد و سیاست بیشتر از هر چیز تاکید بر عقلانیت و امکان و نفع است، همین.

زهرا نعمتی یا (زن هفته)

زهرا نعمتی را پس از حضور توامانش در المپیک و پارالمپیک، خیلی ها در دنیا می شناسند. او مصداق واقعی یک سرمایه ملی است و نیاز به مراقبت دارد، پس طبیعتا مسائل خصوصی او نمی تواند بزرگتر از چهره بین المللی اش باشد.

 او موقعیتی خاص دارد اما معضلاتش مثل خیلی دیگر از زنان ایرانی است و این موقعیت یک سلبریتی است. همان دسته از آدم هایی که به واسطه شهرت، آینه بسیاری از خواسته و در جاهایی ضعف های ما می شوند. اگر با دیدن شکوه و ثروت یک سلبریتی ما آرزوهایمان را در وجود آنان می بینیم،  با ضعف ها و کاستی هایشان هم آن روی نا امید کننده زندگی هامان را می بینیم.

خانم ها در نظام فقهی و قانونی ایران برای خروج از کشور نیاز به اذن شوهر دارند. این بندی است که در عقدنامه ها ذکر شده  و تمام خانم ها به انجام آن موظف هستند، مگر آن که هنگام عقد شرطی مبنی بر سلب اختیار شوهر در این زمینه قید شود. زهرا نعمتی هم مطابق همین قانون از حضور در خارج از کشور منع می شود، همان طور که قبلا نیلوفر اردلان منع شد و نرفت و البته این بار نهادهای مسئول به خوبی به قضیه ورود کرده اند نگذاشتند کار از کار بدتر شود. اما چرا چنین رویدادی حواس جامعه را با خودش می برد؟ در مورد زهرا نعمتی و خروج او از کشور، آیا با یک رویداد خاله زنکی و ولع جماعت به تجسس در زندگی خصوصی یک سلبریتی مواجهیم؟

یک هفته و چند چهره 

به نظر نمی رسد این بار پای فضولی مطرح باشد. اتفاقا این بار مردم ناگفته ها یشان را می توانند در قالب زندگی یک فرد مشهور بزنند. به هر حال درست و غلط برخی در مورد چنین قوانینی توجیه نشده اند.

 مساله شاید فقط اذن خروج نباشد، حکایت این است که زنان  گمان می کنند همچنان در مرتبه دوم قرار دارند و همین که از آن ها به عنوان یک «مساله» یاد می شود، آن ها را در موقعیت پایین تر قرار می دهد. چنین حس تبعیض آمیزی نه با حضور گسترده زنان  پشت فرمان اتومبیل ها رفع می شود و نه با حضور پر تعداد آن ها در دانشگاه ها. زنان ایرانی پس گذر از سال های اولیه چنین تجربیاتی، دیگر با چنین حضور سطحی راضی نمی شوند آن ها می دانند اگر نسبت به گذشته بیشتر پشت فرمان می نشینند، طرفی نبسته اند. چون همین رانندگی هم ابزاری برای منکوب شده (به سیل پیام های کمیک در وصف ضعف رانندگی آن ها توجه کنید) آن ها همچنین می دانند که تصرف صندلی دانشگاه ها بیشتر از آن چه ناشی از قدرت آن ها باشد، ناشی از بی میلی پسران طالب کار و بیشتر حسابگر است.

 حالا پس از حدود دو دهه جذابیت ظاهری حضور سطحی زنان ایرانی در جامعه تبدیل به خواسته هایی عمیق تر و اساسی تر شده. اگر در سال های دهه شصت محصولات فرهنگی تصویری، زنان را تزئینی می خواست و آن ها مادر یا همسر فداکار بودند و اگر در سال های بدی فمینیست شدند و معترض و حقشان را خواستند، حالا همان موج دوم هم خوابیده زنان دیگر از افه و ژست معترض هم سیر شده اند. آن ها حالا موقعیت های برابر و مطلوب را عملا و عینا می خواهند. برای این موج سوم باید فکری کرد، شاخک های جامعه زنان حالا دست روی موضوعات عمیق تری می گذارند، توجه به ماجرای نعمتی که این را نشان می دهد.

روحانی یا (رئیس جمهور هفته)

حیف بود که از اقدام روحانی ننویسیم. حضور او در میان معدن کاران و داغداران حادثه معدن آزادشهر جسورانه بود، می دانیم که ایام انتخابات است و کاندیداها برای جلب رای تقریبا هر نوع اقدام تبلیغی انجامی دهند اما حتی اگر فرض کنیم مماشات و مدارای روحانی با برخورد تند آسیب دیدگان این حادثه یک ژست تبلیغاتی است اما ژست وزین و قابل احترامی است. اصلا هر نوع مدار و روامداری در هر شرایطی قابل ستایش است و نباید فراموش کنیم او در مقام رئیس جمهور آن جا حضور داشته.  در هر صورت شدت روامدارای کم نظیر بود و در هر شرایطی غیر قابل چشم پوشی است. از کسانی چون روحانی که ادعای تقابل با پوپولیست را دارند این گونه رفتارها بیشتر انتظار می رود تا این که پس از چهار سال همچنان از شجریان بگوید و…

یک هفته و چند چهره 

پی نوشت: این خرده تحلیل بیشتر ناظر به رفتار یک رئیس جمهور بود و نه یک کاندید انتخابات.

محمد علی سپانلو یا (شاعر هفته)

فضای انتخاباتی و دسته بندی های تقابلی را فقط  شعر و ادبیات حریف می شود. سالمرگ محمدعلی سپانلو شاعر و مترجم شناخته شده ایرانی، بهانه ای است که از نسل بی تکرار ادبیات ایرانی بنویسیم. زندگی سپانلو چکیده ای از تاریخ معاصراست؛ ازدواج و طلاق و روند شعرنویسی اش را که مرور کنید بهتر در می یابید هنر مقابل سیاست چقدر رام و بیچاره است.

یک هفته و چند چهره 

توصیف دلنشین سپانلو از شعرو آزادی:

«از هرچه گذشته سبک‌ها و مکتب‌ها (و مدها) فقط تزئین‌ کننده جوهری هستند که در اکتشاف اصیل شعر آشکار می‌شود‌؛ محصولی برخاسته از سنت اما همواره متجدد‌، گزارشگر زمان اما زمان‌گریز. و به هر حال ما به خاطر عشق و امید‌، کار و فرسودگی‌، اضطراب و مرگ‌، در زمان مخصوص شعر همیشه با یکدیگر معاصریم. آیا شاعر گمان می‌برد از نقل نداشتن‌ها و فقدان‌ها خلاص شده است؟ رویا رایگان است و آزادی گران ‌قیمت.»

هرگز ندیده بود و نشنیده ام/ ژولیت، ایزوت، لیلی/ و دلبرانی از این قبیله/ به چهل سالگی برسند/ اما تو از حدود گذشتی و دلبر ماندی

آن قدر به این سو نیامدی/ تا از سیلاب بهاره ی عمر تو/ رودخانه عریض تر شد


منبع: برترینها

غزاله علیزاده در «خانه‌ی ادریسی‌ها»

برترین ها: در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محله‌ای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلق‌آویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسنده‌ی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسی‌ها». غزاله علیزاده  ۲۷ بهمن‌ماه ۱۳۲۷ در  مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی شاعر و نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشته‌های فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشته‌ی حقوق که رشته‌ی مورد علاقه‌ی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشته‌اش را به فلسفه تغییر داد.

او قصد داشت پایان‌نامه‌اش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد. فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دهه‌ی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت.

غزاله علیزاده در «خانه‌ی ادریسی‌ها»

 

 غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بی‌سرپرست نیز نگهداری می‌کرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظام‌شهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خواننده‌ی ایرانی، پری زنگنه بود. ایشان در مورد شاگرد خود چنین می‌گوید: “سلما آلتوی خیلی قوی دارد، یعنی صدایش پرحجم زنانه است و من حدود دو سال با او کار به طور خصوصی کار کردم و او اکنون در اپرای پاریس مشغول ادامه تحصیل است و در بعضی از کنسرت‌هایم در اروپا اگر به سلمی دسترسی داشته باشم، از او می‌خواهم بیاید بخواند تا به علاقه‌مندان معرفی شود.”

غزاله علیزاده در مورد خود و زندگی‌اش در گفت‌وگویی با مجله‌ی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ این‌چنین می‌گوید: «دوازده، سیزده ساله بودم، دنیا را نمی‌شناختم. کی دنیا را می‌شناسد؟ این توده‌‌ی بی‌شکل مدام در حال تغییر را که دور خودش می‌پیچد و از یک تاریکی می‌رود به طرف تاریکی دیگر. در این فاصله، ما بیش و کم رؤیا می‌بافیم، فکر می‌کنیم می‌شود سرشت انسان را عوض کرد، آن مایه‌ی حیرت‌انگیز از حیوانیت در خود و دیگران را. ما نسلی بودیم آرمان‌خواه. به رستگاری اعتقاد داشتیم. هیچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤیا، حیرت می‌کنم. تا این درجه وابستگی به مادیت، اگر هم نشانه‌‌ی عقل معیشت باشد، باز حاکی از زوال است.

ما واژه‌های مقدس داشتیم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زیبایی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفته‌ای داشت… اغلب دراز می‌کشیدم روی چمن مرطوب و خیره می‌شدم به آسمان. پاره‌های ابر گذر می‌کردند، اشتیاق و حیرت نوجوانی بی‌قرار می‌دمیدم به آسمان. در گلخانه می‌نشستم، بی‌وقفه کتاب می‌خواندم، نویسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقدیس می‌ستودم. از جهان روزمرگی، تقدیس گریخته‌ است و این بحران جنبه‌ی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقدیس و آرمان‌گرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسیت و پول گریزنده، اقیانوس‌های عظیم را در حد حوضچه‌هایی تنگ فروکاسته است.» آن‌چه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسنده‌ای صاحب‌سبْک و معتبر در قصه‌نویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسی‌ها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده هم‌چون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شب‌های تهران» همه نشانه‌ای از تسلط نویسنده‌ای در حیطه‌ی کار خود است. علیزاده در همه‌ی آثارش آرمان‌گرایی ایده‌آلیست با دغدغه‌های فمینیستی است.

«زن‌های “خانه‌ ادریسی‌ها” نمادهایی از ترس، تنهایی، حسرت و ناکامی هستند. این نمادها حتی در زنی مثل رکسانا که آشوبگرانه به سنت‌ شکنی می‌پردازد و در نهایت با ناکامی و شکست مواجه می‌شود هم دیده می‌شود. لقا پیردختری تنهاست که تمام توانایی‌ها و نیروهای زنانه‌اش در او، تبدیل به نفرتی بی‌بدیل از مردان شده ‌است؛ نفرتی که شاید زائیده مطلوب واقع نشدن باشد. این سرخوردگی در نهایت در بانوی کهنسال خانه، خانم ادریسی به نمادهایی فرهنگی و سنتی تبدیل می‌شود؛ سنت‌هایی که به نوعی میراث زن شرقی است.

غزاله علیزاده در «خانه‌ی ادریسی‌ها»

در داستان‌های علیزاده زوج‌ها همیشه دردی جانکاه را تحمل می‌کنند. دردی که آنها را به تنهایی و انزوا می‌کشاند.علیزاده در داستان‌هایش هیچگاه یک سویه نگاه نکرده است. اگر تصویر مثبت یا منفی از زنان ارائه داده در مقابل از تصویر مثبت یا منفی مردان نیز نوشته است. منتهی نقش زنان را به دلیل کمرنگ بودن آن در طول تاریخ برجسته نشان داده است. شخصیت‌های داستان‌های او نیز در رویای گریز از دلتنگی‌های تسکین‌ناپذیر به جست وجویی اشراقی و اساطیری در پی خوشبختی برمی‌آیند. اینان دل به رویایی می‌سپرند و مثلا ً گرد مردی خیال‌پردازی‌ها می‌کنند، اما در برخورد با واقعیت از اوهام به در می‌آیند و درمی‌یابند خوشبخت نزیسته‌اند. علیزاده در رمان‌های “خانهٔ ادریسی‌ها” و« شب‌های تهران»  زنان را در مواجهه با حادترین مسائل اجتماعی تصویر می‌کند.»

آیدین آغداشلو، نقاش و نویسنده در مورد زمانی که خبر مرگ غزاله علیزاده را شنید و هم‌چنین قلم و زندگی او در روزنامه‌ی شرق ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۹۱ چنین می‌گوید: «شبی که خبر رفتن او را از همسرم فیروزه شنیدم، تا صبح در بالکن آپارتمان خیابان جمشیدیه‌مان بیدار نشستم و چشم انداز شبِ شهرِ گسترده تا دور دست را تماشا کردم و گریه کردم. یاد همه شب‌هایی افتادم که جماعتی می‌شدیم: من و فیروزه و بهرام بیضایی و رضا براهنی و محمد علی سپانلو و عزیز معتضدی و شهره و نوذر، و همراه با دیگرانی که او دوستشان داشت و من اغلبشان را دوست نداشتم، به خانه‌اش می‌رفتیم و بعد از شام، بازی‌های بچه‌گانه‌ای را که او پیشنهاد می‌کرد – از طرح معما تا مسابقه‌ها – اجرا می‌کردیم و می‌خندیدیم و کیف می‌کردیم و دوباره بر می‌گشتیم به نوجوانی‌هایمان. در همان مقاله نوشتم: «غزاله نوشتن را از دهه ۱۳۴۰ شروع کرد و ادامه داد تا قصه بلند خانه ادریسی‌ها، در دو جلد، و در این سی سال (در آن سی سال) همیشه نویسنده‌ای حرفه‌ای باقی ماند. هر چند حاصل عمر نویسندگی‌اش مختصر است اما زیاد کار کرد و آرام آرام توانست نثر و نگرش شخصی‌اش را پیدا کند. پر و پیمان زندگی کرد و در عمر کوتاهش از تندی و خشم و عناد و مهر و لطف و عنایت هیچ کم نگذاشت.

غزاله علیزاده در «خانه‌ی ادریسی‌ها» 

همیشه خانمی بود تمام و کمال و به خاطر رفاهی که داشت دغدغه امور جاری زندگی دست و پا گیرش نشد و چونان بزرگ زاده‌ای متشخص زندگانی کرد. اهل مراقبت و حمایت از هر گم‌گشته‌ای بود و در خانه‌اش به روی همه باز. هر جا که دعوت می‌شد دخترش سلمی را، که از بیژن اللهی داشت، و دو دختر دیگرش را که بر کشیده و بر گرفته و غرق مهر و حمایت و مراقبتشان کرده بود، با دوستان و دوستداران فراوان به همراه می‌برد و ورودش انگار با صدای طبل و شیپور جارچیان اعلام می‌شد! فاصله‌اش را همیشه نگاه می‌داشت – نه این‌که چیزی در رفاقت کم بگذارد – اما مثل این بود که حرف مهم و ناگفته مانده‌ای را می‌خواهد همچنان نگوید و ناچار رفتارش را در هاله‌ای از مزاح و حرف‌های پیش‌پاافتاده می‌پیچید و چه خوب بلد بود خودش را به گیجی و بی‌خبری بزند و قصه‌ای را که بارها شنیده طوری با علاقه و تعجب گوش کند که انگار بار اولش است! و اغلب فریب می‌خوردی و گمان می‌کردی همه حواسش پیش توست، که نبود، و لابد داشت قصه‌هایش را در ذهنش می‌نوشت و مرور می‌کرد. همین قصه‌ها را که در«کارگاه خیال» شکل می‌داد، نمی‌نوشت و «تقریر» می‌کرد و محرّر‌ها و منشی‌هایی داشت که تقریرش را «می‌نگاشتند» و او – شبیه مجسمه «پولین بناپارتِ» کانووای مجسمه‌ساز – روی کاناپه لم می‌داد و  چشم‌هایش را می‌بست و بلند‌بلند قصه‌هایش را می‌گفت.»

غزاله علیزاده با آگاهی از بیماری سرطان در روستای جواهرده خود را حلق‌آویز کرد. او در یادداشت پیش از خودکشی خود چنین نوشت: «آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز! رسیدگی به نوشته­‌های ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار می‌­کنم. ساعت یک و نیم است. خسته­‌ام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمی‌­گویم بسوزانید. از هیچ‌­کس متنفر نیستم. برای دوست‌داشتن نوشته ‌ام، ن­می­‌خواهم، تنها و خسته­‌ام برای همین می­‌روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه­‌ای تاریک. من غلام  خانه­‌های روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی می­‌کنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام می­‌گذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»

غزاله علیزاده در «خانه‌ی ادریسی‌ها»

اهل قلم بیش از هر کسی از موقعیت خود با خبرند، یا انتظار می رود که با خبر باشند. خود غزاله هم در آخرین نوشته‌ی چاپ شده‌اش، و پیش از فراق دایمش، گفته است: «جدایی بسیار پیش از آن‌که مسجل شود روی می‌دهد». (آدینه ۱۰۸ -۱۰۹)یعنی صدای ترک‌برداشتن و شکستن جان‌ها، پیشاپیش دست‌کم برای اهل این صنف شنیدنی است. مثل صدای تراشیده شدن روح است که برای این رؤیابینان در انزوا شنیدنی است.» از آثار غزاله علیزاده علاوه بر آن‌ها که نام برده شد می‌توان به «دو منظره» در سال ۱۳۶۳ و «بعد از تابستان» در سال ۱۳۵۵ و «تالارها» و « رویای خانه و کابوس زوال» اشاره کرد. چهار اثر از آثار علیزاده با نام «با غزاله تا ناکجا» در سال ۱۳۷۸ توسط نشر توس منتشر شد.


منبع: برترینها

جنگلی غرق شده در دریاچه کیندی قزاقستان

برترین ها: دریاچه کیندی با ۴۰۰ متر طول در بخش قزاقستانی کوه های تیان شان در ۱۲۹ کیلومتری شهر آلماتی قرار دارد. دریاچه بعد از زلزله سال ۱۹۱۱ ایجاد شده که لغزش زمین باعث مسدود شدن تنگه و ایجاد یک سد طبیعی شد. سپس آب باران دره را پر کرده و دریاچه ایجاد شده است. این دریاچه به خاطر زیبایی نمایشی آن به ویژه جنگل غرق شده و درختان صنوبری که از آب دریاچه بیرون آمده اند، مشهور است.

بالای آب، درختان غرق شده به شکل کشتی ارواح گمشده یا نیزه های ارتش مخفی به نظر می رسد که زیر آب پنهان شده اند و منتظر شب هستند تا از آب بیرون بیایند. آب این دریاچه حتی در تابستان آنقدر سرد است که از ۶ درجه بیشتر نمی شود و کاج ها حتی ۱۰۰ ها سال بعد روی درخت ها باقی می مانند. به خاطر آب زلال کوهستان می توانید عمق دریاچه را ببینید. در زمستان سطح دریاچه یخ می زند و برای ماهیگیری قزل آلا و غواصی یخ مناسب می شود.

جنگل غرق شده دریاچه کیندی 
جنگل غرق شده دریاچه کیندی 


منبع: برترینها

مرگ مرموز زن جوان فراری در قرار خیابانی

ایران نوشت: زن جوان متأهل که برای چندمین بار از خانه فرارکرده بود، درجریان ملاقات با مرد غریبه، به طرز مرموزی جان باخت.پرونده این ماجرا از۱۷ اردیبهشت امسال و به‌دنبال شکایت خانواده زن جوان  دردستوررسیدگی تیم‌های جنایی شهر‌های مینودشت و تهران قرارگرفت.

به‌دنبال این شکایت مرد جوان درتهران شناسایی و دستگیر شد. او درنخستین بازجویی گفت: حدود یکسال و نیم قبل با مهسا در خیابان‌های مینودشت آشنا شدم. تمامی ارتباط ما در حد تماس تلفنی بود. حتی در فضای مجازی هم ارتباطی نداشتیم. پیشنهاد دوستی را مهسا به من داد که ارتباط ما ازهمان زمان آغاز شد. او مدام با من تماس می‌گرفت و آه و ناله می‌کرد.از زندگی با شوهرش می‌نالید ودایم از اتفاقاتی که برایش رخ داده بود می‌گفت. اوایل دلم به حالش می‌سوخت، اما بعد از مدتی از دست کارها و رفتارهایش خسته شدم و به تهران آمدم وبه‌عنوان پیک موتوری مشغول کارشدم. اما چندی قبل متوجه شدم او از خانه فرار کرده است. به همین خاطر وقتی خانواده‌اش با من تماس گرفتند قول دادم که دخترشان را پیدا می‌کنم. به‌همین خاطر با مهسا تماس گرفتم و با او قرار گذاشتم و محل قرار و زمان را نیز به خانواده‌اش گفتم. آنها هم خیلی زود خودشان را به محل قرار رسانده و مهسا را با خود بردند. اما دی ماه سال گذشته دوباره با من تماس گرفتند و گفتند که مهسا فرار کرده و به تهران آمده است. این بارهم من با یک قرار صوری او را به خانواده‌اش برگرداندم.بعد از آن فرار رابطه‌ام با مهسا کم و تماس‌هایمان نیز هر چند وقت یکبار شد، ضمن اینکه خیلی زود خانواده‌ام به خواستگاری دختری رفتند و قرار و مدارهای ازدواج را گذاشته بودیم که ساعت ۱۱ پنجشنبه گذشته مهسا با من تماس گرفت. گفت دوباره فرار کرده و با التماس از من خواست او را ببینم.اول قبول نکردم اما بالاخره حرف‌هایش دلم را به درد آورد. من که درشهرستان مینودشت- استان گلستان- بودم خیلی سریع راهی تهران شدم تا او را ببینم. همان موقع قرار را برای ساعت ۹ صبح جمعه ۱۵ اردیبهشت گذاشتیم. چون شماره تماس خانواده مهسا را نداشتم وقتی به تهران رسیدم با برادرم تماس گرفته و ماجرا را گفتم و از او خواستم به همراه خانواده مهسا به تهران بیایند. شب به خانه خواهرم رفتم و صبح ساعت ۹ به محل قرار که یکی از خیابان‌های نظام آباد بود رفتم. همزمان با من، برادر و خواهرم هم رسیدند اما خانواده مهسا کمی دیرتر رسیدند و همین مسأله مشکل ساز شد. مهسا کیسه دوایی دستش بود و شروع به صحبت کرد، گرم حرف زدن بودیم که ناگهان روی زمین افتاد.

من ندیدم او دارویی خورده باشد، اما برادرم گفت مهسا قرص خورد. سریع با کمک برادرم قرص‌ها را از دهانش بیرون آوردیم و فوراً او را به بیمارستان بردیم. داشتیم کارهای بستری‌اش را انجام می‌دادیم که خانواده مهسا رسیدند. بعد از آن دکتر گفت او را به بیمارستان لقمان انتقال دهیم. آنجا کار شست و شوی معده را انجام دادند. اما متأسفانه مهسا ۱۷ اردیبهشت و دو روز بعد از این ماجرا فوت کرد. حالا خانواده‌اش مدعی هستند که او را ربوده و کشته‌ام. درصورتی که او بدون هماهنگی با من خانه را ترک کرده بود و اشتباهی که انجام دادم این بود که دلم برایش سوخت و به تهران آمدم.

به دنبال اظهارات مرد جوان، او با قرار بازداشت موقت بازداشت شد تا نتایج تحقیقات پزشکی قانونی وسایرابهام‌های موجود درپرونده مشخص شود.


منبع: الف

حرف و حدیث‌های لیست اصلاح طلبان برای شورای شهر

اعتماد نوشت: لیست انتخاباتی اصلاح‌طلبان پس از انتشار واکنش‌های متفاوتی را به دنبال داشت. عده‌ای با انتقاد از عملکرد شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان خواستار تغییر این فهرست انتخاباتی شدند و عده‌ای دیگر از این لیست انتخاباتی استقبال کردند.

هرچند انتقادها بیش از استقبال‌ها نماد و نمود داشت. حرف و حدیث‌های فوق شاید به دلیل آن باشد که هواداران و نیروهای سیاسی جناح اصلاح‌طلب توقع فهرست باکیفیت‌تر و قرار گرفتن چهره‌های نامدارتری را از سوی شورای عالی داشتند.

٢١ نفر منتخب بر اساس مکانیزم از پیش تعیین شده و از بین ۴۲ نفر در این فهرست قرار گرفته‌اند.

حسین مرعشی، عضو شورای عالی سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح‌طلبان در توضیح پرسش‌های فراوان هواداران جریان اصلاح‌طلب مبنی بر چگونگی انتخاب این افراد گفته است: اصلاح‌طلبان در این لیست دنبال گردش نخبگان و جوانگرایى و افزایش سهم بانوان در مدیریت شهرى بوده‌اند. 

ساعاتی پس از انتشار توضیحات مرعشی خبر احتمال تغییر گسترده در فهرست اولیه در فضای مجازی منتشر شد که مرتضی حاجی، عضو شورای عالی سیاستگذاری این خبر را تکذیب کرد.

حاجی گفت: این لیست هیچ تغییری نکرده و مصوبه شورای عالی سیاستگذاری است. رییس شورای ستاد انتخاباتی اصلاح‌طلبان تاکید کرد: با اطمینان می‌گویم کسانی که در لیست هستند در رای‌گیری رای آوردند و همان افراد هم مورد تایید هستند و هیچ تغییری در آن رخ نداده است.

از سوی دیگر ژاله فرامرزیان، عضو هیات رییسه شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان هم اعلام کرده که مکانیزم بستن لیست شوراها با همکاری و همفکری بزرگان اصلاحات شکل گرفته است.

 اما عبدالله ناصری از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب در مصاحبه‌ای با نامه نیوز با انتقاد از لیست انتخاباتی منتشر شده گفته است: در این انتخابات دست اصلاح‌طلبان برای انتخاب افراد کاملا باز بود، زیرا شورای نگهبان مانند انتخابات مجلس قلع و قمعی انجام نداد. البته کثرت ثبت‌نام‌کنندگان کار را برای بستن لیست سخت کرده بود، اما در نهایت شورای عالی اصلاح‌طلبان با جمع‌بندی و در نظر گرفتن معیارهای مورد نظر این افراد را انتخاب کرد. وی ادامه داد: از آنجایی که شورای عالی به عنوان مرجع نهایی اصلاح‌طلبان این لیست را ارایه کرده است از آن پیروی می‌کنم. ناصری با بیان اینکه افراد بهتر و موجه‌تری می‌توانستند در لیست اصلاح‌طلبان قرار بگیرند، خاطرنشان کرد: معتقدم اصلاح‌طلبان باید تابع نظر نهایی این شورا باشند. ناصری با اشاره به اینکه هر لیستی که منتشر شود مخالف و موافقان خاص خود را دارد، تصریح کرد: شخصا می‌گویم اگر بخواهم برای رای دادن پای صندوق رای بروم نمی‌توانم متقاعد شوم که به همه لیست رای بدهم! مگر اینکه فقط بخواهم یک کار تشکیلاتی انجام دهم و نام هر ٢١ نفر را روی برگه رای بنویسم.


منبع: الف

مبلغ دیه قانونی کارگران معدن آزادشهر یورت فقط ۱۷ میلیون تومان؟!

در حالی که شرکت بیمه آسیا در سایت خود اعلام کرده که برای پرداخت بیمه مسئولیت کارگران معدن آزادشهر یورت در حال بررسی‌هایی است تا دیه‌ای به بازماندگانشان پرداخت کند، بررسی‌ها نشان می‌دهد که “طبق ماده ۱۰ قانون بیمه” به بازماندگان این فاجعه ملی بابت دیه عزیزان‌شان تنها حدود ۱۷ میلیون تومان می‌رسد!

به گزارش ایسنا، چند روزی است که از فاجعه معدن زمستان آزاد شهر یورت می‌گذرد. در این روزها تعداد زیادی از خانواده‌های کارگرانی که در این معدن محبوس شده‌اند، همچنان چشم‌انتظارند تا شاید عزیزشان زنده از عمق ۱۳۰۰ متری عمق زمین بیرون بیاید.

حتی شاید نتوان تصورش را هم کرد که زنان، مادران و بستگانِ کارگرانی که تنها امیدشان به خداست، وقتی می‌دیدند جسد بی‌جانِ دیگر کارگران از اعماق زمین بیرون کشیده می‌شود چه حال و روزی داشتند، اما کافی است چشممان را لحظه‌ای ببندیم و آن روزهایی که هر ثانیه‌اش مانند یک عمر برای خانواده‌های منتظر می‌گذشت را در ذهنمان مجسم کنیم تا رنگی به رخسارمان نماند.

در این میان اگر بدانیم حقوق اندک آن کارگران در آن شرایط طاقت‌فرسا حتی تا یک سال عقب افتاده بود و اکثریت آنها از بیمه تامین اجتماعی و درمان هم محروم بوده‌اند، شاید به یاد کتاب‌های تاریخی بیافتیم که از ساخت اهرام ثلاثه مصر در قرن‌های گذشته می‌گفت و تلنگری بر خود بزنیم که ظاهرا هنوز آن دوران چندان هم تمام نشده است.

برخی می‌پرسند که آیا کارگران آن معدن بیمه حادثه داشتند؟ آیا آنها بیمه مسئولیت کارفرمایان در مقابل کارکنان داشتند؟ برخی دیگر می‌گویند که آیا آنها بیمه عمر و سرمایه‌گذاری داشتند؟ وقتی در چنین اوضاعی این سولات را می‌شنویم نمی‌دانیم که از سوز دل، گریه کنیم یا از فرط تعجب … چرا که بدون این که مسئولی از بیمه مرکزی یا هر شرکت بیمه‌ای در این موارد بخواهد اظهار نظر کند، اگر خودمان کلاه خود را قاضی کنیم به راحتی می‌توانیم به پاسخ این سوالات دست یابیم و از خود بپرسیم وقتی کارگرانی حدود یک سال حتی از حقوق ماهانه‌شان محروم بودند امکان دارد که بیمه حادثه داشته باشند؟ وقتی که آنها از بیمه‌های درمانی که رایج‌ترین نوع بیمه‌ها در هر کشوری از جمله ایران است، محروم بوده‌اند، امکان دارد که “کارفرما”ی خصوصی آنها را بیمه عمر و سرمایه‌گذاری کرده و برای تک تکِ آنها بیمه مسئولیتِ مدنی خریداری کرده باشد؟

اما با این که مشخص شده که کارگران این معدن بیمه حادثه، عمر و سرمایه‌گذاری نداشته‌اند و درباره داشتن بیمه مسئولیت آنها شک و شبهه‌های زیادی وجود دارد، شرکت بیمه آسیا در بحبوحه آن حادثه، خبری را روی سایت خود منتشر کرده و آن را در اختیار رسانه‌ها قرار داده است. این شرکت در آن خبر خیلی کوتاه نوشته که «معدنکاران زمستان یورت تحت پوشش بیمه آسیا بودند» و «خسارت وارد شده به معدنکاران زمستان یورت در کوتاه‌ترین زمان ممکن بررسی و پرداخت خواهد شد»، ولی برخلاف رویه‌های معمول اصلا در آن خبر اعلام نشده که چه تعداد از کارگران این معدن تحت پوشش بیمه‌ای قرار داشته و سقف تعهدات این شرکت نسبت به کارگران معدن یورت چقدر بوده است.

حتی این شرکت اعلام نکرده بیمه مسئولیتی که برای آن کارکنان در نظر گرفته شده “با نام” است یا “بی نام” و حتی مسئولان این شرکت حاضر نشده‌اند برای پاسخ گویی به این پرسش‌ها با رسانه‌ها گفت‌وگویی داشته باشند. تنها روابط عمومی این شرکت در پاسخ می‌گوید که به صلاح نیست آماری در این مورد بدهند!

اما طبق بررسی‌های ایسنا کارفرمای این شرکت برای تعداد کمی از آن کارگران “بیمه مسئولیت بی‌نام” تهیه کرده و این درحالی است که گفته شده این معدن حدود ۵۰۰ کارگر داشته است.

همچنین سعید مازندرانی- مدیرکل اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی گلستان – اعلام کرده که “کارگران معدن یورت آزاد شهر «تا سقف ۴۰ نفر» زیرپوشش بیمه مسئولیت مدنی نزد شرکت آسیا هستند که در پی تماس تلفنی وزیر تعاون از محل معدن با مدیرعامل بیمه فوق مقرر شد در کوتاه ترین زمان دیه این عزیزان پرداخت شود.” جالب اینکه این خبر ۱۹ اردیبهشت‌ماه در سایت رسمی شرکت بیمه آسیا هم بازنشر شد و جالب‌تر اینکه در زمان بازنشر این خبر تعداد کشته شدگان این حادثه ۳۵ نفر بود؛ یعنی ۵ نفر کمتر از تعدادی که سعید مازندرانی به عنوان سقف پوشش بیمه اعلام کرده است، اما تا امروز تعداد کشته‌شدگان این فاجعه ملی ۴۳ نفر عنوان شده است. این در حالی است که شنیده می‌شود تعداد افرادی که در این حادثه بیمه مسئولیت بوده‌اند شاید به تعداد انگشتان دو دست هم نرسد! ولی بیاید بررسی کنیم که اگر همین ۴۰ نفر آماری که داده شده درست باشد قانونا چه اتفاقی می‌افتد.

چنانچه کارگاهی ١٠ کارگر داشته باشد و ظرفیت آن کارگاه چنین موضوعی را ثابت کند و کارفرما فقط دو نفر را تحت پوشش بیمه قرار داده باشد «طبق ماده ۱۰ قانون بیمه» بابت خسارت، با توجه به «قاعده نسبی»، مبلغی پرداخت خواهد شد؛ یعنی کارفرما ۲۰ درصد حق بیمه را پرداخت کرده، پس ۲۰ درصد خسارت پرداخت خواهد شد. یعنی به عنوان مثال در یک خسارت فوتی که ۲۱۰ میلیون تومان دیه تعلق می‌گیرد، تنها ۴۲ میلیون تومان ( ۲۰ درصد از ۲۱۰ میلیون تومان) به خانواده کارگر معدن پرداخت می‌شود.

حالا با توجه به این که تنها ۴۰ نفر از کارگران معدن یورت بیمه مسئولیت داشتند و آن معدن حدود ۵۰۰ نفر کارگر داشته است، یعنی تنها ۸ درصد (۴۰.۵۰۰) از حق بیمه پرداخت شده است و در نتیجه بیمه گر بابت دیه قانونا باید ۸ درصد از مبلغ دیه که ۲۱۰ میلیون تومان است را به بیمه‌گذار پرداخت کند. یعنی فقط و فقط «۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان»! و این یعنی به بازماندگان کارگرانی که در اعماق زمین پرپر شده‌اند بابت دیه عزیزانشان فقط حدود ۱۷ میلیون تومان دیه تعلق می‌گیرد!

این در حالی است که شرکت بیمه آسیا به این نکته حیاتی  و مهم اشاره‌ای نکرده و تنها در سایت خود نوشته که “بررسی” می‌کنیم و دیه می‌دهیم، در صورتی که همه باید بدانند که قسمتی از این “بررسی‌ها” یعنی همین ضرب و تقسیم‌هایی که در جملات بالا گفته شد.

اما از طرفی عبدالناصر همتی – رییس بیمه مرکزی – بعد از وقوع این فاجعه صراحتا گفته که “با توجه به پوشش بیمه مسئولیت معدن یورتِ گلستان توسط شرکت سهامی بیمه آسیا در حد ۲۱۰ میلیون تومان برای “هر نفر”، شرکت مذکور مبلغ خسارت را به بازماندگان جانباختگان حادثه در اسرع‌وقت پس از طی مراحل قانونی پرداخت خواهد کرد.” حال این سوال مطرح است که آیا رییس کل بیمه مرکزی این اختیار را دارد که “ماده ۱۰ قانون بیمه” را نادیده بگیرد یا خیر. البته احتمال دارد که بیمه مرکزی بعدها اعلام کند منظورش از مراحل قانونی همین ضرب و تقسیم‌ها بوده و مبلغ دیه آنها قانونا حدود ۱۷ میلیون تومان است، ولی اگر این اختیار برای ایشان وجود دارد، اینکه گفته شده ۲۱۰ میلیون تومان به بازماندگان داده می‌شود، جای بسی خوشحالی دارد.

اما اگر بخواهیم از دیدگاه حرفه‌ای به موضوع نگاه کنیم، باید بگوییم که بیمه یک صنعت است و این صنعت نیز به وجود آمده تا سودآور باشد. در نتیجه این اختیار می‌تواند برای صنعت بیمه چندان خوشایند نباشد. بد نیست یادآور شویم بیمه آسیا جزو بیمه‌های دولتی بوده که اصطلاحا خصوصی شده ولی همچنان مدیرانش را دولتی‌ها انتخاب می‌کنند و حتی رییس کل بیمه مرکزی از این دست شرکت‌ها را “شرکت کمی خصوصی” خطاب می‌کند. در نتیجه هنوز که هنوز است این شرکت به جای EPS محور بودن، پرتفوی محور است و شاید این بار این موضوع و اختیارات رییس بیمه مرکزی به نفع زنان و فرزندانی تمام شود که مرد زندگی و پدرشان در بیش از یک کیلومتر در زیر زمین دنبال لقمه نانی حلال بوده‌اند. “روحشان شاد و یادشان ماندگار”


منبع: الف